پرسش از محضر بزرگان (تفسیر به رأی)
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ نشریه مبلغان، مرداد و شهریور 1389، شماره 131.
پرسش از محضر بزرگان (تفسیر به رأی)
این شماره: آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)(1)
سوال: در روایات متعدّدی وارد شده است که کسی حق ندارد قرآن را به رأی و نظر خویش تفسیر کند؛ و اگر کسی دست به چنین کاری بزند، جایگاه او آتش دوزخ است. مقصود از «تفسیر به رأی» چیست؟
جواب: مفسّران و دانمشندان اسلامی بر این نظر اتّفاق دارند که هیچ فردی حق ندارد آیات قرآن را با نظر و رأی شخصی خود تفسیر نماید و احادیث زیادی در این باره نقل شده است که نمونههایی را در اینجا نقل میکنیم؛ رسول اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) فرموده است:
- «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَلْیَتَبَوَّا مقْعَدَهُ مِنَ النّار»؛ (هر کس قرآن را به رأی خویش تفسیر کند، باید برای خود جایی در آتش دوزخ انتخاب کند).(2)
- «مَن قالَ في القُرءانِ برَأيِه(3) فَلْيَتَبَوّأ مَقعَدَه مِن النّار»؛ (هر کس قرآن را به رأی خود تفسیر کند جایگاهی از آتش برای خود اخذ کند!).(4)
- «مَنْ فسَّرَ الْقُرآنَ وَ آَصابَ الْحَقّ فَقَدْ اَخْطَأَ»؛ (هر کس قرآن را به رأی خویش تفسیر کند هرچه هم صحیح باشد، باز خطا کرده است).(5)
معنا و اقسام «تفسیر به رأی»
این قسمتی از متون احادیثی است که در این مورد وارد شدهاند. اکنون باید دید مقصود از «تفسیر به رأی» و یا تفسیر بدون علم و دانش چیست؟ مفسّران عالیقدر برای تفسیر به رأی سه وجه بیان کردهاند که به همه آنها به طور اجمال اشاره مینماییم:
الف) پیشداوریهای شخصی مفسّر سبب میشود که لفظی را که دو معنا دارد و قرینهای برای تعیین یکی نیست و یا آیهای را که از نظر مفاد و هدف، مبهم و مجمل است و باید اجمال و ابهام آن را به وسیله آیات دیگری رفع نمود، طوری تفسیر کند که مطابق عقیده پیشین او گردد؛ و به عبارت دیگر: معتقدات قبلی و «پیشداوریهای» شخصی، سبب شود که آیه را (بدون قرینه و شاهد) مطابق اعتقاد خود تفسیر کند و به جای این که قرآن را هادی و رهبر خود قرار دهد، قرآن را بر عقاید خود تطبیق نماید. تا آنجا که اگر چنین اعتقاد قبلی وجود نداشت، هرگز حاضر نبود آیه را همانطور تفسیر کند.(6)
نمونه این نوع تفسیر به رأی، در کتابهای کسانی که از مکتبهای خاصّی مانند «معتزله»، «اشاعره»، «باطنیّه» و «صوفیّه» پیروی میکنند، زیاد به چشم میخورد. مفسّری که قبلاً مکتب «اعتزال» و یا «اشعری» را درباره صفات و افعال خدا و بندگان او، بهطور دربست پذیرفته است، و به آیاتی میرسد که ممکن است آن را به عقیده خاص خود تطبیق کند و احیاناً ظاهر آن، برخلاف عقیده اوست، بر اثر اعتقاد پیشین، همه این نوع آیات را مطابق نظر و معتقدات مکتب خویش، تفسیر میکند و به جای اینکه عقاید خویش را بر قرآن عرضه بدارد، قرآن را بر عقیده خود عرضه میکند و از روی هوا و هوس با آیات الهی بازی میکند. تفسیر «کشّاف»(7) نگارش زمخشری، نمونه بارزی برای تفسیر قرآن بر اساس مکتب «اعتزال» است. همچنان که کتاب «مفاتیح الغیب» نگارش فخر رازی نمونه روشنی برای تفسیر آیات قرآن بر پایه مکتب «اشعری» به شمار میرود. هرکدام از این دو مفسّر کوشش میکنند از طریق آیات قرآن، عقیده پیشین خود را اثبات کنند و هرگز حاضر نیستند خود را از عقیده قبلی آزاد نمایند و با آزاد ساختن خود از آرای قبلی، مجموع آرای قبلی، مجموع آیات قرآن را که درباره صفات خدا و افعال بندگان وارد شده است، مورد بررسی قرار دهند.
