پرسش از محضر بزرگان / عصمت پیامبران و امامان(علیهم السلام)
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مجله مبلغان، بهمن و اسفند 1387، شماره 112.
پرسش از محضر بزرگان / عصمت پیامبران و امامان(علیهم السلام)
اشاره:
برخی از سؤالاتی که مردم از بزرگان جویا میشوند، جنبهی عمومی دارد و اکثر مخاطبین شما نیز درصدد یافتن پاسخ آنها هستند. از ا ین رو قصد داریم در هر شماره، تعدادی از آن پرسش و پاسخها را درج نماییم. مطالب این شماره، پاسخهای آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته) به پرسشهایی در باب عصمت پیامبران و ائمه(علیهم السلام) است.
سوال: آیا عصمت نیرویی است که به انسان در برابر هر نوع گناه و انحراف و خطا مصونیّت میبخشد؟ بنابراین، چنین افرادی با توجّه به این نیروی نهفته قادر به گناه نیستند و سرانجام پاکی و قداست آنان، افتخاری نخواهد بود.
جواب: مصونیّت پیامبران(علیهم السلام) در برابر گناه هرگز یک «مصونیّت غیر ارادی و غیر اختیاری» نیست؛ بلکه عصمت آنان از گناه، کاملاً یک حالت ارادی و اختیاری است که سرچشمهی آن، علم و ایمان است.
توضیح اینکه:
عصمت و مصونیّت در برابر گناه، از شؤون و لوازم علم و ایمان به مفاسد گناه است. البتّه این مطلب نه به این معنا است که هر نوع علم به لوازم گناه، پدید آورنده مصونیّت و عصمت میباشد، بلکه باید واقعنمایی علم به قدری شدید و نیرومند باشد که لوازم و آثار گناه، آن چنان در نظر وی مجسّم و روشن گردد که آنها را با دیده دل موجود و محقّق ببیند و در این موقع صدور گناه از وی به صورت یک «محال عادی» و نه «محال عقلی» درمیآید. برای روشن شدن این حقیقت به مثال زیر توجّه فرمایید:
هر یک از ما در برابر یک سلسله اعمال خارجی که به قیمت جانمان تمام میشود یک نوع عصمت و مصونیّت داریم؛ و این نوع مصونیّت زاییده علم ما به لوازم این گونه اعمال است. مثلاً: دو کشور متخاصم که با یکدیگر هممرز میباشند و سربازان هر دو طرف به فاصله کوتاهی به وسیله دوربینهای قوی و نورافکنهای نیرومند و سگهای کارآزموده مراقب اوضاع و امور مرزی و بالاخص عبور افراد به طرف افراد دیگر میباشند؛ به طوری که یک گام تجاوز از خطوط مرزی باعث مرگ و کشته شدن افراد میگردد، در این صورت هیچ انسان عاقلی فکر عبور از آن چنان مرزی را در مغز خود نمیپروراند تا چه رسد که عملاً به آن اقدام کند. بنابراین، نسبت به این عمل یک نوع عصمت دارد.
راه دور نرویم؛ هر فرد عاقل و خردمندی در برابر زهر کشندهای که نوشیدن آن به قیمت جان او تمام میشود و یا سیم لخت برق که تماس با آن، انسان را میکشد و یا باقیماندهی غذای بیمار مبتلا به مرض «جذام» و «سل» با علم به اینکه خوردن آن موجب سرایت بیماریهای مزبور میگردد، یک نوع مصونیّت و عصمت دارد؛ یعنی هرگز به هیچ قیمتی این اعمال را انجام نمیدهد و صدور این اعمال از وی یک محال عادّی میباشد و عامل این مصونیّت همان تجسّم لوازم این اعمال است. این لوازم آن چنان در نظر وی مجسّم و محقّق و از نظر دیده عقل، آن چنان مسلّم و موجود میباشد که در پرتو این فکر، اقدام به چنین کارهایی را در مغز خود نمیپروراند تا چه رسد که عملاً به این کار اقدام نماید.
