فصاحت و بلاغت «نهج البلاغه»
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مجله گلستان قرآن، اردیبهشت 1379، شماره 10.
فصاحت و بلاغت «نهج البلاغه»
در زمینه فصاحت و بلاغت «نهج البلاغه»، سخن سرایان و ادبا و نویسندگان را میبینیم که عمیقاً تحت تأثیر زیبایی و شیرینی بیان و زیبایی تعبیرات و فنون ظریف بلاغت و ریزهکاریهای دقیق فصاحت واقع شدهاند و هر یک در این زمینه سخنی دارند الهام بخش و نشاط آفرین، از جمله:
1. قبل از هر کس به سراغ گردآورنده نهج البلاغه که خود از قهرمانان میدان فصاحت و بلاغت بود و گوی سبقت را در این میان از بسیاری از فصحا و بلغای عرب برده و سالیان درازی از عمر خود را صرف جمعآوری نهج البلاغه کرده است میرویم؛ همان مردی که به گفته دکتر «زکی مبارک» نویسنده معروف مصری در کتاب «عبقریة الشریف الرضی»: «هرگاه به نثر او نگاه میکنیم عالِمی را میبینیم که نثر علمی او گواهی میدهد که از بزرگان ادباست ... و هنگامی که به شعر او مینگریم شاعری چیره دست با ذوقی مطبوع مشاهده میکنیم و مهارت در این دو میدان در کمتر کسی دیده میشود، افسوس که تمام آثار شریف رضی امروز در دست نیست و اگر بود میگفتیم او جایگاه منحصر به فرد در میان بزرگان مؤلف دارد».(1)
به هر حال شریف رضی در مقدمه زیبای نهج البلاغه چنین میگوید: «کان امیرالمؤمنین(علیه السلام) مشرع الفصاحه و موردها و منشا البلاغه و مولدها و منه ظهر مکنونها و عنه اخذت قوانینها و علی امثلته حذا کل قائل خطیب و بکلامه استعان کل واعظ بلیغ و مع ذلک فقد سبق و قصروا و قد تقدم و تاخروا»؛ (امیرالمؤمنین(علیه السلام) سرچشمه فصاحت و منشأ بلاغت و زادگاه آن است، و از او اسرار بلاغت آشکار گشت و قوانین و دستورات آن از وی گرفته شد، بر شیوه او هر خطیب توانایی راه یافت و به گفتار او هر خطیب توانایی یاری جست و با این حال او در این میدان پیش رفت و دیگران فروماندند، او تقدم یافت و دیگران عقب ماندند). سپس در تفسیر این سخن میافزاید: «لان کلامه(علیه السلام) الکلام الذی علیه مسحه من العلم الالهی و فیه عبقه من الکلام النبوی»؛ (زیرا در کلام او نشانههایی از علم خداست و عطر و بویی از سخنان پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم)).
2. سپس به سراغ یکی از شارحان معروف نهج البلاغه میرویم؛ او که عمری را در تفسیر سخنان علی(علیه السلام) گذرانده و آگاهی فراوانی از دقایق و ظرافتهای آن یافته و عاشقانه درباره علی و نهج البلاغهاش سخن میگوید؛ یعنی «عزالدین عبدالحمید ابن ابی الحدید معتزلی» که از دانشمندان معروف اهل سنت قرن هفتم هجری است.(2) او در شرحی که بر نهج البلاغه نگاشته، بارها در این زمینه سخن گفته و در برابر فصاحت و بلاغت فوق العاده نهج البلاغه سر تعظیم فرود آورده است. او در یک جا (ذیل خطبه 112) بعد از شرح بخشی از کلام علی(علیه السلام) درباره برخی میگوید: «و ینبغی لواجتمع فصحاء العرب قاطبه فی مجلس و تلی علیهم، ان یسجدوا له کما سجد الشعراء لقول عدی ابن الرقاع؛ قلم اصاب من الدواه مدادها... فلما قبل لهم فی ذلک قالوا انا نعرف مواضع السجود فی الشعر کما تعرفون مواضع السجود فی القرآن»؛ (اگر تمام فصحای عرب در مجلس واحدی اجتماع کنند و این بخش از خطبه برای آنها خوانده شود، سزاوار است برای آن سجده کنند، [همانگونه که روایت کردهاند] هنگامی که شعرای عرب شعر معروف «عدی بن الرقا» [قلم اصاب...] را شنیدند برای آن سجده کردند؛ و چون که از علت آن سؤال شد، گفتند ما محل سجود در شعر را میشنایم آنگونه که شما محل سجود را در [آیات سجده] قرآن میشناسید).(3)
