«رستاخیز» را بارها با چشم خود دیدهایم
حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی؛ مجله مکتب اسلام، دی 1352، سال پانزدهم، شماره 14.
«رستاخیز» را بارها با چشم خود دیدهایم
- در جهانبینی اکثر ما این عیب بزرگ به چشم میخورد که: در زندگی روزانه تنها چیزهائی جلب توجه ما را میکند که به گونه استثنائی با آن برخورد کنیم؛ اما آنها که همیشه با ما هستند -هرچند جالب، عجیب، و آموزنده باشند- کمتر میتوانند توجه ما را به سوی خود بکشانند!
یک منظره، یک تابلو، یک لباس، هرقدر بیاهمیت باشد اگر با آنچه تاکنون دیدهایم تفاوت داشته باشد، بعنوان یک موضوع اعجاب انگیز مردم را دور خود جمع میکند، اما ظریفترین، زیباترین، و اسرارآمیزترین موجودات این جهان اگر همیشه در کنار ما باشند، هیچگاه نمیتوانند موجی در فكر و روح ما برانگیزند. انسانهای برجسته و فوق العادهای را سراغ داریم که تنها عیبشان این است که زندهاند و در میان ما و در دسترس ما هستند و به همین دلیل نه به نبوغشان اهمیت میدهیم، و نه به افکار بلند و روح مواجشان اعتنائی داریم. به عکس افراد بیارزشی را میشناسیم که هزار گونه احترام برای آنها قائلیم، زیرا تنها حسنشان این است که مردهاند و از دسترس ما بيرونند. این یک طرز تفکر سطحی و عوامانه است که متأسفانه در همه اجتماعات در میان قشرهای وسیعی حتی جمعی از خواص به اشکال مختلفی دیده می شود.
از اصل سخن دور نشویم... در همین جهان طبیعت، بارها منظره زنده شدن مردگان را دیدهایم اما چون همیشه در دسترس ما بوده، جلب نظر ما را نکرده است!... فصل پائیز فرا میرسد، قدمی به صحرا و بیابان میگذاریم، آنجا که هنوز رنگ طبیعی خود را حفظ کرده است، همه چیز را پژمرده، افسرده و رنگ پریده میبینیم. برگهای نیمهجان و محتضر، آخرین تلاش مذبوحانه خود را برای چسبیدن به شاخهها کرده و سرانجام تسلیم باد سرد پائیزی شده اند. دست از دامان مادر خود برداشته و بیاراده روی تابوتی که از امواج باد ساخته شده، به سوی قبرستان فراموشی پیش میروند. شاخههای افسرده، آخرین فعالیت حیاتی خود را تعطیل کردهاند و آهسته در خواب عمیقی که «برادر» و «برابر» مرگ است فرومیروند، چنان سرد و خشک و بیروح میشوند که گویی هرگز نسیم حیات به آنها نورزیده بود. فصل زمستان که فشار عوامل طبیعی را روی آنها بیشتر میکند، یکباره برهنه و عریان و ساکت و خاموش میشود نه طراوتی نه برگی، نه گلی و نه سایهای دارند، و جز اسكلت غم انگیزی همچون اسکلت بيروح مردگان چیزی از آنها باقی نمیماند. این صحنه مخصوصا در بیابانهای خشکی همچون بیابانهای «حجاز» که تنها رگبارهای موسمی آنها را آبیاری میکند به شکل واضحتری خودنمایی میکند، منظره آنها در زمستان درست منظره قبرستانهای کهنه و متروک است، و حتی آوای جغد (دوست دیرین ویرانهها) هم از آن شنیده نمیشود!
اما چند ماه بعد... بهار با نسیم حیات بخشش، با رگبارهای جان پرورش، با حرارت مطبوع و دل انگیزش، و با تمام برکاتش، فرا میرسد. زمینهای مرده جان میگیرند، و با نفس مسیحائی بهار اسکلتهای بیروح درختان زندگی را از نو آغاز میکنند، همان بیابانها که بوی قبرستانهای متروک و قدیمی میداد، غرق سبزه و گل، غرق حیات و جنبش، غرق خنده و شادی میشوند. و رستاخیزی عظیم سرتاسر جهان طبیعت را فرا میگیرد، و قیامتی برپا میگردد. این مرگ و حیات طبیعت که هر سال در برابر چشم ما تکرار میگردد، و به تعداد سالهای عمرمان آن را دیده ایم، نمونه زندهای از رستاخیز آدمیان و زندگی آنها پس از مرگ است.
چه فرق میکند؟ قانون مرگ و حیات همه جا یکی است. اگر زندگی پس از مرگ غیرممکن باشد، باید زمینهای مرده نیز از این قانون مستثنی نباشد. اگر ممکن است برای آدمیان هم ممکن است. اگر بیابان خشکیده دیروز که هیچ اثری از حیات در آن به چشم نمیخورد و حتی جغدهائی که به ویرانهها علاقه دارند از آن فرار کرده بودند امروز در پرتو بالا رفتن چند درجه حرارت هوا، و وزش چند نسیم لطيف، و ریزش چند رگبار، آنچنان زنده و خرم و سرسبز شدهاند که گوئی همیشه غرق حیات و زندگی و نشاط بوده، چرا این قانون را به زندگی و مرگ انسانها تعمیم ندهیم و راستی چه تفاوتی این دو با هم دارند. و این است یکی از صحنههای رستاخیز که بارها از کنار آن گذاشته ایم.