ما ملاحظه میکنیم که برخی از افراد، از خوردن مال یتیم بینوا کوچکترین پروایی ندارند؛ ولی در مقابل، گروهی از خوردن دیناری از حرام امتناع میورزند. چرا اوّلی با کمال بیپروایی مال یتیم را حیف و میل میکند؛ ولی دوّمی از کوچکترین تصرّف خودداری مینماید؟ علّت آن این است که شخص اوّل یا اساساً معتقد به لوازم و تبعات این نوع نافرمانی نیست و یا اگر هم ایمان و اعتقاد ضعیفی داشته باشد، علاقه به این مادّیات، آن چنان حجاب غلیظی میان دیده دل او و عواقب شوم آن به وجود آورده است که از این آثار جز شبحی در برابر دیده خرد او چیزی منعکس نیست؛ ولی دومی آن چنان ایمان قوی و نیرومند به آثار این گناه دارد که هر قطعهای از مال یتیم در نظر او با قطعهای از آتش مساوی و برابر است. و هیچ عاقل و خردمندی به خوردن آتش اقدام نمیکند؛ زیرا او با دیده علم و بصیرت میبیند که چگونه این اموال به آتشهای سوزنده مبدّل میگردد و روی این اصل، در برابر عمل، مصونیّت پیدا میکند.(1)
قرآن کریم درباره کسانی که طلا و نقره را به صورت گنج درمیآورند ـبدون اینکه حقوق واجب آن را بپردازندـ میگوید: «این فلزهای گرانبها در روز رستاخیز به صورت توده آتش درآمده و پیشانی و پهلو و پشت دارندگان گنج را با آن داغ میکنند».(2) اکنون اگر برخی از دارندگان گنج، این منظره را با دیدگان خود مشاهده کنند و ببینند که چگونه همکاران آنها به کیفر اعمال خود رسیدند، سپس اخطار شود که اگر شما نیز ثروت خود را به صورت گنج نگاه دارید هم اکنون به همین سرنوشت دچار میشوید، مسلّماً روش خود را تغییر میدهند. گاهی برخی از افراد در همین جهان بدون مشاهده منظره کیفر الهی آنچنان به مفادّ این آیه ایمان پیدا میکنند که اثر آن کمتر از شهود آن نمیباشد، تا آنجا که اگر پردههای دنیوی از برابر دیدگان آنها برداشته شود تفاوتی در ایمان آنها به وجود نمیآید. در این صورت چنین فردی در برابر این گناه (ذخیره کردن طلا و نقره) یک نوع مصونیّت و عصمت پیدا میکند.
حال اگر یک فرد یا گروهی نسبت به کیفر تمامی معاصی یک چنین حالتی پیدا کنند و قهر و خشم و کیفر الهی، آن چنان بر آنها روشن شود که برطرف شدن حجاب و از بین رفتن فواصل زمانی و مکانی کوچکترین اثری در ایمان و اعتقاد آنان نگذارد، در چنین صورتی این فرد یا آن گروه در برابر تمام معاصی، یک نحوه مصونیّت و عصمت صد در صد پیدا میکنند و نه تنها گناه از آنان سر نمیزند، بلکه به فکر گناه هم نمیافتند. بنابراین، عصمت در این موارد اثر مستقیم ایمان و علم قاطع به کیفر اعمال میباشد و هر فردی یک نوع عصمت در برخی از موارد دارد، چیزی که هست پیامبران بر اثر احاطه علمی به کیفر قطعی اعمال و آگاهی کامل از عظمت خداوند، در برابر تمام گناهان عصمت جامع و کامل دارند. و روی همین علم، تمام دواعی گناه و غرایز سرکش انسانی در آنها مهار شده و لحظهای از مرزهایی که از طرف خداوند تعیین شده است تجاوز نمیکنند.
این همان مقام شامخ عصمت و مصونیّت از گناه است که پیامبران و امامان(علیهم السلام) دارای آن میباشند و سرچشمه اصلی آن، ایمان، علم و دانش، تسلّط بر نفس، همّت والا و فکر بلند آنهاست. آیا این مصونیّت فضیلت نیست؟ آیا آنها نمیتوانند مرتکب گناه شوند؟ بدیهی است که میتوانند و قدرت دارند؛ امّا هرگز از این قدرت خود استفاده نمیکنند. یک شخصیت برجسته میتواند برای دزدیدن یک آفتابه از دیوار خانه مردم بالا رود؛ ولی هرگز این کار را انجام نمیدهد. یک طبیب میتواند آب مملوّ از میکروبهای خطرناک بخورد امّا نمیخورد؛ در عین حال، این افراد از انجام اعمال مزبور عاجز نیستند.
