بی نیازی 3 مطلب

تدبیر پيامبر(ص) برای رهايی از «فقر»

پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) چه راه حل و تدبیری را براي گشايش و رهايی از «فقر» پيشنهاد كردند؟

يكی از اصحاب پيامبر(ص) برای رهايی از فقر به سراغ ايشان رفت. قبل از آنكه حرفی بزند پيامبر(ص) فرمود: «هر كس از ما كمكى بخواهد، ما به او كمك مى كنيم؛ ولى اگر بى نيازى ورزد و دست حاجت پيش مخلوقى دراز نكند، خدا او را بى نياز مى كند». دو بار ديگر مراجعه كرد و همان سخن را شنيد. فكری كرد و رفت تيشه اى عاريه كرد و به صحرا رفت؛ هيزمى جمع كرد و فروخت و اين كار را ادامه داد تا تدريجاً توانست لوازم كار را بخرد. پس از مدتی صاحب سرمايه و خادمانى شد. روزی پيامبر(ص) را ديد كه با تبسم همان جمله را تكرار نمود.

برترين «بي نيازي» در کلام امام علی(ع)

امام علي(علیه السلام) در حکمت 211 نهج البلاغه، درباره برترين «بي نيازي» چه می فرماید؟

امام علي(ع) می فرماید: «برترين بى نيازى ترك آرزوهاست». انسان به خاطر آنكه به تنهایی به آرزوهاى دور و دراز نمى رسد، دست حاجت به سوى دیگران دراز مى كند و با اين كه ممكن است سرمايه دار بزرگى باشد، بواسطه آرزوهای طولانی هميشه نيازمند و محتاج است؛ اما اگر خط باطل بر اين آرزوهاى دور و دراز بكشد ثروتمند و سرمايه دار معتبرى خواهد شد.

تاثیر علم و آگاهی بر اخلاق، از منظر روایات

از نظر روایات علم چه نقشی در تربیت اخلاقی افراد دارد؟

احاديث معصومین(ع) به رابطه تنگاتنگى ميان علم و آگاهى، با فضائل اخلاقى؛ و جهل با رذائل اخلاقى اشاره دارد. از جمله از على(ع) چنين روايت شده است: «ميوه درخت معرفت، زهد در دنيا است» و «هر كس معرفت خداوند در دل او، جايگزين شود، غنى و بى نيازى از خلق در قلبش جايگزين خواهد شد». و در حديث دیگری نیز از امام هادى(ع) مى خوانيم: «الْجاهلُ اَسيرُ لِسانِهِ»؛ (جاهل اسير زبان خويش است!).

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

قال الصادق عليه السلام :

«اني ما شربت ماء باردا الا و ذکرت الحسين‏»

من هرگز آب سرد ننوشيدم مگر اين‏که به ياد حسين عليه السلام افتادم.

امالى صدوق، ص 122