* * *
اینجاست که میبینیم قرآن مجید در آیات متعددی برای نشان دادن چهره رستاخيز آدمیان همین حقیقت را به طرز لطیفی مطرح ساخته است؛ آنجا که میگوید: «وَ اللَّهُ الَّذِي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثِيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُورُ»؛ (خداوند کسی است که امواج باد را مأموریت داد که ابرها را به حرکت درآورند و به سوی سرزمینهای مرده برانند و آنها را به این وسیله زنده کنند، رستاخیز نیز چنین است).(1) همانطور که مشاهده میکنیم مسأله رستاخیز انسانها با رستاخیز گیاهان مقایسه شده است.
یا در جای دیگر میفرماید: «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصيدِ * وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضيدٌ * رِزْقاً لِلْعِبادِ وَ أَحْيَيْنا بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً کَذلِکَ الْخُرُوجُ»؛ (از آسمان آب پربرکتی فرستادیم، و بوسیله آن باغستانها و دانههای درو شده و نخلهای سر به اسمان کشیده با شکوفههای فراوان پرورش دادیم، اینها همه بخاطر روزی بندگان است و زمینهای مرده را با آن زنده کردیم. خروج مردگان در رستاخیز نیز چنین است)!(2)
باز در جای دیگر: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنَّكَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَيْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ ۚ إِنَّ الَّذِي أَحْيَاهَا لَمُحْيِي الْمَوْتَىٰ ۚ إِنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»؛ (و از جمله آیات قدرت الهی آنکه زمین را بنگری خشک و پژمرده که چون ما بر آن آب باران فرود آریم بردمد و گیاه برآورد و اهتزاز و نشاط و خرّمی یابد. باری، آن کس که زمین را زنده کند مردگان را هم زنده گرداند که او بر هر چیز قادر است).(3) و به این ترتیب مسأله زندگی پس از مرگ که روزی برای عربهای جاهلیت به صورت یک امر محال و غیرمعقول و حتی جنون آمیز بود، به گونه یک امر «حسی» و ملموس که همه سال پیش چشم ما تکرار میشود، جلوه میکند.
* * *
پاسخ یک ایراد مهم
در اینجا ایرادی به نظر بعضی میرسد که ممکن است مهم جلوه کند و آن اینکه: میان مسأله زندگی انسان پس از مرگ، و تجدید نشاط و حیات زمینهای مرده در فصل بهار فرق بسیار است؛ زیرا میدانیم در مثال زمین و گیاهان مرگ حقیقی در کار نیست، بلکه فرو کشیدن شعله حیات است. درختان هرگز در فصل زمستان نمیمیرند بلکه به خواب میروند و خاموش میشوند؛ اما جرقهء حیات در درون ریشهها و شاخهها و ساقهها وجود دارد و به همین دلیل با درختان خشکیده و سرمازده فرق بسیار دارند. همچنین زمینهای به ظاهر مرده، مرده واقعی نیست، چه اینکه بذرهای زنده گیاهان در لابلای آن گستردهاند و همین که محیط مساعدی بیابند شروع به نمو و رشد میکنند؛ وگرنه خاک فاقد بذر اگر هزاران سال هم باران بخورد، زنده نخواهد شد؛ و این با مرگ حقیقی بدن انسان فرق دارد.
در پاسخ این ایراد باید به دو نکته توجه داشت
1. باید دید بذر گیاه و یا هسته درخت که تنها یک سلول زنده بیش ندارد، چگونه تبدیل به صدها خروار شاخه و ساقه و ریشه و برگ زنده میگردد؟ آیا جزاین است که خاکهای بیجان و مرده و ذرات زمین و قطرات آب و اکسیژن و کربن هوا که همه از مواد مرده عالم طبیعتاند را جزو اندام خود ساخته و از این موجودات بیجان موجوداتی جاندار میسازد؟ آیا این درختی که سایه گسترده، این غنچهای که میخندد؟ این گیاهانی که با وزش نسیم میرقصند، آیا همه و همه تا چند روز و چند ماه قبل همان ذرات مرده خاک نبوده که اکنون به این شکل درآمدهاند؟ آیا اگر بگوئیم زمین مرده تبدیل به موجودات زنده شده است خلاف گفته ايم؟! قابل توجه اینکه قرآن نمیگوید درختان مرده زنده میشوند؛ زیرا آنها نمرده اند، بلکه میگوید: زمینهای مرده و ذرات خاک زنده میشوند! یعنی جزو اندام گیاه و درخت شده و تبدیل به سلولهای زنده میگردند.
2. اگر نگاهی به آغاز آفرينش حیات در کره زمین بیفکنیم مسأله بازهم روشنتر میشود؛ زیرا که در آغاز کره زمین سوزان بود، و هیچ موجود زندهای در آن وجود نداشت، دوران بارانهای سیلابی شروع شد، گاز خفه کننده ئیدروژن با اکسیژن ترکیب گردید و میلیونها سال بارانهای سیل آسا زمین را شلاق زدند و خنک کردند و شخم نمودند و پس از آنکه محیط آماده حیات شد نخستین جوانههای حیات به کیفیتی که هنوز اسرارش بر دانشمندان مخفی است از همان مواد مرده زمین آشکار گشت و زمین مرده زنده شد.
پیشنهاد برای مطالعه: معاد و رستاخیز انرژیها!
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.