سوال: علل و ریشههای ایمان، علوم و کمالات روحانی پیامبران که منجر به معصوم بودن ایشان شده است چه بوده؟ و آیا آنها صرفاً بر اثر موهبت مخصوص الهی معصوم بودند یا خودشان این حالت را در پرتو اعمالشان تحصیل میکردند؟
جواب: پیدایش این کمالات روحانی معلول چند عامل عمده و اساسی بوده است؛ از جمله:
1. وراثت
در علم زیستشناسی به ثبوت رسیده که استعداد و آمادگی روحی برای کسب فضایل و کمالات انسانی و حتّی پارهای از خود صفات و کمالات، از راه وراثت از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. خاندانی که پیامبران در آن متولّد میشدند عموماً خاندانی پاک و اصیل بودند که با گذشت زمان، کمالات و فضایل روحی برجستهای در آنها متراکم شده، نسل به نسل به حکم وراثت در خاندان آنها جریان داشته است. تاریخ در موارد زیادی این واقعیت اساسی را نشان میدهد. مثلاً در مورد خاندان پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) تاریخ نشان میدهد که آن حضرت در اصیلترین خاندان عرب یعنی «قریش» و در میان قریش هم از شریفترین تیره یعنی «بنی هاشم» متولّد شد. این خاندان به راستی و درستی، شجاعت و مهماننوازی، غیرتمندی و دادخواهی و پاکی و امانت معروف بودند؛ و به همین جهت در میان قبایل مختلف عرب از احترام مخصوصی برخوردار بودند. پدران پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) تا آنجا که تاریخ اسم آنها را ضبط نموده، عموماً افرادی برجسته و شریف و با ایمان بودند.
بنابراین، مسأله «وراثت» زمینه و آمادگی و استعداد خاصّی را برای دریافت کمالات روحی در پیامبران ایجاد نموده بود و این زمینه به منزله اساسی بود که میشد با ضمیمه نمودن عوامل دیگری چون «تربیت عالی و روحانی» فضایل را در مورد این افراد بارور ساخت.
2. انتقال فضایل و کمالات روحی از راه تربیت
عامل دوم در پیدایش کمالات روحی برای پیامبران همان بوده که از آن به «تربیت» تعبیر میکنیم. کمالات و فضایلی در خاندان پیامبران وجود داشت که قهراً از راه تربیت به آنها منتقل میشد و مکمل استعداد وراثتی آنها برای کسب کمالات روحی میگردید. آنها در خاندان خویش افرادی کاملاً با ایمان، امانتدار، باهوش، شجاع و با کمال بار میآمدند.
3. یک رشته علل ناشناخته
علم روانشناسی و زیستشناسی در تحقیقِ علل شخصیّت روحی افراد ـغیر از وراثت و تربیتـ به یک سلسله علل ناشناخته معتقد شده است که این علل گاهی تأخیر خاصی در ذرّات نطفه یا «ژنها»یِ تشکیل دهنده افراد میگذارد و موجب بسیاری از حالات و نیروهای فوقالعاده روحی در آنها میگردد. پارهای از روانشناسان و زیستشناسان معتقد این علل جهشهایی است که در نطفه رخ میدهد و نتیجه این جهشها حالات فوق العاده است که در افراد پیدا میشود و این حالت به آنها از نظر روحی امتیازات خاصّی میبخشد.
4. موهبت مخصوص الهی
در ماورای این عوامل سه گانه، عامل مهمّ دیگری وجود دارد که همان فیض و عنایت مخصوص الهی در حقّ پیامبران است. عوامل گذشته به شخص معصوم این شایستگی و آمادگی را میدهد که مشمول فیض و توجّه خاصّی از طرف خداوند شود. در پرتو این فیض ربّانی و الهی نیروهای روحی موجود او شدیدتر و مؤثرتر میگردد. این افاضه، کمالات روحی او را تقویت میکند و کمالات تازهای هم به آن اضافه مینماید. این لطف خاصّ الهی موجب تشدید ایمان و دانش و بصیرت شخص پیامبر میگردد و دو عامل «ایمان قوی و دانش فوقالعاده» که گفتیم موجب محکومیت عوامل گناه در وجود معصوم است، حالت فوقالعادهای پدید میآورد و به این ترتیب با دست به دست دادن عوامل متعدّد، شخص معصوم، از آلودگی به گناه و انحراف مصون میماند.
نکته قابل توجّه اینکه در تمام این مراحل، شخص معصوم از آزادی اراده برخوردار است و معصوم بودن او یک حالت کاملاً اختیاری است.
