دلیل اجابت نشدن خواسته پیامبر(ص) برای ثبت وصیت شان توسط حضرت علی(ع) در ماجرای رزیة یوم الخمیس؟!

چرا وقتی رسول خدا(ص) در مجلس وصیت از حضرت علی(ع) تقاضای دوات و قلم و ثبت وصیت داشت، ایشان به وصیت پیامبر(ص) عمل نکرد؟!

حضرت علی(ع) در آن مجلس بعد از پدید آمدن نزاعی که خلیفه دوم با کلام توهین آمیز خود ایجاد کرده بود، با هماهنگی و توجه به وضعیت و نظر پیامبر خدا(ص) به وصیت پیامبر(ص) عمل نکرد تا از اهانت های بیشتر به آن جناب و شدیدتر شدن اختلاف و نزاع بین اصحاب رسول خدا(ص) پیش گیری کرده باشد. چنانکه رسول خدا(ص) خود نیز بعد از پیش آمدن آن وضعیت، خطاب به نزاع کنندگان فرمود: «برخیزید و از نزد من بروید»؛ که نشان از ناراحتی ایشان از وضعیت پیش آمده است.

دلیل درخواست کاغذ و قلم توسط رسول خدا(ص) در آخر عمرشان؟

چرا پیامبراکرم(ص) در آخر عمر از حضرت علی(ع) کاغذ و قلم درخواست نمود؟

شیعیان اعتقاد دارند که وصیت نانوشته مانده پیامبر اکرم(ص) در حادثه «یوم الخمیس»، تصریح ایشان به مساله ولایت و خلافت امام علی(ع) است. زیرا اولا: خود خلیفه دوم که مانع نوشته شدن آن وصیت نامه بود، در مواردی به این حقیقت اعتراف کرده است. ثانیا: تمهید پیامبر در گسیل داشتن اصحاب به همراهی با سپاه اسامه نشانگر نگرانی ایشان از ثبت مکتوب این جانشینی و مخالفت آن اصحاب با این امر بود. ثالثا: تعبیر آن حضرت مبنی بر گمراه نشدن امت بعد از ایشان در صورت نگاشتن آن وصیت، شباهت بسیار زیادی به تعبیر حدیث ثقلین در گمراه نشدن امت با تمسک به ثقلین است.

احتجاج های امام علی(ع) بر خلافت بلافصل خود بعد از رسول خدا(ص)؟

آیا امیرالمؤمنین(ع) بر خلافت بلافصل خود بعد از رسول خدا(ص) احتجاج کرده است؟

حضرت علی(ع) در موارد متعددی راجع به موضوع امامت شان صراحتا بیاناتی را فرموده اند. بخشی از صریح ترین این بیانات، احتجاجات آن حضرت به آیه 55 سوره مائده است. ایشان بارها با استدلال به این آیه از شایستگی خود در امامت معنوی و زعامت سیاسی جامعه سخن گفتند؛ مواردی مانند: در گفت وگویی با خلیفه اول، در شورای شش نفره بعد از مرگ خلیفه دوم و در مجلسی که در زمان خلیفه سوم با حضور چهره های شاخص منعقد شده بود، که حتی در مورد اخیر صراحتا به واقعه غدیر نیز اشاره کرده اند.

از آن گذشته ایشان در یکی از مهم ترین خطبه های خود که به خطبه «شقشقیه» نیز شناخته می شود صریحا حقانیت خود در خلافت و غصب این حق توسط دیگران صحبت می کنند و می فرمایند که فلان شخص جامۀ خلافت را بر تن کرد در حالى که مى دانست جایگاه من در حکومت اسلامى چون محور سنگ هاى آسیاب است او مى دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد.

جایگاه ثقل اکبر (قرآن کریم) نزد شیعه؟

شیعه با استناد به حدیث ثقلین امامت امامان خود را اثبات می کند؛ امّا چرا احترامی را که برای ثقل اصغر (امامان اهل بیت) قائل است، برای ثقل اکبر (قرآن کریم) قائل نیست؟!

