پاسخ اجمالی:
پاسخ تفصیلی:
در این مورد به چند نمونه از روایاتى که بر مشروعیت توسل به پیامبر(صلى الله علیه وآله) بعد از وفات دلالت دارد اشاره مى کنیم :
1ـ سمهودى از طبرانى در جامع کبیر خود از عثمان بن حینف نقل مى کند که مردى براى حاجتى نزد عثمان بن عفّان (خلیفه سوم) رفت و آمد مى کرد، ولى خلیفه هیچ التفاتى و نظرى در حاجت او نکرد، پس با عثمان بن حنیف ملاقات کرد و در مورد این موضوع شکایت کرد. عثمان بن حینف به او گفت: «به خانه برو و وضو بگیر، سپس به مسجد بیا بعد دو رکعت نماز بگزار و بگو:
خدایا! من از تو درخواست مى کنم و رو مى آورم به سوى تو به واسطه پیغمبرمان محمد(صلى الله علیه وآله) پیامبر رحمت، اى محمد! به درستى که من رو آوردم به وسیله تو به سوى خداى تو این که حاجت مرا بر آورده سازى .
پس حاجت خود را یاد آور شو». آن مرد رفت و آن گونه انجام داد، سپس به در خانه عثمان (خلیفه سوم) رفت، کسى که در را مى گشاید آمد و دست او گرفت و نزد خلیفه برد. عثمان حاجت او را پرسید، او حاجت خود را ذکر کرد و خلیفه آن را برآورده نمود و به او گفت: «هرگاه حاجتى داشتى آن را یاد آور شو»، سپس از نزد عثمان خارج شد، پس ابن حنیف را ملاقات کرد به او گفت: خدا به تو جزاى خیر دهد، خلیفه در حاجت من نظر نمى کرد تا این که تو با او در این باره سخن گفتى.
ابن حنیف در جواب گفت: به خدا قسم! من با او سخن نگفته ام ولى شاهد بودم شخص نابینایى نزد رسول خدا آمد و از نابینایى خویش شکایت نمود، پیامبر(صلى الله علیه وآله) به او فرمود: اگر خواسته باشى دعا میکنم و یا این که صبر کن، او گفت اى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) براى من کمک کار و عصا کشى نیست و بر من این نابینایى بسیار مشقّت دارد، رسول خدا به او فرمود: «برو وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و دعا کن به همین دعا!»
ابن حنیف گفت: به خدا قسم! ما از هم جدا نشده بودیم و گفت وگوى ما طول کشید تا این که آن مرد بر ما داخل گردید مثل این که هیچ نابینا نبوده است .
سمهودى مى گوید: «همین جریان را بیهقى نیز از دو طریق نقل کرده است».(1)، (2)
این جریان هم توسلى به رسول خدا پس از وفات آن حضرت است به دستور ابن حنیف، هم سند دیگرى است بر آن چه از ابن حنیف نسبت به زمان حیات آن حضرت نقل گردیده است .
2ـ سمهودى نقل میکند: اهل مدینه را قحطى شدیدى گرفت، مردم به عایشه شکایت کردند، عایشه گفت به قبر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بنگرید و از آن روزنه اىبه سوى آسمان قرار دهید به طورى که بین قبر و بین آسمان سقفى نباشد، این کار را انجام دادند، پس باران بارید به نحوى که گیاه رویید و شتران فربه شدند و این سنّتى شد براى اهل مدینه که در مواقع خشک سالى، روزنه اى را به سوى آسمان باز میکنند.(3)
این یک نوع توسل عملى است به قبر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بعداز وفات آن حضرت.
3ـ از محمد بن عبیدالله بن عمرو و عتبى نقل شده است که گفت: نزد قبر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نشسته بودم که عربى بادیه نشین آمد و گفت: «السلام علیک یا رسول الله!» نزد تو آمدم در حالى که استغفار میکنم ازگناه خود».
و در روایتى گفت:
«سلام بر تو اى بهترین رسولان! به راستى که خداوند فرو فرستاد بر تو کتابى راست و صادق در آن کتاب گفته: اگرهنگامى که به خود ستم مى کردند (و فرمانهاى خدا را زیرپا مى گذاردند)، به نزد تو مى آمدند، و از خدا طلب آمرزش مى کردند، و پیامبر هم براى آنها استغفار مى کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان مى یافتند».
بعد آن عرب استغفار نمود و برگشت، خواب بر چشمان من غلبه کرد، پیامبر را در خواب دیدم، پس فرمود: «اى عتبى!سراغ این اعرابى برو و بشارت ده او را به این که خداوند آمرزید و بخشید تو را»، من پشت سر او رفتم و او را نیافتم این حکایت را سمهودى در وفاءالوفا یاد آور شده و آن راذکر کرده است.(4)
در این حکایت، مخاطب خداوند است و پیامبر را در طلب و مغفرت، واسطه قرار داده است.
