ابوطالب حامی رسالت و مؤمن قریش
تهیه و تحقیق: معاونت پژوهش پایگاه اینترنتی حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
ابوطالب حامی رسالت و مؤمن قریش
حمایت های همه جانبه ابوطالب در همه مراحل حیاتش از پیامبر اکرم(ص)
جایگاه ابوطالب نزد پیامبر اسلام(ص)
استدلال مخالفین ایمان ابوطالب به آیات قرآن!
استدلال مخالفین ایمان ابوطالب به احادیث!
ابوطالب حامی رسالت و مؤمن قریش
نهضت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) علیه باورهای شرک آلود و خرافی عرب جاهلی، مبارزه ای همه جانبه بود. امّا حفظ وضع ناگوار دوران جاهلیّت عربی، تضمین کننده منافع مادی و غیرمادی بسیاری از قدرتمندان جامعه عقب افتاده آن روزگار بود. رسالت روشنگرانه پیامبر، آن منافع را به خطر می انداخت. بنابراین صاحبان قدرت با همه توان خود در صدد مقابله با رسول خدا برآمدند. در مقابل، کسانی بودند که همه سرمایه و نفوذ معنوی شان را در راه حمایت از پیامبر اکرم(ص) و اهداف متعالی توحیدی او هزینه کردند. یکی از مهم ترین این اشخاص، ابوطالب عموی پیامبر بود.
ابوطالب، بیش از هشت دهه پیش از هجرت و ۳۵ سال قبل از عام الفیل زاده شد.(1) پدر او عبدالمطلب و مادرش فاطمه دختر عمرو بن عائذ مخزومی است.(2) ابوطالب و عبدالله، پدر پیامبر(صلی الله علیه وآله)، برادران پدری و مادری بودند.(3)
نام او عبدمناف بود و «ابوطالب» کنیه اش بود اما با همین کنیه مشهور شد.(4) گزارش های تاریخی ای وجود دارد که نام او را «عمران» معرفی کرده اما از این گزارش ها از سوی مورخین ضعیف ارزیابی شده است.(5)
ابوطالب بازرگان بود و عطر و گندم خرید و فروش می کرد.(6) او یکی از صاحبان نفوذ و بزرگان قریش و مکه بود. ابن ابى الحدید درباره ابوطالب می نویسد: «ابوطالب و پدرش «عبدالمطلب» بزرگ «قریش» و امیر و سرور «مکه» بودند و مردم آن سامان و مهاجرین و مسافرین این شهر تاریخى و زائران بیت خدا را پذیرایى و رهبرى مى کردند».(7) حضرت على(علیه السلام) درباره ابوطالب مى فرماید: «پدرم در عین نادارى، سرورى کرد و پیش از او هیچ فقیرى سرورى نیافت».(8) درباره جود و سخاوت او گفته شده که روزهایی که او اطعام می داد دیگر کسی از قریش اطعام نمیکرد.(9)
ابوطالب، وقار و حکمت حکما و هیبت ملوک را داشت و به گفته اکثم بن صیفی، حکیم عرب، حکمت، ریاست و حلم در ابوطالب گرد آمده بود.(10) به دلیل درایت و نفوذ کلامش در میان قریش، تیره های مختلف هنگام ستیز او را داور قرار می دادند. از وی به عنوان بانی سنّت سوگند در شهادت برای اولیای دم (قسامه) یاد کرده اند.(11) سنتی که در اسلام نیز ادامه یافت.(12)
حمایت های همه جانبه ابوطالب در همه مراحل حیاتش از پیامبر اکرم(ص)
حمایت ابوطالب از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) چیزی نیست که بعد از بعثت آن حضرت آغاز شده باشد. ابوطالب، از آغازین سال های حیات پیامبر اسلام، سرپرست و حامی او بود و تا آخرین روزهای حیاتش نیز، به رغم تمام مشکلات و فشارها، دست از این حمایت نکشید.