قرآن منبع اصلی استنباط «عقیده» و «عمل» شیعه است. شیعه معتقد است قرآن تنها کتابى است که سراسر آن صحیح است و غیر از قرآن، همه کتاب ها بدون استثنا قابل نقد و بررسى هستند. از نظر شیعه اگر اختلافى در مسأله اى رخ داد، حَکَم و داور در مورد آن مسأله قرآن است. شیعه تمام طعنه زنندگان بر قرآن از هر مسلکی را نقد می کند؛ از نظر شیعه رد و تکذیب قرآن و طعن زدن در دین از نشانه های ارتداد می باشد.
امّا اهل سنت روایات صحابه را بی چون و چرا می پذیرند و گاهی آن را بر قرآن ترجیح می دهند. حتّی بعضی از اهل سنت در مواجهه با قرآن به حدی آن را بی اعتبار کردند که «خبر واحد» را مهمتر از قرآن و نسخ کننده حکم آن می دانند؛ برای مثال خبر واحد ابوبکر را در ارث انبیاء بر قرآن ترجیح می دهند!
اگر شیعه به روایات اهل بیت توجه می کند به خاطر این است که آنها بهترین مفسر قرآن به شمار می روند. از نظر شیعه ثقل اصغر یا همان اهل بیت(ع) قرآن ناطق و مفسّر حقیقی قرآن می باشند و هر آنچه اهل بیت بیان می کنند بر گرفته از قرآن و سنت پیامبر(ص) است؛ لذا این دو از یکدیگر جدا نیستند تا شیعه بخواهد به یکی توجه کند و به دیگری بی توجه باشد.

مخدوش بودن احتجاج شيعيان بر خلافت علی(ع) با حديث قرطاس!

چرا شيعه اصرار دارد با حديث قرطاس بر خلافت علی(ع) استدلال کند، در حالي که چنین استدلالی بنابر دلایل مختلفی مخدوش است: 1- پيامبر سواد نداشت و چگونه می تواند بگويد «برای شما چیزی بنویسم»؟! 2- سند آن ضعيف است. 3- اگر موضوع وصيت امر الهی بوده پيامبر نبايد از اراده خود بر می گشتند. 4- اگر اين وصيت حساس بوده، پيامبر می توانستند تا روز وفاتشان که به مسجد می رفتند آن را بار ديگر مطرح کنند در حالی که ايشان فقط از مردم حلاليت می طلبيد. 5- اگر خلافت علی(ع) و حدیث غدیر در مواقع متعدد بيان شده بود، چه لزومی داشت که پيامبر آن را برای چندمين بار بيان کند؟ و اگر در ايّام گذشته به خلافت ايشان اشاره ای نکرده چرا آن را برای آخرين لحظات گذاشته است؟! 6- اگر در اين جلسه توهينی به پيامبر شده، نبايد علی(ع) سکوت می کرد. 7- توهين هذيان گويی از عمر بعيد است. 8- بر فرض پذيرش وقوع چنين جلسه ای، پيامبر به خاطر احترام به نظر يارانش آن را ننوشته نه به خاطر آشوب عمر. 9- حال که آن وصيت نوشته نشد، آيا مردم خصوصا آن همه صحابه رسول خدا گمراه شدند؟!

1. پیامبر(ص) سواد نوشتن نداشت، امّا كاتب داشتند و برخوردار نبودن از سواد دلیل بر عدم امکان نگارش نبود؛ چون معنای سخن ایشان در این حدیث امر به نوشتن است.
2. این حدیث توسط اهل سنّت نیز نقل شده و سند آن در منابع آنان نیز صحیح است.
3. پیامبر بارها به خلافت امام علی(ع) سفارش کرد و در جریان این حدیث می خواست به آن تاکید کند.
4. بعد از این جریان باز هم پیامبر اقداماتی مشهود و صریحی در راستای هدف آن حدیث انجام رساند و برای مثال کوشید مخالفان علی(ع) را با سپاه اسامه خارج از شهر کند.
5. وصیت به خلافت علی(ع) در حدیث قلم و قرطاس، می توانست با وجود سفارشات قبلی، نشان از اهمیت آن باشد.
6. علی(ع) بخاطر تبعیت از پیامبر و جلوگیری از نزاع نزد ایشان سکوت کرد.
7. اینکه پیامبر اصحاب را بیرون کرد نشان می دهد توهینی صورت گرفت و همین مانع نوشتن شد.
8. از «نص روایت» چنین بر می آید که پيامبر وقتی نتوانست وصيت بنويسد، آشوبگران را از خانه بيرون کرد و از نزاع موجود ناراحت بود.
9. به هر حال اراده پيامبر محقق نشده است و این عین گمراهی برای مانعان آن است؛ امّا حساب نوع مردم مستضعف از خائنين جداست.

