قلمرو معارف قرآن و ارزش فهم ما از قرآن
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ نشریه معرفت، تابستان 1372، شماره 5.
قلمرو معارف قرآن کریم و ارزش فهم ما از قرآن(قسمت اول)
اشاره
از موضوعاتی که قرنها است ذهن و اندیشهی متفکران بزرگ اعم از حکیمان، متکلمان، جامعهشناسان و ... را به خود مشغول داشته این است که پیام دین چیست؟ و دربرگیرندهی چه ابعادی از زندگی انسان است؟ آیا وحی صرفاً ترسیم کننده ارتباط انسان با خدا و عالم اعلی است؟ یا اینکه هدف نبوت پاسخگویی به تمام مشکلات علمی و فکری انسان و تنظیم جنبههای گوناگون حیات فردی و جمعی در همهی زمینههای مورد نیاز برای دنیا و آخرت است؟ و روی هر یک از این فروض چگونه میتوان این محتوا و پیام را فهمید و ارزش برداشتهای دینی ما تا چه حد برخوردار از اعتبار است؟
قرآن کریم که آخرین پیام وحیانی آفریدگار عالم و سند جاودانه الهی برای سعادت و نیکبختی همه انسانها در همیشهی تاریخ است، در این باره دیدگاه خاصی را ارائه میدهد. برای بحث و بررسی پیرامون ایدهی والای قرآن کریم در این زمینه، به خدمت تنی چند از اندیشمندان اسلامی که سالیانی از عمر شریف خود را در خدمت قرآن گذراندهاند رفتهایم تا از برداشتها و اندیشههای آنان بهره برگیریم. این گفتگوها گرچه کوتاه است و خالی از کمبود نمیباشد لکن امیدواریم که بتواند زمینه را برای طرح اینگونه مباحث در محافل علمی بیش از پیش فراهم سازد و محل مدّاقه متفکران اسلامی قرار گیرد.
معرفت
معرفت: با تشکر از حضرتعالی که لطف فرمودید و فرصتی را در اختیار مجله معرفت قرار دادید، همانطوری که مستحضر هستید، این مجله به علوم انسانی و اسلامی میپردازد و محور مقالات و بحثهایش این دسته از علوم است؛ یکی از این محورها سلسله بحثها و مقالاتی است که تحت عنوان مباحث قرآنی و تفسیر مطرح میشود؛ که به همین منظور خدمت شما رسیدیم تا پیرامون برخی از سؤالاتی که در ارتباط با قرآن مطرح است از محضرتان استفاده کنیم. این سؤالها دارای دو موضوع محوری است که هم دارای نقاط مبهم است و نیازمند توضیح و تبیین است و هم از موضوعاتی است که با مسائل روز جامعه انقلابی و اسلامی ما به ویژه محققان در باب قرآن و استفاده از آن ارتباط دارد.
موضوع نخست، «جامعیت قرآن» است و در آیات به آن اشاره شده است؛ مثل آیه شریفه «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ» (نحل، 89) و در روایات نیز آمده است که قرآن همه چیز را در بر دارد. حال مراد از جامعیت قرآن چیست؟ چه مسائلی را قرآن دربر دارد؟ و چگونه آنها را بیان کرده است؟ آیا ظاهر قرآن همه چیز را دربر دارد یا باطن آن؟ و موضوع سومی مطرح میباشد؛ و آن این است که چه کسانی میتوانند به معارف و مفاهیم گسترده قرآنی دست یابند؟ از محضرتان تقاضا میکنیم که این سه مسأله را در وصف جامعیت قرآن تا حدی توضیح دهید.
آیة الله مکارم: با تشکر از زحمات برادران عزیز و تشکر از مجله معرفت که این بحثها را مطرح کرده است و جای چنین مجلهای مخصوصاً در زمینه علوم اسلامی خالی بود و خوب شد که بحمدالله شروع شد. امیدواریم که جایگاه مطلوب را در تمام جهات برای خودش پیدا کند.