در جایی دیگر هنگامی که به مقایسه اجمالی میان بخشی از کلام مولا علی(علیه السلام) با سخن معروف «ابن نباته»(4)، خطیب معروف قرن چهارم هجری میپردازد، میگوید: «فلیتامل اهل المعرفة بعلم الفصاحه و البیان هذا الکلام بعین الانصاف یعلموا ان سطرا واحدا من کلام نهج البلاغه یساوی الف سطر منه بل یزید و یربی علی ذلک»؛ (آگاهان به علم فصاحت و بلاغت اگر این گفتار علی(علیه السلام) را با دیده انصاف بنگرند، میدانند که یک سطر از نهجالبلاغه مساوی هزار سطر از سخنان معروف «ابن نباته» است بلکه بر آن فزونی میگیرد و برتری میجوید).(5)
باز در همین زمینه تعبیر عجیبی دارد، در آنجا که یکی از خطابههای «ابن نباته» را در زمینه جهاد که در اوج فصاحت است نقل میکند که با جملهای از کلمات امیرمؤمنان در خطبه جهاد آمیخته شده: «مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلاَّ ذَلُّوا»؛ (هیچ قوم و ملتی در درون خانهها مورد هجوم دشمن واقع نشدند مگر این که ذلیل شدند). ابن ابی الحدید میگوید: «به این جمله بنگر و ببین چگونه از میان تمام خطبهی «ابن نباته» فریاد میکشد، فریاد فصاحت و بلاغت و به شنوندهاش اعلام میدارد که از معدنی غیر از معدن بقیه خطبه برخاسته و از خاستگاهی غیر ازآن خاستگاه است. به خدا سوگند همین یک جمله چنان خطبه ابن نباته را آراسته و زینت بخشیده آن گونه که یک آیه از قرآن در لابهلای خطبه معمولی درست همچون گوهری درخشنده است که پیوسته نورافشانی میکند و روی بقیه سخن روشنایی میپاشد».(6)
سرانجام گفتار او را با سخنی که در مقدمه کتابش بیان کرده پایان میدهیم، او میگوید: «و اما الفصاحه فهو(علیه السلام)، امام الفصحاء و سید البلغاء و فی کلامه قیل: دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوقین و منه تعلم الناس الخطابه و الکتابه»؛ (و اما فصاحت، او پیشوای فصیحان و سرور بلیغان است و لذا درباره کلام او گفته شده پایین تر از کلام خالق و برتر از کلام مخلوقین است و مردم از او راه و رسم خطابه نوشتن را آموختهاند).(7)
3. «جورج جرداق» نویسنده معروف مسیحی لبنانی در کتاب ارزنده خود «الامام علی صوت العداله الانسانیه» در پایان فصلی که به بیان شخصیت علی(علیه السلام) تخصیص داده درباره نهج البلاغه چنین میگوید: «در بلاغت، فوق بلاغتهاست. قرآنی است که از مقام خود اندکی فرود آمده، سخنی است که تمام زیباییهای زبان عرب را در گذشته و آینده در خود جا داده، تا آنجا که درباره گوینده آن گفتهاند: سخنش پایین تر از کلام خالق و بالاتر از کلام مخلوق است».(8)
4. «جاحظ» که از بزرگترین ادبا و نوابغ عرب است و در اوایل قرن سوم هجری میزیسته، در کتاب معروف و مشهور خود «البیان و التبیین» کلماتی از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) را نقل کرده و به ستایش آن حضرت پرداخته است. از جمله هنگامی که در جلد اول کتاب خود به یکی از کلمات قصار آن حضرت رسید که می فرماید: «قِيمَةُ كُلِّ اِمْرِءٍ مَا يُحْسِنُهُ»؛ (ارزش هر کس همان است که خوب میداند و از عهده آن برمیآید).(9) میگوید: «اگر در تمام این کتاب جز این جمله نبود کافی بود، بلکه بالاتر از حد کفایت؛ زیرا بهترین سخن آن است که مقدار کمش تو را از مقدار بسیار بینیاز کند و مفهومش ظاهر و آشکار باشد، گویی خداوند جامهای از جلالت و عظمت و پردهای از نور حکمت بر آن پوشانده که هماهنگ با نیت پاک و فکر بلند و تقوای بینظیر گویندهاش میباشد».