در کتاب وفاء الوفا می گوید: «این حکایت مشهور است و حکایت نموده اند آن را نویسندگان درمناسک از تمام مذاهب و آن را نیکو شمرده از ادب زیارت کننده شمرده اند: ابن عساکر هم در تاریخ خود آن را آورده است و ابن جوزى در مشیرالغرام وغیر آن دو با سندهایى از محمد بن حرب هلالى»، بعد حکایت را نقل میکند.(5)
4ـ بیهقى و ابن شیبه روایت کرده اند که: «در زمان خلافت عمر، مردم را قحطى گرفت پس بلال بن حرث ـ که از اصحاب پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بودـ به سوى قبر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) آمد وگفت: اى رسول خدا! امت هلاک شدند، براى آنان طلب آب (باران)کن، پس بلال رسول خدا را در خواب دیده که به او خبر داد به زودى (مردم) سیراب مى شوند»(6)
در این روایت بلال پیغمبر را بعد از وفات، مخاطب قرار مى دهد و از او طلب باران میکند و سیراب شدن امت را مى خواهد و پس از وفاتش به آن حضرت توسل مى نماید و اگر این یک بدعت و عمل خلاف و منکر بود، هرگز صحابى رسول خدا در محضر اصحاب رسول خدا و مسلمین، چنین عملى را انجام نمى داد.
5ـ «در خلاصة الکلام از مواهب اللدنیّة نقل میکند: ابن فدیک که از پیروان تابعین و از پیشوایان مورد وثوق و مشهور است، از او در دو صحیح مسلم و بخارى و غیر این دو روایت شده که شنیدم از بعضى از علما و صالحان که می گفت به ما چنین رسیده است که: کسى که بایستد نزد قبر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و بخواند آیه «یا أیُّها الَّذین آمَنوا...» و هفتاد بار بگوید: صلّى الله علیک یا محمّد! ملکى او را صدا مى زند: (درود بر تو باد اى فلان!) و هیچ حاجتى از او ساقط نمى شود. بعد مى گوید: این را که در مواهب از ابن فدیک نقل کرده بیهقى نیز آن را نقل می کند».
این هم طلب حاجت وتوسل به پیامبر بعد از وفات آن بزرگوار است و هم خطاب به آن حضرت بعد از مرگ است و دلالت مى کند بر ارتباط با پیامبر بعد از حیات آن حضرت.(7)
1ـ سمهودى از طبرانى در جامع کبیر خود از عثمان بن حینف نقل مى کند که مردى براى حاجتى نزد عثمان بن عفّان (خلیفه سوم) رفت و آمد مى کرد، ولى خلیفه هیچ التفاتى و نظرى در حاجت او نکرد، پس با عثمان بن حنیف ملاقات کرد و در مورد این موضوع شکایت کرد. عثمان بن حینف به او گفت: «به خانه برو و وضو بگیر، سپس به مسجد بیا بعد دو رکعت نماز بگزار و بگو:
خدایا! من از تو درخواست مى کنم و رو مى آورم به سوى تو به واسطه پیغمبرمان محمد(صلى الله علیه وآله) پیامبر رحمت، اى محمد! به درستى که من رو آوردم به وسیله تو به سوى خداى تو این که حاجت مرا بر آورده سازى .
پس حاجت خود را یاد آور شو». آن مرد رفت و آن گونه انجام داد، سپس به در خانه عثمان (خلیفه سوم) رفت، کسى که در را مى گشاید آمد و دست او گرفت و نزد خلیفه برد. عثمان حاجت او را پرسید، او حاجت خود را ذکر کرد و خلیفه آن را برآورده نمود و به او گفت: «هرگاه حاجتى داشتى آن را یاد آور شو»، سپس از نزد عثمان خارج شد، پس ابن حنیف را ملاقات کرد به او گفت: خدا به تو جزاى خیر دهد، خلیفه در حاجت من نظر نمى کرد تا این که تو با او در این باره سخن گفتى.
ابن حنیف در جواب گفت: به خدا قسم! من با او سخن نگفته ام ولى شاهد بودم شخص نابینایى نزد رسول خدا آمد و از نابینایى خویش شکایت نمود، پیامبر(صلى الله علیه وآله) به او فرمود: اگر خواسته باشى دعا میکنم و یا این که صبر کن، او گفت اى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) براى من کمک کار و عصا کشى نیست و بر من این نابینایى بسیار مشقّت دارد، رسول خدا به او فرمود: «برو وضو بگیر و دو رکعت نماز بخوان و دعا کن به همین دعا!»
ابن حنیف گفت: به خدا قسم! ما از هم جدا نشده بودیم و گفت وگوى ما طول کشید تا این که آن مرد بر ما داخل گردید مثل این که هیچ نابینا نبوده است .