در مورد سؤالاتی که فرمودند باید دید به طور کلی هدف نزول قرآن چه بوده؟ تا معنی «تبیاناً لکلّ شیء» معلوم شود. با توجه به اینکه هدف از نزول قرآن هدایت بشر و سعادت بشر و تکامل انسان میباشد، قطعاً قرآن به تعبیری که خودش دارد آمده تا یک حیات ثانوی به مردم دهد و دعوت میکند به اینکه «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اِسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما يُحْييکُمْ» (انفال، 24) این دعوت «استجیبوا لله و للرسول» جامعیت کاملی نسبت به اهداف قرآن دارد و مایه حیات بشری است «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ * لِّيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا ...» (یس، 69) در واقع برای انذار کسانی که زنده هستند یک حیات ثانوی در زمینه هدایت میدهد. بنابراین «تبیان کل شیء» میتواند تمام اموری باشد که به نحوی در هدایت و سعادت بشر مؤثر خواهد بود. و این درست شبیه به این است که به طور مثال از یک داروخانهای سؤال کنیم که چی داری؟ اگر بگوید: همه چیز دارم؛ یعنی تمام داروهای نجات بخش در اینجا هست. لذا نباید از او انتظار داشت که مثلاً ابزار خانه را هم داشته باشد. «همه چیز دارم» به معنای همه داروهای نجات بخش است. یا اگر یک کتابخانه بزرگی باشد ما بگوییم آقا چی داری؟ می گوید: همه چیز دارم معنایش این است که تمام کتابهایی مورد نیاز تمام رشتهها را دارم. طبعاً «تبیان کل شیء» قرآن هم به معنی تمام چیزهایی است که در مسیر اهداف قرآن قرار دارد.
اما برای چگونگی استخراج اینها از قرآن باید توجه داشت که: آنچه مربوط به هدایت انسان است در وا قع دو بخش است، یک بخش از آنها مسائلی است که به اصطلاح «روزمره» است، اینها در ظواهر قرآن است که همه میتوانند استفاده کنند؛ ولی یک سلسله مسائل اضافی هم که «لطائف و اسرار» است آنها را لازم نکرده همه بتوانند استفاده کنند. باز آنها هم دو بخش میشود: بخشی است که با سرپنجه علم تفسیر و دقت نظر و غور و اندیشه زیاد برای علما و بزرگان و مفسران معلوم میشود و بخشی است که از طریق اندیشه استفاده نمیشود بلکه احتیاج دارد که یک افاضات معنوی و روحانی باشد، انسان باید علمش را از خداوند الهام بگیرد تا از قرآن استفاده کند و شاید آن تفسیر «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه، 79) اشاره به این باشد که نه تنها مسّ الفاظ قرآن، مسّ معانی قرآن هم برای غیر مطهرین نمیشود، کسانی باید تهذیب نفس کنند و در سایه تهذیب نفوس یک اسراری از قرآن را کشف کنند. در این قسمت یک بخش نهایی باقی میماند که حتی ارباب نفوس تهذیب شده هم به آن نمیرسند فقط انحصار به معصومین(علیهم السلام) دارد. پیغمبر و ائمه معصومین(علیهم السلام) و کسانی مانند حضرت زهرا(سلام الله علیها) اینها هستند که میتوانند به آن دست یابند.
به این ترتیب بخشهای مختلف مفاهیم قرآنی: آنهایی که در ظاهر هست؛ آنهایی که در باطن و آنهایی که انحصار به معصومین(علیهم السلام) دارد که هر کدام از آنها البته شرح و تفسیر مخصوص به خود دارد.