عبدالله، پدر رسول خدا، پیش از تولد آن حضرت درگذشته بود. محمد هنوز کودکی شش هفت ساله بیش نبود که مادرش را نیز از دست داد. در هشت سالگی نیز عبدالمطلب که سرپرستی اش را به عهده داشت، وفات یافت. عبدالمطلب در هنگام وفات کفالت و نگهدارى پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به ابوطالب سفارش و توصیه کرد.(13)
ابوطالب به پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیشتر از فرزندان خود محبت می کرد. از رسول خدا(ص) روایت شده است که پس از وفات «فاطمه بنت اسد» همسر ابوطالب فرمود: «امروز، مادرم وفات کرد». و او را در پیراهن خویش کفن کرد و در قبرش فرود آمد و در لحد او خوابید و چون از ایشان پرسیدند چرا براى فاطمه بنت اسد چنین بى تاب شده اى؟ فرمود: «او به راستى مادرم بود زیرا، کودکان خود را گرسنه مى گذاشت و مرا سیر مى کرد. آنان را گردآلود مى گذاشت و مرا تمیز و آراسته مى نمود، و راستى که مادرم بود».(14)
ابو طالب حتی قبل از بعثت پيامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) به خوبى می دانست كه فرزند برادرش به مقام نبوت خواهد رسيد، زيرا مورخان نوشته اند در سفرى كه ابو طالب با كاروان قريش به شام رفت، برادرزاده دوازده ساله خود محمد را نيز با خويش همراه برد. در اين سفر علاوه بر كرامات گوناگونى كه از او ديد همين كه كاروان با راهبى به نام «بحيرا» كه ساليان درازى در صومعه مشغول عبادت بود و آگاهى از كتب عهدين داشت و كاروان هاى تجارتى در مسير خود به زيارت او می رفتند برخورد كردند، در بين كاروانيان، محمد(ص) كه آن روز دوازده سال بيش نداشت نظر راهب را به خود جلب كرد. «بحيرا» پس از اندكى خيره شدن و نگاه هاى عميق و پر معنى، به کاروانیان گفت اين كودك به كدام يك از شما تعلق دارد؟ جمعيت به ابوطالب اشاره كردند. او اظهار داشت برادرزاده من است. بحيرا گفت اين طفل آينده درخشانى دارد. اين همان پيامبرى است كه كتاب هاى آسمانى از رسالت و نبوتش خبر داده اند و من تمام خصوصيات او را در آن كتب خوانده ام!(15)
«ابوطالب» پيش از اين برخورد نیز از قرائن ديگر به نبوت پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) و معنويت او پى برده بود. در يكى از سالها آسمان مكه بركتش را از اهلش باز داشت و خشكسالى سختى به مردم روى آورد. ابوطالب دستور داد تا برادرزاده اش محمّد را كه كودكى شيرخوار بود حاضر ساختند. پس از آنكه كودك را در حالى كه در قنداقه اى پيچيده شده بود به او دادند در برابر كعبه ايستاد و با تضرع خاصى سه مرتبه طفل شيرخوار را به طرف بالا انداخت و هر مرتبه مى گفت: پروردگارا! به حق اين كودك، باران پر بركتى بر ما نازل فرما. چيزى نگذشت كه توده ای ابر از كنار افق پديدار گشت و آسمان مكه را فرا گرفت، سيلاب آن چنان جارى شد كه بيم آن می رفت مسجد الحرام ويران شود. همين جريان كه دلالت بر آگاهى ابوطالب از رسالت و نبوت برادرزاده اش از آغاز كودكى دارد ايمان وى را به پيامبر مي رساند. ابوطالب بعدها اشعاری سرود که مضمون آنها چنین است: «او روشن چهره اى است كه ابرها به خاطر او مى بارند، او پناهگاه يتيمان و حافظ بيوه زنان است* هلاك شوندگان از بنى هاشم به او پناه مى برند و بوسيله او از نعمتها و احسانها بهره مى گيرند* او ميزان عدالتى است كه يك جو تخلف نمى كند و وزن كننده درستكارى است كه توزين او بيم اشتباه ندارد».(16)
ابوطالب هنگام بعثت پیامبراسلام(صلى الله علیه وآله) و شروع دعوت به اسلام نیز یکی از اولین حامیان آن حضرت بود. بر پایه گزارش های تاریخی، هنگامی که او از اسلام آوردن فرزندش علی مطلع شد، نه تنها او را از دین جدید بازنداشت، بلکه به او گفت: «از دین پسر عمویت رویگردان نباش؛ او تو را جز به خیر نمی خواند».(17) نیز نقل شده که وقتی ابوطالب پیامبر(ص) وعلى را درحال نماز دید وعلى در طرف راست آن حضرت بود، به جعفر، دیگر فرزندش گفت: «در کنار پسر عمویت قرار گیر و در جانب چپ او نماز بخوان».(18)