سمهودى مى گوید: «همین جریان را بیهقى نیز از دو طریق نقل کرده است».(1)، (2)
این جریان هم توسلى به رسول خدا پس از وفات آن حضرت است به دستور ابن حنیف، هم سند دیگرى است بر آن چه از ابن حنیف نسبت به زمان حیات آن حضرت نقل گردیده است .
2ـ سمهودى نقل میکند: اهل مدینه را قحطى شدیدى گرفت، مردم به عایشه شکایت کردند، عایشه گفت به قبر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بنگرید و از آن روزنه اىبه سوى آسمان قرار دهید به طورى که بین قبر و بین آسمان سقفى نباشد، این کار را انجام دادند، پس باران بارید به نحوى که گیاه رویید و شتران فربه شدند و این سنّتى شد براى اهل مدینه که در مواقع خشک سالى، روزنه اى را به سوى آسمان باز میکنند.(3)
این یک نوع توسل عملى است به قبر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بعداز وفات آن حضرت.
3ـ از محمد بن عبیدالله بن عمرو و عتبى نقل شده است که گفت: نزد قبر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) نشسته بودم که عربى بادیه نشین آمد و گفت: «السلام علیک یا رسول الله!» نزد تو آمدم در حالى که استغفار میکنم ازگناه خود».
و در روایتى گفت:
«سلام بر تو اى بهترین رسولان! به راستى که خداوند فرو فرستاد بر تو کتابى راست و صادق در آن کتاب گفته: اگرهنگامى که به خود ستم مى کردند (و فرمانهاى خدا را زیرپا مى گذاردند)، به نزد تو مى آمدند، و از خدا طلب آمرزش مى کردند، و پیامبر هم براى آنها استغفار مى کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان مى یافتند».
بعد آن عرب استغفار نمود و برگشت، خواب بر چشمان من غلبه کرد، پیامبر را در خواب دیدم، پس فرمود: «اى عتبى!سراغ این اعرابى برو و بشارت ده او را به این که خداوند آمرزید و بخشید تو را»، من پشت سر او رفتم و او را نیافتم این حکایت را سمهودى در وفاءالوفا یاد آور شده و آن راذکر کرده است.(4)
در این حکایت، مخاطب خداوند است و پیامبر را در طلب و مغفرت، واسطه قرار داده است.
در کتاب وفاء الوفا می گوید: «این حکایت مشهور است و حکایت نموده اند آن را نویسندگان درمناسک از تمام مذاهب و آن را نیکو شمرده از ادب زیارت کننده شمرده اند: ابن عساکر هم در تاریخ خود آن را آورده است و ابن جوزى در مشیرالغرام وغیر آن دو با سندهایى از محمد بن حرب هلالى»، بعد حکایت را نقل میکند.(5)
4ـ بیهقى و ابن شیبه روایت کرده اند که: «در زمان خلافت عمر، مردم را قحطى گرفت پس بلال بن حرث ـ که از اصحاب پیغمبر(صلى الله علیه وآله) بودـ به سوى قبر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) آمد وگفت: اى رسول خدا! امت هلاک شدند، براى آنان طلب آب (باران)کن، پس بلال رسول خدا را در خواب دیده که به او خبر داد به زودى (مردم) سیراب مى شوند»(6)
در این روایت بلال پیغمبر را بعد از وفات، مخاطب قرار مى دهد و از او طلب باران میکند و سیراب شدن امت را مى خواهد و پس از وفاتش به آن حضرت توسل مى نماید و اگر این یک بدعت و عمل خلاف و منکر بود، هرگز صحابى رسول خدا در محضر اصحاب رسول خدا و مسلمین، چنین عملى را انجام نمى داد.
5ـ «در خلاصة الکلام از مواهب اللدنیّة نقل میکند: ابن فدیک که از پیروان تابعین و از پیشوایان مورد وثوق و مشهور است، از او در دو صحیح مسلم و بخارى و غیر این دو روایت شده که شنیدم از بعضى از علما و صالحان که می گفت به ما چنین رسیده است که: کسى که بایستد نزد قبر پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و بخواند آیه «یا أیُّها الَّذین آمَنوا...» و هفتاد بار بگوید: صلّى الله علیک یا محمّد! ملکى او را صدا مى زند: (درود بر تو باد اى فلان!) و هیچ حاجتى از او ساقط نمى شود. بعد مى گوید: این را که در مواهب از ابن فدیک نقل کرده بیهقى نیز آن را نقل می کند».
این هم طلب حاجت وتوسل به پیامبر بعد از وفات آن بزرگوار است و هم خطاب به آن حضرت بعد از مرگ است و دلالت مى کند بر ارتباط با پیامبر بعد از حیات آن حضرت.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.