معرفت: با توجه به اینکه معلوم شد قرآن معارفی را دربر دارد که طبق بیانات قرآن با هدایت انسانها ارتباط دارد؛ آیا مسائلی که در علوم انسانی -به اصطلاح امروزین آن- مطرح است، مانند جامعه شناسی، روانشناسی و نظایر آن، آیا این گونه مسائل نقشی در هدایت ندارند؟ و یا اینکه نه، اینها هم قطعاً نقش در هدایت بشر دارند و نتیجه بگیریم که در زمینه مسائل علوم انسانی نیز قرآن دیدگاههایی دارد و ما برای رشد این علوم لازم است که به سراغ بینشهای قرآنی برویم و به تعبیری علوم انسانی، اسلامی هم میتوانیم داشته باشیم.
آیة الله مکارم: علومی که امروزه مورد توجه انسان است و در دانشگاهها نیز تدریس میشود، آن بخش از آن که ارتباط نزدیکی با هدایت بشر دارد، طبعاً باید اینها را در قرآن جستجو کرد. به طور مثال «حقوق» بخشی از علوم انسانی است که ریشه قرآنی دارد؛ ریشهی حقوق اسلامی در قرآن است. یا بخشی دیگر که به حقوق بشر برمیگردد؛ مسلم ریشهی اینها در قرآن است. مسائلی که به اصطلاح جنبه روانشناسی و روانکاوی دارد آن هم قسمت زیادش که در ارتباط با هدایت انسان و کمالات وی است، در قرآن هست. البته ما ادّعا نمیکنیم که قرآن یک کتاب روانشناسی یا یک کتاب حقوقی است؛ نه، ولی ریشههای این مسائل حتماً در قرآن هست، چون بنا شد که «تبیان کل شیء» باشد. حداقل تمام آنچه که مربوط به هدایت انسان هست، در قرآن وجود دارد.
این را هم میدانیم همانطور که پیداست، علوم انساني، علومی است که به نحوی به انسان مربوط میشود؛ یا به تعبیری دیگر با سعادت انسانها ارتباط دارد؛ این را نمیشود انکار کرد. حتی علوم غیر انسانی را هم (ولو الزامی نیست) میشود در قرآن جستجو کرد و قرآن وارد آن بحثها هم شده است؛ منتها نه به عنوان نفس آن علوم، بلکه به عنوان آیات خلقت و آیات آفرینش، مسائل مربوط به جنین شناسی، ستاره شناسی، هیأت، زمین شناسی، گیاه شناسی یک سلسله از مسائل مختلف به عنوان اینکه آیات آفرینش هستند و نشانههای وجود حقاند و به تعبیری دیگر «کلمة الله» هستند. اینها هم بالاخره یک ارتباطی پیدا میکنند و لذا در این قسمت هم اشاراتی به این علوم در قرآن شده است، اما نسبت به مسائل علوم انسانی تنها اشارت نیست بلکه بالاتر از اشارت است، اصول و ریشههای آنها را ما باید در قرآن مجید جستجو کنیم والاّ آن تفسیری که درباره «تبیان کل شیء» گفتیم مبنی بر اینکه «هرآنچه مربوط به سعادت بشر است در قرآن هست» را باید قبول نکنیم. با توجه به پذیرش آن تفسیر (که حتماً قابلیت هم دارند) ریشههای این علوم را باید در قرآن جستجو کرد.