ابوطالب نه تنها خود برای محافظت و کمک به پیامبر، از هیچ تکاپویی فروگذار نمی کرد بلکه دیگران را نیز به این کار دعوت می کرد. او به برادر خود حمزه هنگامی که اسلام آورد گفت: «اى ابویعلى بر دین احمد صبر کن و دینت را آشکار ساز، خداوند به صبر موفّقت کند و کسى را که از جانب پروردگارش حقّ و حقیقت را آورده با عزمى راستین حفظ کن، اى حمزه، کافر نباش! همانا مرا خوشحال کردى که گفتى ایمان آورده اى، پس در راه خدا یارى رساننده به رسول خدا باش. ایمان خود را براى قریش آشکار ساز و بگو که احمد ساحر نیست».(19)
حمایت های بی دریغ ابوطالب از رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) در برابر فشارها و تهدیدهای قریش، مطلبی است که از تتبع کتاب های تاریخی برای هر پژوهشگر بی طرفی ظاهر می شود. وی با آنکه در زمان بعثت رسول خدا(ص) ۷۵ سال داشت، با وی در انجام رسالتش همراه شد و در دیدارها و گفتگوهایش با سران قریش، رسما حمایت خویش را از او اعلام کرد.(20)
از آنجا که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) یکی از اعضای تیره بنی هاشم از قبیله قریش بود، اشراف و قدرتمندان قریش ابتدا کوشیدند بدون رویارویی مستقیم با مجموعه بنی هاشم، با حمایت عناصر مخالف با رسالت جدید، در صدد تضعیف جایگاه ابوطالب برآیند. بدین سبب در یوم الانذار که دعوت شدگان بیشتر از بنی هاشم بودند، برخی از اعضای برجسته هاشمی مانند ابولهب - دیگر عموی پیامبر- وی را شماتت کردند. آنگاه که در همین جلسه رسول خدا(ص) علی(علی السلام) را برادر، وصی و خلیفه خود خواند، گروهی با تمسخر به ابوطالب گفتند: «به تو فرمان داد که از فرزندت اطاعت کنی»!(21) در این جلسه زمانى که ابولهب در حین صحبت هاى رسول خدا(ص) اعتراض کرد، ابوطالب در دفاع از پیامبر برآمد.(22)
با آشکار تر شدن دعوت محمد(صلی الله علیه وآله)، سختگیری ها بر ابوطالب گسترش یافت. بنابر منابع تاریخی، بزرگان قریش سه بار نزد او آمدند و از وی خواستند تا مانع دعوت برادرزاده اش شود. در دیدار نخست، ابوطالب با موضع نگرفتن در برابر بزرگان قریش، کوشید تا ضمن گفتاری مسالمت جویانه، آنها را مجاب کند. در دیدار دوم، قریش خواهان تسلیم کردن محمد(ص) بودند و او که بیشتر زیر فشار قرار گرفته بود، کوشید پیامبر(ص) را از خطرهای دعوتش آگاه کند. اما در نهایت مشرکین با اعتراض و تهدیدهای بسیار زیاد نزد او آمدند. در اینجا بود که ابوطالب با تمام قوا از رسول خدا حمایت کرد و به او گفت: «برو در مأموریتت ثابت قدم باش ای فرزند برادرم و هر آنچه می خواهی را بر زبان بران که به خدا سوگند من تو را در برابر هیچ چیز به کسی تسلیم نمی کنم».(23)
پس از این حمایت های ابوطالب بود که سران اشراف و مشرکین قریش در پی بستن پیمانی بر آمدند تا با محاصره اقتصادی مسلمانان و قطع همه روابط با آنها، اتحادشان را در هم بشکنند. از این رو، از ابتدای سال هفتم بعثت، مسلمانان به اجبار در منطقه ای که بعدها «شعب ابی طالب» خوانده شد در تحریم اقتصادی و اجتماعی مسکن گزیدند.(24) ابوطالب از کسانی بود که در شعب دارایی خود را انفاق کردند.(25) در شعب ابی طالب، ابو طالب از همه كارهاى خود دست كشيد و فداكارى را به جايى رسانيد كه اضافه بر ساختن برج هاى مخصوصى بخاطر جلوگيرى از حمله قريش، هر شب پيامبر را از خوابگاه خود بلند مى كرد و جايگاه ديگرى براى استراحت او تهيه مى نمود و فرزند دلبندش على(علیه السلام) را به جاى او مى خوابانيد.(26)
پس از اینکه پیامبر(صلی الله علیه وآله) از طریق وحی الهی از معدوم شدن عهدنامه محاصره اقتصادی مطلع شد، ابوطالب این خبر را به مشرکان قریش رساند و وعده داد که اگر محمد راست نگفته باشد، او را به قریش تحویل دهد. قریش پذیرفت و با مشاهده صحت این خبر غیبی، عهدنامه نقض شد و بنی هاشم و مسلمانان در سال دهم بعثت از محاصره بیرون رفتند.(27) اعتماد به نفس ابوطالب در بیان این سخن میان مشرکان قریش، نشان دهنده اعتقاد راسخ وی به گفته های پیامبر(ص) است.