سوال: با اینکه میدانیم پیغمبران و امامان(علیهم السلام)، معصوم از گناه هستند و هیچ گاه گناه از آنها صادر نمیشود، در عین حال در برخی از دعاهایی که از آن بزرگواران رسیده است، دیده میشود که آنان در ظاهر اقرار به گناه خود کرده و از پیشگاه پروردگار خواستار آمرزش گناهان خویش شدهاند. مثلا در دعای معروف «کمیل» حضرت علی(علیه السلام) به پیشگاه خدا عرض میکند: «اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِى كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَكُلَّ خَطِيئَةٍ أَخْطَأْتُها»؛ (بارالها! هر گناه و خطایی که از من سر زده همه را بیامرز!...) آیا منظور آنها از این گونه تعبیرات، این بوده که مردم طرز مکالمه با خدا و طریق طلب آمرزش را یاد بگیرند و یا آنکه حقیقت دیگری در این نوع تعبیرات نهفته است؟
جواب: دانشمندان اسلامی، از دیر زمانی به این ایراد توجّه داشته و پاسخهای گوناگونی به آن گفتهاند که شاید روح همه آنها یک چیز باشد؛ و آن اینکه، گناه و معصیت در این گونه موارد همه جنبه «نسبی» دارد نه اینکه از قبیل گناهان مطلق و معمولی باشد.
توضیح اینکه:
در تمام امور اجتماعی، اخلاقی، علمی، تربیتی و دینی، انتظاراتی که از افراد مختلف میرود همه یکسان نیست. ما از میان صدها مثالی که ممکن است برای روشن شدن این مطلب آورده شود، تنها به نمونه زیر اکتفا مینماییم:
هنگامی که عدّهای برای انجام یک خدمت «اجتماعی» پیشقدم میشوند و تصمیم میگیرند مثلا یک بیمارستان برای مستمندان بسازند، اگر یک کارگر معمولی که درآمدش برای مخارج خودش کافی نیست مبلغ مختصری به این کار کمک کند بسیار شایان تقدیر است؛ امّا اگر همین مبلغ را یک فرد بسیار ثروتمند و پولدار بدهد، نه تنها شایان تقدیر نیست بلکه ایجاد یک نوع نفرت و ناراحتی و انزجار میکند؛ یعنی، همان چیزی که نسبت به یک فرد، خدمت قابل تحسینی محسوب میشد، از یک فرد دیگر کار ناپسندی شمرده میشود؛ با آنکه از نظر قانونی، چنین شخصی به هیچ وجه مرتکب جرم و خلافی نشده است. دلیل این موضوع همانطوری که در بالا تذکّر داده شد این است که: انتظاراتی که از هر کس میرود بسته به امکانات او از قبیل عقل، دانش، ایمان و بالاخره قدرت و توانایی اوست. چه بسا کاری که انجام آن از یک نفر عین ادب، خدمت، محبّت و عبادت شمرده میشود؛ امّا از فرد دیگری عین بیادبی، خیانت، خلاف صمیمیّت و کوتاهی در بندگی و اطاعت محسوب میگردد.
اکنون با توجّه به این حقیقت، موقعیّت پیامبران و امامان را در نظر بگیریم و اعمال آنها را با آن موقعیّت فوق العاده عظیم مقایسه نماییم. آنها مستقیماً با مبدأ جهان هستی مربوطاند و شعاع علم و دانش بیپایان او بر دلهای آنها میتابد. حقایق بسیاری بر آنها آشکار است که از دیگران مخفی است. علم و ایمان و تقوای آنها درعالیترین درجه قرار دارد. خلاصه آنها به اندازهای به خدا نزدیکاند که یک لحظه سلب توجّه از خداوند برای آنها لغزش محسوب میشود. بنابراین، جای تعجّب نیست افعالی که برای دیگران مباح و مکروه شمرده میشود، برای آنها «گناه» نامیده شود. گناهانی که در آیات قرآن و سخنان پیشوایان بزرگ دینی به آنها نسبت داده شده و یا خود در مقام طلب آمرزش از آنها برآمدهاند، همه از این قبیل است؛ یعنی، مقام و موقعیّت معنوی و علم و دانش و ایمان آنها، آن قدر برجسته است که یک غفلت جزئی در یک کار ساده معمولی ـکه باید توجّه خاص و همیشگی به خداوند داشته باشدـ برای آنها «گناه» شمرده شده است. و جمله معروف «حَسَنات الابرار سَیّئات المقرّبین»(3)؛ (اعمال نیک خوبان، گناه مقرّبان خدا محسوب میشود) نیز ناظر به همین حقیقت است.