معرفت: با توجه به مسائلی که فرمودید، دیدگاههایی که احیاناً در مورد کل دین و از جمله قرآن، به عنوان یک متن دینی مطرح است که دین فقط با ارزشها کار دارد و آن را در بایدها و نبایدها خلاصه میکنند؛ یا میگویند: "دین فقط ارتباط انسان با خدا را میخواهد مطرح کند لذا به دنیا و زندگی دنیا و قوانین حاکم بر جوامع انسانی نظری ندارد" این دیدگاه در واقع دیدگاهی مخالف بینش قرآنی است؛ چراکه ما میبینیم که قرآن و دین به مسائل عینی زندگی اجتماعی و فردی بشر پرداخته است. حال این سؤال مطرح است که چه تفاوتی است بین بیانات قرآن درباره این علوم و بیانی که دانشمندان این علوم نسبت به مسائل آن دارند؟ اشاره فرمودید که قرآن به عنوان «آیه» آنها را مطرح میکند؛ اگر توضیح بیشتری بفرمایید که آن موقع که قرآن یک مسأله علوم انسانی را مطرح میکند چه تفاوتی با آنجایی دارد که یک دانمشند در یک کتابی یا در یک فرمول علمی آن مسأله را مطرح میکند و چرا قرآن به این شکل مطرح کرده است؟
آیة الله مکارم: اولاً یک نکتهای را باید در باب رابطه بین «هستها و واقعیتها» با «بایدها و نبایدها» عرض کنم. اینکه در بعضی از کلمات دیده میشود که اینها ارتباطی با هم ندارند، به عقیده من از بزرگترین اشتباهات است. همیشه باید و نباید نتیجه یک سلسله از واقعیتها است و جداسازی اینها از هم یک بینش غیرتوحیدی و شرکآلود است. عالم هستی کلش یک واحد به هم پیوسته است؛ حتی آن مسائل احکامی هم به نحوی با هم پیوند و ارتباط دارند؛ ببینید قرآن چقدر تعبیر جالبی دارد، میفرماید: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ» (مائده، 90) این «باید» را درست به رجس و عمل شیطانی بودن پیوند میدهد. یک واقعیتی است که خمر و میسر و امثال ذلک اینها ایجاد بیماری جسمی و روحی در جامعه میکند. بیماری واقعی، چه جسمانی و چه اخلاقی، این را پایه قرار میدهد و میفرماید: «فاجتنبوه» یعنی درست آن باید را با این واقعیت پیوند میدهد. در جاهای دیگر هم همینطور است، مثلاً میفرماید: «وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ» (بقره، 178) اول حیات جامعه را در نظر میگیرد، که یک واقعیت است، بعد میگوید این قصاص را باید انجام داد. و همینطور مسائل دیگری که ما داریم از بایدها و نبایدهای اسلامی و ارتباط اینها با واقعیتها نمیشود اینها را از هم جدا کرد.
بنابراین، این مسأله در جای خودش مسلم است و آنهایی که میگویند یک مجموعه واقعیتهاست و سلسله دیگر بایدها و نبایدهاست و به اصطلاح ایدئولوژی هست و جدا از آن واقعیت است، اینها یک اشتباه خیلی بزرگی است و با بینش توحیدی سازگار نیست. و این به عقیده من شرک است و سرچشمه این است که دین را از جامعه و به طور کلی از زندگی بشر جدا کنند.
و اما این علوم و طرح آن در قرآن، همانطور که قبلاً عرض کردم، مسلم یک تفاوتی بین طرح این علوم در قرآن و طرح آن در علوم کلاسیک وجود دارد. در مسائل کلاسیک وقتی علم را مطرح میکنند نوعاً بریده از اهداف است. مثلاً تاریخ را به عنوان «یک سلسله واقعیتهایی که در خارج از زندگی بشر واقع شده» بررسی میکنند و آن را از هدف جدا میکنند یا علم نجوم و هیأت را بدون اینکه اهداف را پست سر آن در نظر بگیرند مطرح میسازند؛ اما قرآن همه جا روی هدف تکیه میکند و بنابراین دقیقاً مسائل علوم را در مسیر همان هدف ترتیب میدهد. و در علوم انسانی یا حتی علوم غیر انسانی، که قرآن به عنوان آیات آنها را مطرح میکند، در همه جا از دیدگاه هدف به آن نگاه میکند. ما در تفسیر «پیام قرآن» تفسیر نجومی آیات خلقت که در قرآن جمع شده، اینها را وقتی جمعآوری میکردیم خیلی زیاد با این آیات، که نشانههای توحید در عالم هستی، در جسم انسان، در روح انسان، در آسمان، در زمین، گیاهان، درختان و ... ما بیست دسته آیه را در این زمینهها دستهبندی کردیم و شرح دادیم و تفسیر نمودیم. میبینیم همه اینها یا غالب اینها با تعبیر «ان فی ذلک لایات» و «من آیاته» مثلاً: «وَمِنْ آيَاتِهِ مَنَامُكُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ» (روم، 23) همراه است.