حضور ابوطالب جلوی آسیب رسانی مشرکان به پیامبر را می گرفت؛ از این رو او در هشتادمین سال زندگی خود، همه بنی هاشم و بنی مطّلب را دعوت کرد تا به حمایت از رسول خدا برخیزند که جز ابولهب، همگی پذیرفتند. ابوطالب چون یک پارچگی بنی هاشم را در حمایت از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دید، فضیلت های پیامبر را برای آنان بازگفت و جایگاهش را نشان داد تا بر استواری رأی شان بیافزاید.(28) ابوطالب حتی وقتی در بستر مرگ بود، به بنی عبدالمطّلب وصیت کرد که: «شما هرگز بهتر از آن چه از محمد می شنوید و او بدان امر می کند، نمی یابید؛ پس از او پیروی و او را یاری کنید تا رشد یابید».(29) نیز در همین حالت از او نقل شده که خطاب به بنی هاشم فرمود: «شما را درباره محمد سفارش به نیکى مى کنم... اى گروه قریش... براى او یاور و براى حزب او حامى باشید، به خدا قسم کسى راه او را نمى رود مگر اینکه هدایت مى شود و کسى که هدایت او را بپذیرد، خوشبخت مى شود، و اگر ازعمر من باقى مانده بود و در اجل من تاخیر مى افتاد سختى او را به جان مى خریدم و در مقابل بلاها از او دفاع مى کردم».(30)
بنابر نقل ابن شهرآشوب، ابوطالب در بخشی از وصیت نامه اش به صورت شعر این گونه به یاری پیامبر(صلی الله علیه وآله) وصیت کرد که: «چهار نفر را به یارى پیامبر خوبى، سفارش مى کنم: فرزندم على و بزرگ قوم عبّاس و حمزه و جعفر را.(31)
جای خالی حمایت های ابوطالب از پیامبر(صلی الله علیه وآله) پس از مرگ او مشخص شد. پس از وفات او جسارتها به حدى رسید که مشرکین قریش، خاک بر سر مبارک رسول خدا(ص) مى ریختند و شکمبه هاى حیوان را بر سر و شانه اش مى انداختند و در حال نماز و عبادت، به اذیت و آزار او و یارانش مى پرداختند تا جایى که رسول خدا فرمود: «کفار قریش نتوانستند با وجود عمویم ابوطالب کارهاى ناشایست نسبت به من انجام دهند، تا این که او وفات کرد».(32)
جایگاه ابوطالب نزد پیامبر اسلام(ص)
به خاطر حمایت هایی که ابوطالب از پیامبر داشت، نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله) بسیار به او علاقه داشت و همیشه او را گرامی می داشت. بعد از رهایى از شعب ابى طالب و پس از وفات ابوطالب آن چنان فضای آن جامعه بر پیامبر(ص) تنگ شد که رسول خدا سال وفات «ابوطالب» را - که در همان سال حضرت خدیجه همسر پیامبر نیز وفات یافته بودند - «عام الحزن» یعنی سال غم ها و اندوه ها نامید.(33) در همان وقت بود که «جبرئیل» بر پیامبر نازل شد و خطاب کرد: «دیگر از مکّه خارج شو؛ زیرا یاور و کمک تو از دنیا رفته است!» (34)
جملات برجای مانده از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) که هنگام دیدن جنازه ابوطالب بر زبان راند، تصویر کاملی را از جایگاه ابوطالب نزد آن حضرت ترسیم می کند. آن حضرت فرمود: «عمو! کودک بودم مرا پروراندی. یتیم بودم مرا سرپرستی کردی و در بزرگی مرا یاری نمودی. خداوند به جهت من تو را سزای نیکو دهد».(35)
پیامبر(صلی الله علیه وآله) روز وفات ابوطالب، در حالی که به شدت محزون بود و می گریست، به امیرمؤمنان دستور غسل و کفن او را داد و برای وی طلب رحمت کرد.(36) و هنگامی که به محل دفن وی رسید، فرمود: آن گونه برای تو طلب آمرزش و شفاعت می کنم که جن و انس دچار شگفتی شوند.(37)
بیانات نبوی درباره عظمت ابوطالب و جایگاه رفیع او فراوان هستند؛ در روایتی آمده که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به جابربن عبدالله انصاری فرمود: «در سفر معراج چهار نور را دیدم. از جانب خدا خطاب شد: این عبدالمطلب، این عمویت ابوطالب، این پدرت عبدالله و این مادرت آمنه است».(38)
محمد بن سعد و دیگر بزرگان اهل سنت درباره محبت رسول خدا (صلی الله علیه واله) به جناب ابوطالب مى نویسند: «پیامبر به عقیل بن ابی طالب گفت: من تو را از دوجهت دوست دارم، اوّلا به خاطر اینکه با من خویشاوندى داری، ثانیا به خاطر آنکه مى دانم عمویم ابوطالب تو را دوست داشت».(39)
متأسفانه گروهی از دانشمندان مسلمان با استدلال هایی سست، زندگی سراسر فداکاری و حمایت آمیز ابوطالب از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را نادیده گرفته و این مرد بزرگ را به کفر و شرک متهم کرده اند.