در طول تاریخ، گروههای «باطنیّه»، «صوفیّه» و برخی از «فلاسفه» قسمتی از آیات مربوط به معارف عقلی را مطابق نظریّه پیشین خود تفسیر نمودهاند؛ مثلاً «ملاعبدالرزّاق کاشی»، اساس تفسیر خود را آرا و عقاید باطنیّه قرار داده و «محی الدّین عربی»(8) معارف الهی قرآن را مطابق انظار متصوفانه خود تفسیر نموده است. این رشته از تفاسیر که فقط برای احیای مکتب خاصّی نگارش یافتهاند (مکتبی که پایهگذار آن یک فرد جایز الخطا و غیر معصوم بوده است) به فرض اینکه قسمتی از این تفسیرها صحیح باشد؛ امّا روی هم رفته نمیتوانند از تفسیر به رأی خالی و پیراسته باشند.
در اواخر قرن سیزدهم اسلامی و آغاز قرن چهاردهم، افکار مادّیگری بازار داغ و رونق بسزای پیدا کرد و اکتشافات و اختراعات، سایر دانشهای انسان را تحت الشعاع خود قرار داد. از این نظر زمینه یک نوع تفسیر به رأی مخصوصی، در میان برخی از مفسّران اسلامی به وجود آمد و در نتیجه، آیات مربوط به عوالم غیب و ماورای طبیعت مانند «روح» و «فرشته» و «اعجاز» پیامبران به طرز مخصوصی تفسیر شدند، تا علاوه بر جلب نظر دانشمندان طبیعی و مادّی، به نظر آنها به آیات قرآن جلا و صفای خاصّی بخشیده شود و با مراجعه به تفسیر «المنار» و مانند آن صدق گفتار ما ظاهر میگردد (البتّه بعضی از این تفاسیر مانند المنار نقاط قوّت فراوانی نیز دارند که در جای خود قابل توجّه است). چون این دانشمندان تحت تأثیر پیشرفت دانشهای طبیعی و علوم مادّی قرار گرفته بودند پارهای از حقایق قرآنی را که مربوط به عوالم غیبی و ماورای طبیعت است بر قوام مادّی و طبیعی که علم و دانش آن روز کشف کرده بود تطبیق نمودهاند تا آنجا که ملائکه و فرشتگان در نظر بعضی از آنان همان قوای نهفته در طبیعت شده است.
برخی از دانشمندان اخلاق، بر اثر توجّه خاص به مسائل اخلاقی و تصفیه نفس، در تفسیر قسمتی از آیات دچار تفسیر به رأی شدهاند تا آنجا که «شیطان» را به نفس امّاره تفسیر نموده و موجودی را که به نام «شیطان» جز نفس امّاره انسانی، منکر شدهاند. گاهی دیده میشود که برخی فرعون را در آیه «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»؛ (به سوی فرعون برو، او از حدّ خود تجاوز نموده است)، کنایه از نفس انسان متجاوز گرفته و میگویند: "آیه مربوط به اصلاح نفس و تصفیه روح میباشد نه مبارزه با فرعون خاصّ"!(9) همه این تفسیرها یک نوع تفسیر به رأی است که پیشداوریها و یا تأثیر محیط سبب میشوند که از ظاهر آیه دست برداشته شود و برخلاف ظاهر آن حمل گردد.
ب) معنای دیگری برای تفسیر به رأی این است که از معنای ابتدایی یک آیه (بدون آنکه دلایل قطعی و آیات دیگر قرآن را که در این زمینه وارد شدهاند در نظر بگیریم) پیروی کنیم؛ مثل اینکه از دلایل علمی و آیات دیگری که به طور آشکار، جسم بودن خدا را نفی میکنند چشم پوشیده و به ظواهر بعضی از آیات که همگی کنایه و مجازند، بر جسم بودن خدا استدلال کنیم و مثلاً بگوییم «یَدُ اللهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» دلیل بر این است که خدا دست دارد. در حالی که بدون شک، منظور از «ید» در اینجا دست نیست بلکه کنایه از قدرت خداست.
ج) معنای سوّم تفسیر به رأی این است که در تفسیر قرآن، از غیر خود قرآن استمداد کنیم؛ زیرا مجموع آیات قرآن ـ جز آیات مربوط به احکام ـ میتوانند اجمال آیات خود را رفع کنند و در تفسیر قرآن به فهم صحابه و تابعین نیاز نداریم.(10) مؤلّف «کشف الظّنون»(11) تفسیر به رأی را پنج نوع ذکر کرده است که اصول آنها همان است که گفته شد.