بنابراین، دیدگاه قرآن در طرح این مسائل دیدگاهی است که از دریچه هدف به آنها نگاه میکند. همیشه مسأله علمی را با نتیجهگیری در هدایت انسانی با هم گره میزند. این دو با هم گره خورده در قرآن دیده میشود و به همین دلیل خیلی هم مؤثر است. وقتی من از دیدگاه هدف نگاه میکنم به یک مسأله علمی و هدف هم برایم یک هدف جالبی باشد، طبعاً مرا بیشتر تشویق میکند که آن مسأله علمی را یاد بگیرم. چون هدف را به آن گره زده و جلوی چشم من میگذارد، من هم علاقمند به آن هدف میشوم. هر انسانی علاقمند به خودش است اگر به هیچ چیز هم علاقه نداشته باشد، به خودش علاقه دارد و به سعادت خودش علاقه دارد وقتی یک اموری به سعادت انسان گره بخورد طبعاً برای اینکه خودش را دوست دارد به آن امور هم علاقمند میشود.
معرفت: آخرین سؤالی که مطرح است این است که: مرحوم شهید صدر (قدس سره) در بحثهای اقتصادی میفرمایند که ما از ارزشهای اسلامی تا حدی، نه صد در صد، میتوانیم به هستها برسیم تا حدی به این هستهای زیربنایی و متکای آن ارزشها میتوانیم برسیم و بر همین اساس میفرمایند: ما علم اقتصاد را ولو در روایات و آیات صریحاً نیابیم و اگر آیات در باب قوانین اقتصادی چیزی نگفته باشد باز ما میتوانیم از این ارزشها تا حدودی آنها را تشخیص دهیم و بفهمیم. مثلاً فلان مسأله اقتصادی اسلام، فلان دیدگاه علم اقتصاد را قبول ندارد چون اگر آن را نپذیریم دیگر نمیتوانیم این ارزش را بر آن بار کنیم. اگر حضرتعالی در این زمینه هم توضیح بفرمایید که ما تا چه حد میتوانیم از این ارزشها استفاده کنیم و به مسائل علمی دست یابیم؟ این هم مکمل بحثهایی است که فرمودید.
آیة الله مکارم: این مسأله بر میگردد به اینکه: یک پیوند ناگسستنی میان ارزشها و بایدها و نبایدها با هستها وجود دارد، و نمیشود اینها را از هم تفکیک کرد. اگر دو چیز با هم پیوند و ارتباط داشته باشند، مثلاً یکی علت و دیگری معلول باشد یا متلازمین باشند، طبعاً اگر یکی از این دو را پیدا کردیم به نحوی دومی را هم میتوانیم پیدا کنیم؛ منتهی گاهی یک علم تفصیلی پیدا میکنیم و گاهی هم یک علم اجمالی؛ که خود علم اجمالی یک سلسله مراتب دارد، تا چه اندازه برای ما اجمالی باشد؟ دلیلش هم با خودش است، «قضایا قیاساتها معها» و چون فرض کردیم، اینها با هم گره خوردهاند یک حلقهی زنجیر که به دستمان آمد طبعاً سایر حلقهها هم در دستمان به یک نحوی هست. گاهی به طور آشکار است و گاهی وضوح کامل نیست.