در طول تاریخ، پاسخ های فراوانی از سوی علمای شیعه و بعضا سُنّی به این تهمت سخیف داده شده، تا آنجا که بعضی از این پاسخ ها به صورت تألیفات مستقلی منتشر شده اند؛ برخی از این تألیفات عبارت اند از:
1. «أسنی المطالب فی نجاة أبی طالب»، تألیف احمد زینی دحلان، مفتی شافعی مکه مکرمه
2. «ایمان ابی طالب»، تألیف شیخ مفید
3. «الحجة علی الذاهب الی تکفیر ابی طالب»، تألیف سید فخار بن معد
4. «منیة الطالب فی إیمان ابی طالب»، تألیف سید حسین طباطبایی یزدی حائری
5. «بغیة الطالب فی ایمان ابی طالب»، تألیف سید محمّد عباس تستری هندی
6. «مقصد الطالب فی إیمان آباء النبی و عمّه أبی طالب»، تألیف میرزا حسین گرگانی
7. «منی الطالب في ايمان ابی طالب»، تأليف محمد بن احمد بن حسين خزاعی نيشابوري
8. «القول الواجب فی ایمان أبی طالب»، تألیف شیخ محمدعلی فصیح هندی
9. «منیة الراغب فی ایمان ابی طالب»، تألیف محمدرضا طبسی نجفی
10. «مواهب الواهب فی فضائل أبی طالب»، تألیف شیخ جعفر نقدی
11. «ابوطالب مؤمن قریش»، عبدالله بن علی الخنیزی
و... .
ابن ابى الحدید معتزلی مى نویسد: «با سندهاى فراوان که برخى ازعبّاس بن عبدالمطّلب و برخى از ابوبکر بن ابى قحافه است، روایت شده که ابوطالب وفات نکرد تا اینکه شهادتین را گفت و این خبر مشهور است که ابوطالب هنگام وفات، سخن آهسته اى گفت، وبرادرش عبّاس به آن گوش فرا داد».(40)
از جمله مسائلى که ایمان جناب ابوطالب را ثابت مى کند شعرها و کلماتى است که ایشان در عرصه هاى مختلف سروده است. او در شعری پیامبر(صلی الله علیه وآله) را این گونه توصیف می کند که: «ما محمّد را یافتیم پیامبرى مانند موسى که به پیامبرى او در اول همه کتاب ها به نام او تصریح شده است».(41)
همچنین ایشان در سروده ای دیگر و خطاب به پادشاه حبشه که به مسلمانان در مقابل ستم مشرکین پناه داده بود، پیامبر اسلام را این گونه معرفی کرده است که: «باید بداند که بهترین مردم محمد است و او وزیر موسى و حضرت مسیح است. براى ما هدایتى آورد مثل هدایتى که آن دو آورده اند پس هر کدام از آنها به امر و فرمان خدا هدایت مى کند و حفظ مى شود* بندگان خدا علاقه ويژه اى به وى دارند و نسبت به كسى كه خدا او را به محبت خود اختصاص داده است اين علاقه بى مورد نيست».(42)
از دیگر قرائن قابل اقامه بر ایمان ابوطالب، موضوع حمایت های او از پیامبر و ایثارگری هایش در این راه است که پیش از این مورد اشاره قرار گرفت. ابوطالب معمولا این حمایت ها را در قالب شعر نیز بیان می کرد؛ برخی از مضامین این اشعار از این قرارند:
«ای شاهد خدا! تو گواهی ده که من بر دین پیامبرم احمد(صلی الله علیه وآله) هستم».(43)
«همانا خداوند پیامبرش محمّد را گرامی داشت، پس گرامی ترین خلق خدا در میان مردم و بهترینِ بنیهاشم، احمد است. او کسی است که بعد از نبود پیامبری، از جانب خدا فرستاده شد».(44)
«فرستاده پروردگار را یاری کردم با شمشیری چون صاعقه از رسول خدا پشتیبانی می کنم همانند پشتیبانی که برایش دل می سوزاند».(45)
او در قصیده بسیار معروفی که به نام «قصیده لامیه» شناخته می شود، خود را این گونه معرفی می کند که: «هیچ گاه گوش به سخن ملامتگران فرا نداده ام و ذره ای به کفر و عصیانگری متمایل نمی باشم».(46)
نیز در شعر دیگری خطاب به پیامبر(ص) می فرماید: «اى برادرزاده تا ابوطالب در ميان خاك نخوابيده و لحد را بستر نساخته هرگز دشمنان به تو دست نخواهند يافت* بنابراين از هيچ چيز مترس و مأموريت خود را ابلاغ كن بشارت ده و چشمها را روشن ساز* مرا به مكتب خود دعوت كردى و خوب می دانم كه هدفت تنها پند دادن و بيدار ساختن من بوده است، تو در دعوت خود امين و درستكاری* من هم اين را دريافتم كه مكتب و دين محمّد بهترين دين و مكتبها است».(47)
ابن ابى الحدید از اشعار مشهور ابوطالب خطاب به پیامبر(صلی الله علیه وآله) این شعر را نیز نقل کرده است :«تو پیامبر خدا محمّد هستى و تو بزرگوار، نورانى، آقا و مهتر، براى مهتران و کریمانى هستى که پاکند و از نسل پاکانند. خوب اصل و نَسَبى است نَسَب تو که به عمرو (هاشمِ) بسیار بخشنده و بى نظیر باز مى گردد».(48)
ابن ابى الحدید پس از ذکر اشعار بالا وبخشى دیگر از اشعار ابوطالب مى نویسد: «اگر چه تک تک این اشعار، متواتر نیست امّا مجموع اشعار دلالت بر یک امر مشترک مى کند و آن تصدیق محمّد(صلى الله علیه وآله) است، و در نتیجه مجموع اشعار متواتر مى شود».(49)
از دیگر قرائن دال بر ایمان ابوطالب، شواهد موجود در خطبه ازدواج پیامبر(صلی الله علیه وآله) با خضرت خدیجه(سلام الله علیها) است. خطبه عقد حضرت خدیجه(س) براى حضرت محمد(ص) توسط جناب ابوطالب خوانده شده است. او در ابتداى خطبه خدا را با اوصافى که موحّدین خطاب مى کنند خطاب کرده و خود را منتسب به ابراهیم و اسماعیل(ع) کرده است.(50) ضمن اینکه آیا مخالفین ایمان ابوطالب مى توانند بپذیرند که یک مشرک خطبه عقد رسول خدا(ص) وحضرت خدیجه (س) راخوانده باشد؟!
