عالم پس از مرگ / «رستاخیز» و فرمان عمومی عدالت!
حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی؛ مجله مکتب اسلام، شهریور 1353، سال پانزدهم، شماره 9.
عالم پس از مرگ / «رستاخیز» و فرمان عمومی عدالت!
- انسان در چهار محکمه در همین جهان محاکمه میشود اما ...
- انسان نمیتواند از قانون عدالت عمومی آفرینش مستثنی گردد!
درست است که انسان در برابر خلافکاریها و بیدادگریها و آلودگیها در چهار دادگاه مختلف در همین جهان مجازات و محکوم به پرداختن جرمیههای سنگینی میشود که نخستین آنها دادگاه اسرارآميز «وجدان» است که گاه به تنهائی همه حسابها را تصفیه میکند و چیزی باقی نمیگذارد. و دومین آنها دادگاه «آثار طبیعی عمل» است که مخصوصا در گناهانی که جنبه همگانی به خود میگیرد خیلی زود تأثير قضاوت این دادگاه آشکار میگردد. تاريخ عبرت انگیز بشر مملو است از سرنوشت دردناک جوامعی که بر اثر ظلم و ستم و تبعیض، و دروغ و خیانت و نفاق و تنبلی در مدت کوتاهی طومار زندگی آنها درهم پیچیده شد و به کلی از هم متلاشی شدند.
سومین محكمه، محکمهء «مکافات عمل» است که از همهء این محاکم اسرارآمیزتر است و روابطش ناشناخته! گويا قضات این دادگاه در پشت درهای بسته به دادرسی مینشینند و احکام قاطعی صادر میکنند و به شکل اسرارآمیزی نیز اجرا میگردد. ما امروز هیچ توضیح علمی برای مسأله «مکافات» نمی توانیم بدهیم، اما این را هم نمیتوانیم انکار کنیم که در زندگی خود بارها به چشم دیده ایم یا در صفحات تاریخ بسیار خوانده ایم که افراد بیدادگری در پایان کار، چنان در آتش مكافات سوختند که برای هیچ کس قابل پیش بینی نبود؛ و رابطه سرنوشت شوم و دردناک آنها با اعمال خلافی که مرتکب میشدند، نه از طریق «وجدان» قابل تفسیر بود و نه از طریق «اثر طبیعی عمل»، و نه ممکن بود همه آنها را حمل بر تصادف کرد. و این اعتقاد قدیمی را که دست مکافاتی در کار است، که به شکل مرموز و ناشناخته، اما به صورت قاطع و کوبنده، عمل میکند، در افکار همچنان زنده نگه میدارد.
بالاخره چهارمین دادگاه، دادگاههای رسمی و عادی بشری است که قدرت ضعیفی داد، و شاید از ده مورد خلاف تنها یک مورد را ببیند و بقیه، خود را از او پنهان کنند، و تازه در همین یک مورد هم احكام او چنانکه میدانیم همیشه عادلانه نیست؛ زیرا چنانکه میدانیم هم چشم فرشتهء عدالتش بسته است و با چشم بسته تشخیص دادن کار آسانی نیست و هم کفهها و شاهین ترازوی ظریفش تاب تحمل آن همه طوفانهائی که در دل اجتماعات میوزد ندارد، لذا بسیار می شود که اعتدالش بهم میخورد!
محکمههای خصوصی
خوب این محکمه های چهارگانه در برابر ما وجود دارد، اما اگر درست از یک یک آنها به دقت دیدن کنیم خواهیم دید که بر سردر همه آنها این جمله نوشته شده: «این محکمه خصوصی است و تنها به بعضی از جرائم رسیدگی میکند»! خصوصی بودن این دادگاهها نیاز زیادی به بحث ندارد؛ زیرا: دادگاههای رسمی که تکلیفش چنانکه گفتیم. روشن است، و دامان همه گنهکاران و خلافکاران را نمیتواند بگیرد و اگر میگرفت و داد همه مظلومان را از ستمگران بازمی ستاند امروز جهان در آتش این همه ظلم و ستم و استعمار و استبداد و استثمار نمیسوخت.
و اما دادگاه «مکافات»؛ آنهم جنبه عمومی و همگانی ندارد، گویا تنها یک برنامه تربیتی است، و هشداری است به عموم از طریق نشان دادن نمونه ها! و به همین دلیل بیدادگرانی را میشناسیم که از چنگال آن هم فرار کرده اند، بعلاوه جنایت گاهی چندان سنگین است که مکافات نمیتواند از عهده همهء آن برآید و تنها جریمه ای برای گوشه ای از آن تعیین میکند.
و اما محکمه «آثار طبیعی عمل»؛ آن نیز جنبه خصوصی دارد، زیرا شعاع عملش معمولا گناهانی را در بر میگیرد که جنبه همگانی به خود گرفته، و یا اگر یک فرد آن را مرتکب شود باید مدتی طولانی به آن عمل ادامه دهد تا ریشه کند و جوانه زند و میوه تلخ و شوم آن آشکار گردد. بنابراین بسیاری از گنهکاران و بسیاری از گناهان از قلمرو قضاوت آن بیرونند.
باقی میماند محكمه «وجدان» که در بحثهای مشروحی که درباره طرز کار این دادگاه داشته ایم خصوصی بودن آن ثابت شده است؛ چه اینکه: همهء مردم از یک وجدان بیدار و زنده برخوردار نیستند، و ضعف وجدان که به علل گوناگونی صورت میگیرد سبب میشود که جمعی از آلودگان و جانیان خطرناک، در لباسهای مختلف، از چنگال مجازات این محکمه نیز فرار کنند.