بنابر اینکه ما از احکام اقتصادی اسلام، بتوانیم مسائل علمی را کشف کنیم چیز عجیبی نیست، منتهی تا چه اندازه میتوانیم کشف کنیم؟ در اینجا باید برگردیم به اینکه یک سلسله اصول کلی داریم و یک جزئیاتی هم داریم. ما در مسأله مصالح و مفاسد به اینجا رسیدیم که مصالح و مفاسد احکام شرع را به صورت کلی همه را (بدون استثنا) میتوانیم بفهمیم. مثلاً ما عبادت را، حالا ندانیم چرا نماز صبح دو رکعت است؟! یا سه رکعت بودن نماز مغرب چه تأثیری دارد؟! ولی پیوند اصل نماز را با تربیت انسان خیلی به وضوح درک میکنیم. یا مثلاً حج را ـ که هفت دور طواف از چپ به راست گردیدن نه از راست به چپ گردیدن به چه علت است؟ ـ این جزئیات را ندانیم، اصل حج را ما میتوانیم بفهمیم چه اثری دارد و چرا تشریع شده است. در عبادات، در مسائل سیاست اسلامی، در حدود و دیات همینطور است؛ مثلاً در حدود اگر ما صد تازیانه را ندانیم با صد و یک و یا نود و نه چقدر فرق دارد؟ و آیا مصلحت در عدد صد است یا صد و یک؟ ولی اصل مجازات را برای مجرم نمیتوانیم انکار کنیم، حدود و تعزیرات همهاش قابل تفسیر عقلی نیست؛ تمام مسائل اسلامی از نظر اصول کلی آن ـ چه بحثهای اقتصادی، چه سیاسی، چه مسائل حالات شخصیه چه، عبادات ـ همه چنین است. بنابراین در مسائل اقتصادی هم این نظریه کاملاً قابل قبول است که ما میتوانیم از مسائل اقتصادی آن خطوط اصلی اقتصاد اسلام را پیدا کنیم و گاه ممکن است جزئیات را نیز پیدا کنیم ولی نسبت به اصول کلی ما تردید نداریم که میشود ـ به خاطر آنکه اقتصاد با آن اصول کلی به هم گره خوردهاند ـ اینها را پیدا کرد.
معرفت: با تشکر، وارد موضوعات محور دوم میشویم، اولین سؤال این است که برای فهم معارف و مفاهیم بلند قرآنی چه شرایطی لازم است؟ البته ممکن است یک بحث مفصلی را بطلبد ولی به طور اجمال در حد کلیاتش بفرمایید چه شرایطی لازم است و این گرایش که به اخباریین نسبت میدهند آیا درست است که معتقدند: قرآن را فقط اهل بیت میفهمند و دیگران نمیتوانند ادعا کنند که ما قرآن را فهمیدهایم یا فهم آن حجت است؟ این دیدگاه تا چه حد صحیح است؟ و اگر دیگران میتوانند بفهمند چه شرایطی را به صورت کلی باید دارا باشند اعم از شرایط معنوی و شرایط علمی تا بتوانند به فهم قرآن نائل آیند؟
آیة الله مکارم: همانطور که عرض کردم آیات قرآن و مفاهیمی که در قرآن بیان شده اینها را باید دستهبندی و سلسلهبندی کرد، آنچه که مربوط به اولیات زندگی بشر است اینها را قرآن به لسان عربی مبین بیان کرده است. اشتباه اخباریها هم به خاطر این است که تقسیم بندی به مفاهیم قرآنی نکردهاند، لذا یک جا را با جای دیگر اشتباه کردند که باید عرض کنم جایش هست که باید درب خانه معصومین(علیهم السلام) باید رفت چون خود قرآن این مسأله را بیان میکند.
روز اول که قرآن نازل شد کسی خود پیغمبر(صلی الله علیه واله وسلم) را قبول نداشت چه رسد که به وسیله قرآن هدایت شود. اینکه دور لازم میآید ـ اول پیغمبر(صلی الله علیه واله وسلم) و ائمه معصومین(علیهم السلام) را قبول بکند بعد از آن چیزی بفهمد ـ در حالی که به وسیله قرآن باید پیغمبر(صلی الله علیه واله وسلم) را قبول کرد این حرف یک حرف بسیار ضعیفی است بعلاوه همانطور که میدانید قرآن برای ما حتی برای شناخت احادیث و کلمات معصومین(علیهم السلام) که به ما رسیده است محور است. اینها که غالبش خبر واحد است و به ما گفتهاند که صحت و سقم اینها را باید با قرآن سنجید. ما دو دسته روایات داریم، یک دسته روایت داریم که میفرمایند: متعارضین را به قرآن عرضه کنید، یک سلسله روایات هم داریم میفرمایند: هر حدیث ولو متعارضین هم نباشد، باید به قرآن عرضه شود. کتاب الله معیار شناخت سنت است نمیتوانیم قضیه را به عکس کنیم.