5. نویسنده کتاب «الطراز» (امیر یحیی علوی) در کتاب خود جملهای از جاحظ نقل میکند، میگوید: «این مرد که یکه تاز میدان فصاحت و بلاغت بود، در سخنی چنین گفته: هرگز کلامی بعد از کلام خدا و پیامبرش به گوش من نخورده، مگر این که با آن مقابله به مثل کردهام، جز کلمات امیرالمؤمنین(کرم الله وجهه) که من توان مبارزه با آن را هرگز در خود نیافتم؛ سخنانی همچون: «مَا هَلَكَ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ»؛ (کسی که ارزش وجود خود را بشناسد هرگز هلاک نمیشود)، «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّهُ»؛ (آن کس که خویش را بشناسد پروردگارش را شناخته است)، «اَلْمَرْءُ عَدُوُّ مَا جَهِلَ»؛ (انسان دشمن چیزی است که نمیداند) و «اِحْتَجْ إِلَى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ أَسِيرَهُ وَ اِسْتَغْنِ عَمَّنْ شِئْتَ تَكُنْ نَظِيرَهُ وَ أَفْضِلْ عَلَى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ أَمِيرَهُ»؛ (به هر كه خواهى نيازمند شو تا در نتيجه اسير او شوى، و از هر كه خواهى بىنياز باش تا در نتيجه همانند او باشى، و احسان كن بهر كه خواهى تا امير او باشى)». سپس میافزاید: «به انصاف جاحظ در این گفتارش نگاه کن و این دلیلی ندارد جز این که بلاغت سخنان علی(علیه السلام) پردههای گوش او را تکان داده و عقل او را به خاطر اعجاز و فصاحتش حیران ساخته، هنگامی که جاحظ با آن ید بیضایی که در بلاغت دارد چنین باشد تکلیف دیگران روشن است».(10)
بیجهت نیست که همین دانشمند زیدی (صاحب کتاب الطراز) اظهار شگفتی میکند از بزرگان علمای معانی و بیان که در طریق دستیابی به فصاحت و بلاغت بعد از کلام خدا و کلام پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) تکیه بر دیوانهای شعرای عرب و کلمات خطبا کردهاند و کلمات علی(علیه السلام) را به دست فراموشی سپردهاند، در حالی که میدانستهاند در بالاترین سطح فصاحت و بلاغت است و آنچه میخواهند در آن موجود است. استعاره، تمثیل، کنایه، مجازهای زیبا و معانی دقیق همه در آن جمع است.(11)
6. «محمد غزالی» نویسنده معروف، در کتاب «نظرات فی القرآن» جملهای از «یازجی» در سفارش به فرزندش نقل میکند که عین عبارت این است: «اذا شئت ان تفوق اقرانک فی العلم و الادب و صناعه الانشاء فعلیک بحفظ القرآن و نهج البلاغه»؛ (اگر میخواهی از قرآن و همطرازان در علم و ادب و نویسندگی برتر باشی در حفظ قرآن و نهج البلاغه بکوش).(12)
7. درست به همین دلیل «شهاب الدین آلوسی» مفسر معروف ـ هنگامی که به نام نهج البلاغه میرسد ـ میگوید: «انتخاب این نام برای کتاب، به خاطر آن است که مشتمل بر سخنانی است که انسان تصور میکند برتر از کلام مخلوق و پایینتر از کلام خالق متعال است، سخنانی که به مرحله اعجاز نزدیک شده و ابداعات و ابتکاراتی در حقیقت و مجاز دارد».(13)
8. استاد «محمد محیی الدین عبدالحمید» در توصیف نهج البلاغه چنین میگوید: «کتابی است که در درون خود چشمههای جوشان بلاغت و فنون آن را جای داده و اسباب فصاحت را برای بینندگان فراهم ساخته و زمان چیدن میوههای شیرینش فرا رسیده، زیرا از سخنان فصیحترین خلق خدا بعد از رسول الله تراوش کرده، کسی که قدرتش از همه بیشتر و منطقش قویتر و تسلطش بر لغات از همه فزونتر است، به طوری که هر گونه میخواست آنها را به گردش درمیآورد، حکیمی که فنون حکمت از بیانش خارج میشود، خطیبی که سحر بیانش دلها را پر میکند، عالم و دانشمندی که بر اثر همنشینی با پیامبر و کتابت وحی و دفاع از دین با شمشیر و زبان از طفولیتش چنان امکاناتی برای او فراهم شده که برای غیر او دست نداده است».(14)