قرینه دیگر در این میان، ارتباط و اظهار علاقه هایی است که از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله) به ابوطالب ابراز شده است. سالها قبل از مرگ ابوطالب، پيامبر اسلام(ص) مأمور شد هيچ گونه رابطه دوستانه با مشركان نداشته باشد، با اين حال اين همه اظهار علاقه و مهر به ابوطالب نشان مى دهد كه پيامبر(ص) او را معتقد به مكتب توحيد می دانسته است، و گرنه چگونه ممكن بود ديگران را از دوستى با مشركان نهى كند و خود با ابوطالب تا سر حد عشق، مهرورزی كند؟!(51)
به هر حال ایمان ابوطالب، مسأله ای نیست که با انکار منکرین، قابل خدشه باشد. به همین خاطر است که می بینیم روایات فراوانی از ائمه معصومین(علیهم السلام) در این باره روایت شده است. برای مثال از امیر المؤمنین على(ع) نقل شده است که فرمود: «به خدا سوگند پدرم و جدّم عبدالمطّلب و هاشم و عبد مناف هرگز بُتى نپرستیدند». پرسیده شد: چه چیزى مى پرستیدند؟ فرمود: «به طرف کعبه نماز مى خواندند و بر دین ابراهیم بودند و به آن متمسّک بودند».(52)
همچنین امام سجاد(علیه السلام) فرموده است: «تعجّب مى کنم، خداوند تعالى پیامبرش را نهى کرد از اینکه زن مسلمانى را در عقد ازدواج مرد کافر باقى گذارد، و فاطمه بنت اسد از زنانى بود که به اسلام سبقت گرفت و تا زمان وفات ابوطالب همسر او بود».(53) از امام باقر(ع) نیز نقل شده است که فرمود: «اگر ایمان ابوطالب در یک کفّه ترازو و ایمان این مردم در کفّه دیگر قرار گیرد، ایمان او سنگین تر است».(54)
از امام صادق(علیه السلام) نیز روایت شده که فرمود: «همانا اصحاب کهف ایمان خود را مخفى کردند و اظهار کفر کردند پس خدا به آنها دو پاداش داد، و همانا ابوطالب نیز ایمان خود را مخفى و اظهار شرک کرد پس خداوند به او دو پاداش داد [پاداش ایمان و پاداش کتمان و تقیّه]».(55)
همچنین از آن حضرت در حدیثی دیگر و در واکنش به کسانی که ابوطالب را اهل ایمان نمی دانستند نقل شده که فرمود: «دشمنان خدا دروغ مى گویند، همانا ابوطالب از همنشینان پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان است و اینها خوب همنشینانى هستند».(56)
از آن حضرت حتی نقل شد که فرمود: «سوگند به خدا که امیرالمؤمنین در هنگام حیات شان دستور می داد که از طرف پدر پیامبر و مادرشان و ابوطالب، حج به جا آورده شود و وصیت کرد که پس از مرگش نیز این حج به جا آورده شود».(57)
از امام کاظم(علیه السلام) حدیثی نقل شده که می تواند برای ابوطالب، حالتی شبه وصایت ثابت کند. از درست بن ابومنصور نقل شده که وی از امام کاظم(ع) پرسید: آیا ابوطالب، حجّت بر رسول خدا(ص) بود؟ فرمود: «نه، لکن وصیّت هایى را به امانت در نزد خود داشت که به آن حضرت داد». راوی می پرسد: آیا آن وصیّت ها را داد براى اینکه ابوطالب حجّت بر آن حضرت بود؟ امام فرمود: «اگر ابوطالب حجّت بود آن وصیّت ها را به آن حضرت نمى داد». راوی دوباره می پرسد: پس حال ابوطالب از جهت ایمان و کفرچگونه بود؟ امام فرمود: «او به پیامبر و آنچه آورده بود اقرار کرد و وصیّت ها را به آن حضرت داد و همان روز وفات نمود».(58)
استدلال مخالفین ایمان ابوطالب به آیات قرآن!