بنابراین بخشی از آیات است که آنچه مربوط به اولیات زندگی بشر و هدایت انسان است اینها به لسان عربی مبین بیان شده است، آنها را همه میتوانند درک کنند و حتی ما معتقدیم که کفار هم آن بخش را درک میکردند در حالی که اینها معنویتی هم نداشتند و اگر اینها درک نمیکردند که حجت برای آنها تمام نمیشد. در صورتی که میتوانند با اینها اتمام حجت شود و آنها با همه آلودگیهایشان میتوانند این بخش از قرآن را درک کنند. بعد یک بخشهای بالاتری هم هست که دقایق اسرار قرآنی است و برای فهم آنها احتیاج است به اینکه مفسر به علوم انسانی نظیر: علم لغت، علم معانی بیان، و یک سلسله بحثهایی از علم اصول و مباحث الفاظ که دخالت زیادی در علم تفسیر که انسان به وسیله اینها بتواند حقایق قرآن را درک بکند و ... مجهز باشد.
بخش دیگری از حقایق قرآن فراتر از اینها است، مفاهیم قرآنی برخی قسمتهایش هست که یک مفسر عالیقدر از نظر علمی هم ممکن است به آن نرسد برای اینکه آنها احتیاج به تهذیب نفس دارند. بنابراین برای آنها شرایط بالاتر از بخشهای پیشین است. بخش دیگری نیز هست که جزو اسرار است که جز معصومین(علیهم السلام) نمیفهمند و ما باید آنها را از روایات همان بخش استفاده کنیم که نتیجه این میشود که ما باید این بخشهای چهارگانه را از هم جدا کنیم. بخشی که حتی کفار آلوده هم میفهمند، بخشی است که در پرتو علم و دانش رسمی به اصطلاح علوم رسمی انسان میتواند با سرپنجه علم آن را کشف کند و مفاهیمی است که جز در سایه تقوی نمیشود به آن رسید، دل باید آیینه پاکی بشود که آنها و مصداق آنها پرتو افکن بشود و بالاخره بخشی هست که «بطون قرآن» است و یک دریای عظیمی است که در اختیار معصمومین(علیهم السلام) است و ما باید از آنان استفاده کنیم.
معرفت: سؤال بعدی که مطرح میشود این است که علوم بشری چه رابطهای با فهم قرآن دارد؟ همانطور که فرمودید یک سلسله از علوم برای فهم قرآن لازم است اجمالاً فرمودید: صرف و نحو و معانی و بیان و تفسیر و اصول. علوم دیگری که امروزه به عنوان علوم جدید مطرح هست مانند جامعه شناسی، روانشناسی، علوم سیاسی و زبان شناسی چه نقشی دارند؟ بعضی ادعا کردهاند که اگر اینها را کسی نداند فهمشان از منابع دینی -حتی در فقه هم چون نیاز به اینها دارد- دچار نقصان و بیاعتباری میشود به طور کلی بفرمایید که علوم بشری چه مقدار در فهم قرآن نقش دارند؟ و اگر فهم قرآن را کسی وابسته به این علوم بشری کند، با توجه به تحول این علوم آیا فهم قرآن هم به مرور زمان متحول میشود؟ یا آنکه این علوم یا نقشی ندارند یا اگر هم نقشی دارند لازمهاش این نیست که فهم ما از قرآن متحول شود.