دلالت آیه تطهیر بر عصمت پنج نفر!

آیه تطهیر طبق حدیث کساء بر عصمت پنج نفر دلالت دارد؛ چرا شیعه به عصمت چهارده نفر معتقد است؟!

اولا: منحصر کردن عصمت در این آیه حصری اضافی است نه حقیقی؛ یعنی این آیه می خواهد زنان پیامبر را از معنای اهل بیت خارج سازد، نه اینکه شمول این آیه را از اشخاصی دیگر که از سنخ اهل بیت اند نفی نماید.
ثانیا: پیامبر در حدیث ثقلین «اهل بیت» را هم وزن قرآن به عنوان عامل دیگر هدایت تا قیامت معرفی کرده است؛ یعنی اين حديث نشانگر وجود كسانی از اهل بيت همراه قرآن است كه همچون قرآن شايستگی تمسک و پيروی تا قيامت را دارا باشند.
ثالثا: وقتی عصمت پنج تن اول از معصومین با آیه تطهیر ثابت شد، کلام آنها در معرفی معصومین بعدی حجت خواهد بود.

عدم دلالت حديث منزلت بر خلافت علي(ع)!

حديث منزلت چگونه مي تواند بر خلافت علی(ع) بعد از پيامبر(ص) دلالت کند؟ در حالی که: 1) هارون پیش از موسی وفات کرده است و این امر نشان می دهد که خلافت پس از وفات پیامبر برای علی ثابت نخواهد بود. 2) در واقعیت خليفه بعد از پيامبر اسلام ابوبکر بود. 3) جانشيني پيامبر در مدينه به هنگام جنگها اختصاص به علي(ع) ندارد که اين جانشينی دليل خلافت آنها بعد از حيات پيامبر باشد. 4) اگر علي(ع) در جانشينی شبيه هارون بود، چرا مثل هارون با گمراهان مسلمين مبارزه نکرد و برعکس تسليم خلافت ابوبکر شد؟ 5) این حدیث در شأن ابوبکر هم آمده است؟!

1) تشبيه على(ع) به هارون از نظر مقامات است و این مقامات بعد از وفات پیامبر(ص) نیز برای ایشان ثابت است. 2) عمل بر خلاف نص روایت نبوی، دلالت آن را مخدوش نمی کند. 3) تعابیر حدیث منزلت جز علی(ع) برای هیچ یک از جانشینان پیامبر(ص) در مدینه صادر نشده است. 4) امام علی(ع) مانند هارون در مقابل انحراف ایستادگی کرد؛ اما وقتی در میان قوم ضعیف ماند به ناچار مصلحت را در صبر کردن دید. 5) علمای اهل سنت معترف اند که حديث منزلت در شأن ابوبکر جعلی است.

«ولایت»، شرط قبولی اعمال!

چرا بدون «ولایت» اهل بیت(علیهم السلام) اعمال ما پذیرفته نمی شود؟!

خداوند اطاعت از خود را فقط از طریق و مجاری و شرایطی که خود تعیین فرموده است، می پذیرد. اصلی ترین مجرا و شرطی که خداوند برای پذیرش طاعات و عبادات بندگان قرار داده است، پذیرش ولایت اهل بیت(ع) می باشد؛ چرا که ولایت دلیل و راهنمای دیگر ارکان اسلام است و انسان بدون ولایت گمراه خواهد شد و نمی تواند به اصل و حقیقت عبادات، از جمله نماز و روزه و حج و زکات برسد.

ابلاغ نشدن حدیث غدیر در مکّه و عرفات، نشانی از عدم دلالت آن برای ولایت علی(ع)!