یکی از بهانه هایی که متهم کنندگان ابوطالب به شرک، بسیار به آن دست یازیده اند، استدلال به برخی از آیات قرآن است؛ نوع استدلال به آیات و پاسخ آن را در ادامه از نظر می گذرانیم.
آیه 26 سوره انعام: خداوند در این آیه مى فرماید: «وَهُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَیَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِنْ یُهْلِکُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ وَمَایَشْعُرُونَ»؛ (آنها دیگران را از آن بازمى دارند؛ و خود نیز از آن دورى مى کنند؛ آنها جز خود را هلاک نمى کنند، ولى نمى فهمند). طبرى و دیگران از طریق سفیان ثورى از حبیب بن أبی ثابت از کسى که او از ابن عبّاس شنیده نقل کرده اند که ابن عبّاس گفته است: این آیه درباره ابوطالب نازل شده که دیگران را از اذیت کردن رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نهى مى کرد ولى خود از ورود به اسلام دورى مى جست.(59)
نزول این آیه درباره ابوطالب از چند جهت صحیح نیست:
اولا این حدیث، مرسل است و راوی بین حبیب و ابن عبّاس مشخّص نیست و افراد غیر ثقه بى شمارى از ابن عبّاس روایت کرده اند و شاید این شخص مجهول نیز یکى از آنها باشد.
ثانیا این حدیث را تنها حبیب بن ابى ثابت نقل کرده است، و اگر فرض کنیم او فی نفسه ثقه است، ولى نمى توانیم در روایات وى موافق او باشیم، زیرا از سوی بسیاری از رجالیون مورد طعن قرار گرفته و به ویژگی هایی مانند کذب و تدلیس متهم شده است.(60)
ثالثا روایات مستند دیگرى از ابن عبّاس نقل شده که با این روایت مخالف است. در روایتى که طبرى و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابن مردویه از طریق على بن ابى طلحه و عوفى از ابن عبّاس نقل کرده اند آمده است: آیه، درباره مشرکان است که مردم را از ایمان آوردن به محمّد نهى مى کردند و خود از او دورى مى گزیدند(61) و در این روایات هیچ نامى از ابوطالب نیست.
رابعا سیاق آیه کریمه این است: «وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَّا يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ * وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِن يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ»(62)؛ (پاره اى از آنها به [سخنان] تو، گوش فرا مى دهند؛ ولى بر دلهاى آنان پرده ها افکنده ایم تا آن را نفهمند؛ و در گوش آنها، سنگینى قرار داده ایم. و [آنها بقدرى لجوجند که] اگر تمام نشانه هاى حقّ را ببینند، ایمان نمى آورند؛ تا آنجا که وقتى به سراغ تو مى آیند که با تو پرخاشگرى کنند، کافران مى گویند: اینها فقط افسانه هاى پیشینیان است! * آنها دیگران را از آن بازمى دارند؛ و خود نیز از آن دورى مى کنند؛ آنها جز خود را هلاک نمى کنند، ولى نمى فهمند). روشن است که سیاق آیات صراحت دارد در اینکه منظور از آیات، کفّارى هستند که نزد پیامبر آمدند و با او مجادله کردند، و به قرآن نسبت دادند که افسانه هاى اقوام گذشته است، و همین افراد که دیگران را از پیروى پیامبر(ص) و قرآن نهى مى کردند، از او دورى گزیدند. با این توضیح باید بپرسیم این توصیفات چه ارتباطی با «ابوطالب» دارد که در طول حیاتش این کارها را نکرد؟!(63)
آیه 113 سوره توبه: سعید بن مسیب از پدرش نقل کرده که ابوطالب در حال احتضار درخواست پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای گفتن «لا اله الا الله» را نپذیرفت و بر آیین پدر و اجدادش درگذشت و پیامبر(ص) فرمود: «به خدا سوگند برای تو طلب آمرزش می کنم تا نهی شوم»، آنگاه آیه ۱۱۳ سوره توبه نازل شد که: «ما كانَ لِلنَّبِيِّ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكينَ وَ لَوْ كانُوا أُولي قُرْبى»؛ (بر پیامبر و کسانی که ایمان آورده اند، سزاوار نیست برای مشرکان استغفار کنند هر چند از خویشان آنان باشند).(64)
استدلال به این آیه نیز برای اثبات بی ایمانی ابوطالب درست نیست؛ چرا که سعید بن مسیب، ناقل این ماجرا را از دشمنان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) است.(65) همین دشمنی به عنوان انگیزه این شخص برای جعل خبر به هدف طعن زدن به حضرت علی(ع) کافی است.