9. یکی از شارحان معروف نهج البلاغه «شیخ محمد عبده» پیشوای بزرگ اهل سنت و نویسنده معروف عرب در مقدمه کتابش بعد از آنکه اعتراف میکند که تصادفاً از وجود این کتاب شریف یعنی نهج البلاغه آگاهی یافت! ـ که این خود نکته بسیار قابل تأملی است ـ مطالب بسیار بلندی درباره نهج البلاغه میگوید، از جمله این که: «هنگامی که بعضی از صفحات نهج البلاغه را از نظر گذراندم و در بخشی از عباراتش از مواضع مختلف دقت کردم و موضوعات گوناگونی را مورد توجه قرار دادم، در نظرم چنین مجسم شد که گویی در این کتاب، جنگهای عظیم و نبردهای سنگینی برپاست، حکومت در دست بلاغت و قدرت در اختیار فصاحت است و اوهام و پندارها بیارزشند، سپاه خطابه و لشکرهای فصاحت، در صفوف منظم بر اوهام هجوم آورده و با سلاح دلایل قوی بر وسوسهها حملهور شدند. قدرت باطل را در همه جا میشکنند و شک و تردید را درهم میکوبند و فتنههای اوهام را خاموش میسازند و دیدم حاکم و فرمانده آن دولت و یکهتاز آن صولت و پرچمدار پیروز آن امیر مؤمنان علی بن ابیطالب است».(15)
10. «سبط الجوزی» که خود یکی از خطبا و مورخان و مفسران معروف اهل سنت است در «تذکرة الخواص» جمله کوتاه و جالبی دارد؛ او میگوید: «و قد جمع الله له بین الحلاوه و الملاحه و الطلاوه و الفصاحه لم یسقط منه کلمه و لا بارت له حجه، اعجز الناطقین و حاز قصب السبق فی الطابقین الفاظ یشرق علیها نور النبوه و یحیر الافهام و الالباب»؛ (خداوند امتیازات حلاوت و ملاحت و زیبایی و فصاحت را در وجود علی(علیه السلام) جمع کرده، کلمهای از او ساقط نشده و حجت و برهانی از دست نرفته است؛ تمام سخنگویان را ناتوان ساخته و گوی سبقت را از همگان ربوده است؛ کلماتی که نور نبوت بر آن تابیده و افکار و عقول را حیران ساخته است).(16)
11 و 12. این بخش را با دو سخن از دانشمند معروف مسیحی پایان میدهیم؛ «میخائیل نعیمه» نویسنده مسیحی و متفکر معروف عربزبان چنین میگوید: «اگر علی تنها برای اسلام بود چرا باید یک تن مسیحی در سال 1965م به شرح زندگی او و تفحص و دقت در وقایع آن بپردازد؟ (اشاره به جورح جرداق نویسنده مسیحی لبنانی و مؤلف کتاب الامام علی صوت العداله الانسانیه) و مانند شاعری شیفته، آن قضایای دلفریب و حکایات نغز و دلاوریهای شگفتانگیز را به سرودهای شاعرانه تغنی کند؛ پهلوانی امام نهتنها در میدان حرب بود، بلکه ایشان در روشن بینی و پاک دلی، بلاغت، سحر بیان، اخلاق فاضله، شور ایمان، بلندی همت، یاری ستمدیدگان و ناامیدان و متابعت حق و راستی و بالجمله در همه صفات حسنه پهلوان بود».(17)
در جای دیگر از مقدمهاش میگوید: «این نابغه عربی آنچه اندیشید و گفت و عمل کرد -بین خود و خدا- چیزهایی است که هیچ گوشی نشنیده و هیچ چشمی ندیده است و بسیار بسیار بیش از آن است که مورخ بتواند به دست و زبان و قلم بیان کند؛ بدین جهت هر صورتی که ما رسم کنیم، صورتی ناقص و کم ارزش است».(18)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.