بنابراین: نتیجه کلی که از بررسی همه جانبه دادگاههای چهارگانه بالا میگیریم این است که هیچ یک از آنها یک شکل عمومی و همگانی که همهء منحرفان و مجرمان را به خاطر هر گناه و ارتکاب هر گونه جرم محاکمه کند و به کیفر شایسته برساند ندارد، گویا همهء آنها به منزله اخطارهای پی درپی و زنگهای خطری هستند، که برای تربیت و بیدار باش بشر نواخته میشوند نه غیر آن.
قانون عدالت در جهان هستی
اکنون ببینیم آیا میتوان به وجود یک عدالت عمومی و همگانی در ماورای این زندگی اطمینان داشت؟ یا انسانها تصفیه حساب نشده از این جهان میروند و دیگر هیچ! چشم از زندگی انسانها که گوشه بسیار کوچکی از نظام آفرینش را تشکیل میدهد برداشته، و یک نظر کلی به وضع عمومی عالم هستی میافکنيم و میبینیم قانونی بنام «نظم و عدالت» بر همه جا سایه افکنده است. این قانون به قدری نیرومند است که کوچکترین انحراف از آن سبب نابودی هرچیزی است، اگر آسمانها و زمین -یعنی این همه کرات عظیم و بیشماری که صحنه هستی را پر کرده اند و تا آنجا که فکر کار کند پیش میروند حتی هنگامی که مرکب فکر از کار میافتد آنها همچنان، به حرکت، به هستی، به پیشروی و به گسترش خود ادامه میدهند- اگر آنها برپا هستند بخاطر همین نظم و عدالت است که «بالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاَْرْضُ».
دوام یک دانه فوق العاده کوچک «اتم» در طی میلیونها سال، با آن همه ظرافت و دقتی که در ساختمان آن به کار رفته، و قاعدتا میبایست اینچنین دستگاه ظریفی خیلی زود از کار بیفتد، مولود همان عدالت و محاسبهء فوق العاده دقيق نظام الكترونها و پروتونها است. و هیچ دستگاهی ـ کوچک و بزرگ ـ از این نظام شگرفت و عدالت عمومی بر کنار نیست، به جز انسان! آیا انسان یک موجود استثنائی است؟ البته انسان یک تفاوت اساسی با تمام موجودات جهان طبیعت دارد، و آن اینکه قدرت عجیبی بنام اراده -توأم با اختیار و آزادی- دارد، یعنی پس از مطالعه و بررسی و تفکر هرچیز را به سود خود تشخیص داد انجام میدهد و هرچه را به زبان خود دید ترک میکند، و از این نظر خودش حاکم بر سرنوشت خویش است. و همین امتیاز بزرگ ضامن «تکامل معنوی و اخلاقی و انسانی» او است؛ زیرا اگر او آزاد نمیبود و مثلا کارهای نیک و خدمات مردمی، را با اجبار از طرف عوامل درونی یا بیرونی انجام میداد، هیچگونه تفاوتی با سنگهای بیابان نداشت که در میان آنها هم اجناس و انواع مختلف گران قیمت و ارزان قیمت وجود دارد و این تفاوت جنس امتیاز اخلاقی برای آنها نیست.
في المثل اگر کسی را زیر فشار سر نیزه وادار به کمک چند ملیونی به یک مؤسسه خیریه کنند، آن مؤسسه خیریه به هر حال به راه میافتد، ولی این امر هیچگونه تکامل اخلاقی و انسانی برای او ایجاد نمیکند؛ درحالیکه اگر حتی یک ریال با دست خود و با آزادی اراده میداد به همان نسبت سهمی از این نوع تکامل داشت. بنابراین شرط نخستین تکامل انسانی و اخلاقی، داشتن آزادی اراده است که بشر با پای خود این راه را بپیماید. نه به اجبار همچون عوامل اضطراری جهان طبیعت. و اگر آفریدگار جهان این امتیاز بزرگ را به انسان داده بخاطر همین هدف عالی بوده است.(دقت کنید)
طبیعی است که جمعی هم از این آزادی سوء استفاده میکنند و دست به جنایات و خلافکاریهائی میزنند. حال اگر انسان تا نیت گناه کند قلبش «سنکوپ» کند و گرفتار «انفارکتوس» و «سکته قلبی» شود، و به مجرد این که مال یتیم میخورد از دل درد تا دم مرگ پیش رود، و یا به هنگامی که دست به سرقت میزند -به قول آن مرد پشت کوهی که تکلیف برای خدا درست میکرد- دستش فورا خشک شود و نام او به عنوان سارق بر صفحه آسمان با خط درشت و روشن نوشته شود، باز مسأله شكل اجبار به خود می گیرد و هیچ کس سراغ این گناهان نمی رود، ولی این گناه نکردن سر سوزن افتخاری برای او نمیآفریند، و امتیاز انسانی و تکامل روحی محسوب نمیشود ...
اینها همه از یک سو؛ از سوی دیگر انسان نمیتواند از قانون عدالت که فرمان آفریدگار در سراسر عالم هستی است مستثنی باشد و وصله ناهمرنگی برای جهان خلقت گردد؛ زیرا این استثنا کاملا بی دلیل است. به این دلیل یقین پیدا میکنیم که برای او نیز دادگاه و محکمه ای تعیین شده که همگان بدون استثنا در آن حضور خواهند یافت و سهم خود را از «عدالت عمومی جهان آفرینش» دریافت خواهند کرد. (باز هم دقت کنید)
پایان مقاله
پیشنهاد برای مطالعه: فلسفه آفرینش می گوید: عالم پس از مرگ وجود دارد
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.