چرا رسول خدا ولایت علی(ع) را در مکه یا عرفات طرح نکردند؟! اگر حدیث غدیر بر ولایت علی دلالت داشت حتما آن را در مکانی طرح می کرد که همه مسلمین شاهد باشند نه اینکه فقط برای اهل مدینه در غدیر خم ابلاغ کند!

اولا: ابلاغ خلافت در غدیر خم دستوری الهی و مطابق با وحی بود: رسول خدا(ص) «هیچ حرکتی انجام نداد و هیچ نگفت مگر آنکه دستورش از جانب خداوند فرا رسید». ایشان موظف بود آیه ابلاغ را در همان مکانی که محل نزول این آیه شریف بود، ابلاغ کند و مسلمین را در جریان محتوای این آیه شریفه قرار دهد.

ثانیا: حتی اگر بپذیریم که بیشتر مخاطبان پیامبر اهل مدینه بودند، باز ایرادی بر ابلاغ پیام درغدیر وارد نمی شود؛ چرا که ابلاغ خلافت علی(ع) برای اهل مدینه حسّاسیّت بیشتری داشت؛ زیرا مدینه آبستن فتنه بود و چنانکه سیر وقایع تاریخی نشان داده، مخالفتها و جدالهای قدرت طلبانه از مدینه شروع شد!

ثالثا: طبق شواهد موجود در منابع اهل سنّت، رسول خدا(ص) می خواست، خلفای بعد از خویش را در «مکه» نیز معرفی کند؛ امّا حوادثی رخ داد که مانع این امر مهم در آن مکان شد. کتابهای اهل سنت چنین می گویند که رسول خدا(ص) تصمیم داشت تا در مکه «خلفای دوازده گانه» را معرفی کند، امّا حوادثی رخ داد که نه تنها نگذاشت، حضرت این مسأله را بیان کند؛ بلکه باعث دل نگرانی حضرت نیز شد.

نقص ایمان شهدای صدر اسلام با شرط شناخت امامان دوازده گانه!

شيعه می گوید: شرط صحّت ايمان، شناخت امامان دوازده گانه است؛ آیا ایمان كسانى كه قبل از ظهور دوازده امام از دنیا رفته اند ناقص است؟!

اولا: برخی از علمای اهل سنت، انکارکنندگان ویژگی هایی از خلفا را مانند «تفضیل» بین آنها، با توصیفاتی چون «بدعت گزار» یا «مسلمان غیرواقعی» نواخته اند؛ در حالی که «شهدای بدر و احد» به چنین تفضیل هایی قائل نبوده و روایتی در این امور نشنیده بودند. هر جوابی که آن علما از این سؤال بدهند، همان جواب ماست. مثلا ادعا شده تفضیل خلفای راشد بر همدیگر سنت است و کسی که معتقد بر برتری ابوبکر بر عمر و عمر بر عثمان و عثمان بر علی نباشد، گویی بدعت گزار در دین است. یا مثلا ادعا شده مسلمان واقعی کسی است که به هیچ وجه علی را افضل بر عثمان نداند! آیا مسلمانانی که در زمان پیامبر(ص) شهید یا رحلت کردند، به چنین رتبه بندی میان خلفا اعتقاد داشتند؟!

ثانیا: شیعیان به استناد کتاب های خود اهل سنت ثابت می کنند که پیامبر(ص) 12 خلیفه را به عنوان شرط عزت اسلام بعداز خود معین کرده و مصداق آن 12 خلیفه ائمه اهل بیت(ع) هستند. بنابراین می توان گفت که آن شهدا ایمانی اجمالی به اصل مسأله امامت آن حضرات داشتند و همین کافی است.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

قال ابي عبدالله (عليه السلام)

مَنْ مَاتَ فِي طَرِيقِ مَکَّةَ ذَاهِباً أَوْ جَائِياً أَمِنَ مِنَ الْفَزَعِ الاَْکْبَرِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.

کسى که در راه رفتن يا بازگشتن از مکه بدرود حيات گويد، از ترس و هراس روز قيامت ايمن گردد.

تهذيب الاحکام: 5/23/68