آیة الله مکارم: ما میدانیم علوم بشری همهاش یکسان نیست؛ بلکه بعضی از مسائل علمی دارای ثباتاند و ما میدانیم تحولی در آنها پیدا نخواهد شد، ممکن است تکامل پیدا کند اما تحول به معنی اینکه عوض بشود نفی و اثبات بشود نه. فرض کنید در علوم مربوط به آسمانها اینکه منظومه شمسی در این فضای بیکران غوطهور هستند و آن افلاک که این منظومه در دل فلک بلورین جای داشته باشند نفی شده و دیدگاه نوین کیهان شناسی جای آن نشسته آنها جزو مسائل مسلم است. حرکت زمین به دور خورشید (حرکت انتقالی) آنچه در هیئت و زمینشناسی و امثال ایتها در این قسمت ثابت شده اینها یک مسائلی نیست که دگرگون شود اینها جزو مسائل مسلم و به یک تعبیر جزو بدیهیات علم است.
در علوم اسلامی هم از این قبیل مسائل وجود دارد ما معتقد نیستیم که همه اینها عوض میشود دو دو تا چهارتا یک روزی ممکن است در ریاضیات ثابت بشود پنج تا؟ اینها یک حرفهای باطل و بیاساس است که اگر انسان دنبالش برود سر از سوفیسم در میآورد. و اما یک سلسله مباحث نظری است یا یک سلسله فرضیات است که اینها دائماً در دگرگونی و تحولاند. آنچه میشود گفت بیتأثیر در فهم معنای قرآنی و در فهم مسائل فقهی نیست، همان مسلّمات است. البته در مسائل فقهی باید موضوعات مسائل را از خود احکام جدا کرد؛ اینکه میگویند ارتباط دارد، ارتباط به یک مسائل کارشناسی موضوعی فقهی دارد نه فهم احکام.
از سوی دیگر ما قائل هستیم به اینکه با قرائن حالیه و مقالیه و قرائن خارجیه و عقلیه و حسیه کلمات را باید تفسیر کرد. ما چطور میگوییم «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» (فتح، 10) به معنی عضو مخصوص نیست، چرا؟ چون قرینه عقلی داریم. گاهی یک جا قرینه حسی داریم، قرینه داخلی داریم، قرینه خارجی داریم، ما میتوانیم آن مسائل قطعی و مسلم علم را به عنوان قرائن خارجیه در کنار آنها بگذاریم و به وسیله آنها آن مفاهیم تازه را از آیات استفاده بکنیم. آنها به عنوان قرینه برای ما قابل قبول اند و تحول و دگرگونی در آنها ممکن نیست.
معرفت: با تشکر از فرصتی که در اختیار مجله قرار دادید. انشاء الله در فرصتهای بعدی هم بتوانیم از محضرتان استفاده کنیم و بتوانیم این دیدگاهها را که برای جامعه ما هدایتگر و روشنگر است و شبهات را تا حدّ زیادی حل میکند به دست آورده و در اختیار جامعه اسلامی به ویژه محققان و دانشپژوهان قرار دهیم.
آیة الله مکارم: با تشکر متقابل از شما ان شاء الله موفق و مؤید باشید. ما هم از خدا میخواهیم شما بتوانید این برنامهای را که شروع کردهاید و الان یک نهال نوی است این را دقیقاً با همتتان آبیاری کنید و یک درخت پربار بلکه یک باغ پرباری بشود و انشاء الله ما همه استفاده کنیم و همانطور که عرض کردم جای یک چنین مجلهای در حوزه خالی بود و حالا که شروع شده باید تقویتش کرد چون هم برای داخل حوزه و برای تقویت طلاب و فضلاء خوب است و هم برای پاسخگویی به شبهات خوب است. امیدواریم برای بعضی از افرادی که واقعاً در اشتباهند یا افراد مغرضی که میخواهند مسائل اسلامی را زیر سؤال ببرند بتواند پاسخگوی خوبی باشد. انشاء الله.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.