همچنین شأن نزول ادعا شده در این روایت جعلی، در تضاد با مضمون روایت صحیحی است که بسیاری از اهل سنّت در کتاب های شان آورده اند؛ در این روایت به سند صحیح از علی(ع) نقل شده که: «شنیدم مردی برای پدر و مادر مشرکش استغفار میکرد. جریان را به عرض پیامبر(ص) رساندم و این آیه نازل شد».(66)
همچنین تعدادى از علماى اهل سنّت تصریح کرده اند که این آیه در جنگ بدر در سال دوم هجرى نازل شده است. قرطبى مى نویسد: «ابن مسعود گفته: این آیه درباره أبى عبیده جراح نازل شد که پدر او عبد الله بن الجراح در روز احد و برخى گفته اند که در روز بدر کشته شده است».(67)
به تصریح و روایت ابن مسعود این آیه درباره پدر ابوعبیده جرّاح که در حال شرک و در جنگ با مسلمین کشته شده، نازل شده و شأن نزول آن ارتباطی با ابوطالب ندارد.
استدلال مخالفین ایمان ابوطالب به احادیث!
منکرین ایمان ابوطالب، علاوه بر آیات فوق، به احادیثی چند نیز تمسک جسته اند. برای مثال به حدیثی به نام «ضَحضاح» تمسک کرده اند؛ بدین مضمون که شخصی نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از ابوطالب یاد کرد و پیامبر(ص) فرمود: «امید است که شفاعت من در روز قیامت برای او سودمند باشد. او (ابوطالب) در میان آبی جوشیده از آتش قرار می گیرد که تا مغز او را می جوشاند».(68)
در پاسخ به این حدیث باید گفت، اولا: این حدیث و دیگر احادیثی که به عذاب ابوطالب در قیامت اشاره دارند و به نام احادیث «ضخضاخ» در منابع حدیثی اهل سنت شناخته می شوند را شخصی به نام مغیرة بن ابی شعبه نقل کرده که عالمان شیعه از جمله علامه مجلسی کینه و عداوت او را نسبت به بنی هاشم و علی بن ابی طالب(علیه السلام) شرح داده اند.(69) ثانیاً: بنا بر فرض این که ابوطالب کافر بوده، امید به شفاعت او - همان طور که در این حدیث از سوی پیامبر ادعا شده - بی معنا است زیرا شفاعت شامل کافر نمی شود.(70)
غیر از این حدیث، بیانات دیگری با مضامینی مشابه آنچه در حدیث فوق آمده، در برخی از مصادر اهل سنت وارد آمده(71) که هیچ کدام شان قابل پذیرش نیستند. چرا که - علاوه بر آنچه درباره حدیث فوق گفتیم – در برخی از آنها راوی ای به نام «عبدالملک بن عمیرلخمى کوفى» وجود دارد که به خاطر سنّ زیاد، حافظه اش ضعیف بود و درباره اش گفته شده که: «حافظ نبود و قوّه حفظش تغییر کرده بود».(72)
جمع بندی:
قرائن ایمان و مناقشات دقیق در ادعای بی ایمانی ابوطالب و دلایل فراوان دیگری که در این مختصر، مجال بحث درباره آنها پیش نیامد، شکی را در این باقی نمی گذارند که ابوطالب شخصیتی مؤمن و موحّد بوده است. اما باز هم جای این تعجب و حيرت عميق وجود دارد که چرا «ابوطالب» از طرف جمعى اين چنين مورد بى مهرى و اتهام قرار گرفته است؟! چگونه ممكن است كسى كه با تمام وجود از پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) دفاع مى كرد و بارها خود و فرزند خويش را در مواقع خطر همچون سپر در برابر وجود پيامبر اسلام قرار داد، مورد چنين اتهامى واقع شود؟!
محقّقانِ باريك بين، چنين حدس زده اند كه موج مخالفت بر ضد ابوطالب يك موج سياسى است كه از مخالفت «شجره خبيثه بنى اميه» با موقعيت حضرت علی(علیه السلام) سرچشمه گرفته است؛ زيرا اين تنها ابوطالب نيست كه به خاطر نزديكي اش با حضرت علي(ع) اين چنين مورد تهاجم قرار گرفته؛ بلكه مى بينيم هر كس در تاريخ اسلام به نحوى از انحاء، ارتباط نزديك با اميرمؤمنان علي(ع) داشته، از اين حملات ناجوانمردانه بركنار نمانده است. در حقيقت ابوطالب گناهى نداشت جز اينكه پدر حضرت علی(ع) پيشواى بزرگ اسلام بود!(73)
این در حالی است که هر كس تعصب را كنار گذاشته و بی طرفانه سطور طلائى تاريخ را درباره ابوطالب مطالعه كند، با ابن ابى الحديد شارح نهج البلاغه هم صدا شده و می گوید: «هر گاه ابوطالب و فرزند برومندش نبود هرگز دين و مكتب اسلام به جاى نمي ماند و قد راست نمی كرد. ابوطالب در مكه به يارى پيامبر اكرم شتافت و حضرت علی در يثرب [مدينه] در راه حمايت از اسلام در گرداب مرگ فرو رفت».(74)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.