در اینجا تذکّر این نکته لازم است که در میان معانی مختلفی که برای تفسیر به رأی بیان شده است هرگز هیچ مفسّر اسلامی نگفته است که مقصود پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) از تفسیر به رأی همان «تفسیر به عقل» است تا به آنها حمله کنیم و بگوییم که "آنان این چنین معنایی کردهاند که مردم قرآن را نفهمند و مانند کشیشان قرون وسطی که تورات و انجیل را در اختیار داشتند، آنان نیز این کتاب آسمانی را در اختیار خود داشته باشند، و با منع تفکّر و تعقّل در قرآن، آن را به صورت کتابی درآورند که فقط جسمش در میان مردم باشد و روحش مجهول ماند و به صورت الفط و اوراد و آهنگ مقدّس و مرموز و معمّا و نامفهوم درآید"!!
مفسّران اسلامی که درباره تفسیر به رأی سخن گفتهاند، احادیث مورد بحث را چنین معنا نکردهاند؛ بلکه دانشمندان اسلام و بالاخص دانشمندان شیعه، «عقل» را یکی از حجّتهای الهی و دلایل قاطع میدانند تا آنجا که آن را در ردیف کتاب و سنّت و اجماع شمردهاند. آنان چگونه میتوانند لفظ «رأی» را که در حدیث پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) وارد شده به عقل و خرد تفسیر کنند، در صورتی که فرهنگ های عربی که برای تفسیر الفاظ قرآن و حدیث نوشته شده، لفظ یاد شده را به معنای ظنّ و گمان و حدس و تخمین معنا کردهاند.(12) اگر گروهی (اخباریها) به ظاهر آیاتی که مربوط به فروع و احکام عملی است، عمل نمیکنند؛ نه از این نظر است که میگویند قرآن را نباید به عقل تفسیر کرد، بلکه علّت آن این است که این رشته از آیات، ناسخ و منسوخ، عام و خاص و مطلق و مقیّد دارند و تشخیص اینها برای ما بدون مراجعه به ائمّه اهل بیت(علیهم السلام) ممکن نیست. از این جهت به ظاهر این رشته از آیات عمل نمیکنند.
گذشته از این، به فرض اینکه یکی دو نفر گمنام، چنین سخن ناروایی را گفته باشند؛ آیا صحیح است چنین نسبت بیاساسی را آنچنان مطرح کرد که انسان تصوّر کند که در طول قرون اسلامی، علما و دانشمندان اسلام، مسلمانان را از فهمیدن قرآن باز میداشتند و اجازه نمیدادند که مردم قرآن را بفهمند، در صورتی که همین علما و دانشمندان، صدها تفسیر به زبانهای مختلف جهان بر قرآن نوشتهاند و برای آگاهی از تعداد تفاسیری که تا کنون از طرف علمای اسلام بر قرآن نوشته شده، لازم است به کتابهای «کشف الظنون» و «الذریعه» مراجعه شود.(13) براستی اگر نظر آنان این بود که قرآن مانند تورات و انجیل در انحصار خود آن ها بماند، پس چرا این همه تفسیر به زبانهای مختلف جهان بر این کتاب آسمانی نوشته و در تمام خصوصیّات آیات قرآن، از نظر عقل و نقل، بحث و گفتگو نمودهاند.
اشتباه دیگر گوینده آن گفتار این است که حدیث «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَلْیَتَبَوَّا مقْعَدَهُ مِنَ النّار» را چنین ترجمه نموده است: «هر که قرآن را با رأی خویش تفسیر کند، مقعدش را از آتش پر میکنند!»؛ در صورتی که مادّه «تبوء» که «فلیتبوأ» از آن گرفته شده به معنای «پرکردن» نیامده است، بلکه معنای آن آماده نمودن و اخذ مکان است. گذشته از این، لفظ «مقعد» در گفتار گوینده به همان معنای موضع خاص تعبیر شده، در صورتی که ابداً چنین نیست بلکه مقصود از آن در حدیث، مکان و جایگاه است نه موضع مخصوص و در آیه زیر هر دو لفظ وارد شده و مقصود از هر دو لفظ همان است که گفته شد: «...تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ»: (مؤمنان را برای نبرد در مواضع جنگ، جای میدهی؛ یا برای آنان مواضعی برای نبرد آماده میسازی).(14)
بنابراین، معنای صحیح حدیث این است: «هر کس قرآن را تفسیر به رأی کند باید برای خود جایی از آتش دوزخ را انتخاب کند» یا «برای خود از آتش جایی آماده سازد» و آنها که حدیث را طور دیگر معنا کردهاند، خودِ این اقدام دلیل بر عدم اطلاع آنها از ادبیّات عرب است.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.