فیلسوف عالی قدر شیعه، مرحوم خواجه نصیرالدّین طوسی نیز در یکی از کتابهای خود پاسخ فوق را این طور توضیح میدهد: «هرگاه کسی مرتکب کار حرامی شود و یا امر واجبی را ترک کند معصیت کار است و باید توبه کند، این نوع گناه و توبه مربوط به افراد عادّی و معمولی است. ولی هر گاه امور مستحب را ترک کند و کارهای مکروه به جا آورد، این نیز نوعی گناه شمرده میشود و باید از آن توبه نماید، این نوع گناه و توبه مربوط به افرادی است که از قسم اوّل معصومند. گناهانی که در قرآن و روایات به برخی از انبیای گذشته مانند آدم، موسی، یونس و ... نسبت داده شده از این نوع گناهان است؛ نه از نوع اوّل. هرگاه کسی التفات به غیر خدا پیدا کند و با اشتغال به امور دنیا از توجّه به خدا آنی غافل شود، این نیز برای اهل حقیقت نوعی گناه به شمار میآید و بایستی از آن توبه کند و از خداوند برای آن طلب آمرزش نماید. پیامبر اسلام و پیشوایان دین ما که در دعاها اقرار به گناهان خود کرده و از خدا آمرزش و بخشش خواستهاند، گناهان آنان از این نوع گناهان است، نه از نوع اوّل و دوم».(4)
بد نیست برای تکمیل این پاسخ، موضوعی را که دانشمند بزرگوار شیعه مرحوم «علیّ بن عیسی اربلی» در جلد سوّم کتاب نفیس «کشف الغمّة فی معرفة الائمّة» ضمن بیان تاریخ زندگانی حضرت موسی بن جعفر(علیهما السلام) نوشته در اینجا نقل نماییم. او مینویسد: «امام هفتم دعایی دارد که آن را هنگام سجده شکر میخوانده و در آن اقرار به انواع گناهان کرده و از خدا پوزش خواسته است.(5) من هنگامی که آن دعا را دیدم در فهم معنای آن زیاد فکر کردم و با خود گفتم: چگونه از کسی که شیعه عقیده به «عصمت» او دارد، این گونه کلماتی که اقرار به انواع گناهان است صادر میشود؟!
هر چه فکر کردم، فکرم به جایی نرسید تا روزی فرصتی دست داد و با «رضیّ الدین ابی الحسن علیّ بن موسی بن طاووس» در یکجا بودیم، این مشکل را از او پرسیدم، او فرمود: مؤیّد الدّین علقمی وزیر، همین سؤال را چندی پیش از من کرد و من در جواب او گفتم: این نوع دعاها برای تعلم مردم بوده است. من بعد از این پاسخ کمی فکر کردم و با خود گفتم: آخر این دعا را حضرت موسی بن جعفر(علیهما السلام) در سجدههای نیمه شب خود میخواند و در آن ساعتها کسی کنارش نبوده تا منظور تعلیم آنها باشد!
مدّتی از این واقعه گذشت، روزی «مؤیّد الدین محمّد بن علقمی وزیر» همین سؤال را از من کرد و من همان پاسخ اوّل و ایرادی که به آن داشتم را به او گفتم، آنگاه اضافه کردم که «شاید معنای صحیح این دعا جز این نباشد که حضرت آن را از باب تواضع و فروتنی نسبت به پروردگار عرضه داشته باشد. ولی بیان ابن طاووس مشکل مرا، حل نکرد و این عقیده همچنان در دلم ماند تا معظّم له دار فانی را بدرود گفت. پس از گذشت روزگار درازی از توجّهات امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) مشکلم حل شد و پاسخ صحیح آن را یافتم که اینک برای شما مینویسم:
اوقات پیامبران و ائمّه(علیهم السلام) مشغول به ذکر خداست و دلهای آنها بسته به جهان بالاست، آنها همیشه ـهمچنان که معصوم فرموده است: «خدا را آن چنان عبادت کن مثل اینکه تو او را میبینی که اگر تو او ار نبینی او تو را میبیند»ـ مراقب این حقیقتند. آنها همیشه متوجّه او و به تمام معنا، رو به سوی او دارند و هر گاه لحظهای از این حالت غافل شوند و کارهای مباحی از قبیل خوردن و آشامیدن انجام دهند، همین مقدار غفلت را برای خود گناه و خطا میدانند و از خدا طلب آمرزش مینمایند. و گفته پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) که فرمود: «اِنَّهْ لَیَرانُ عَلَی قَلبی وَ اِنّی اَستَغفِرُ بالنَّهارِ سَبعینَ مَرَّةٌ»؛ (به درستی که زنگاری بر قلبم مینشیند و من در روز هفتاد مرتبه استغفار میکنم) و جمله معروف «حَسَناتُ الاَبرار سَیِّئاتُ المُقَرَّبینَ» و نظایر اینها اشاره به همین واقعیّت است که ما توضیح دادیم.(6)
پیشنهاد برای مطالعه: پرسش از محضر بزرگان
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.