مبارزه با افسانه ها!
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ مجله مکتب اسلام، خرداد 1347، سال 9، شماره 7.
مبارزه با افسانه ها! (مشرق باید بپا خیزد)
- انقلاب فرهنگی یا خانه تکانی مشرق
- مبارزه با افسانه برتری نژادهای غربی
در بحث گذشته به این نتیجه رسیدیم که: کشورهای شرقی در این گذرگاه تاریخی امروز، بر سر دو راهی عجیبی قرار گرفتهاند؛ یا تن به نابودی و نوعی زندگی که بدتر از نابودی است دردادن، و یا بپاخاستن و دست به انقلاب و تحول همه جانبه ای زدن. و نیز دانستیم این انقلاب که در راه نوسازی سازمان های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی صورت میگیرد باید از یک انقلاب ریشه دار «فرهنگی» آغاز شود. اما همان طور که گفته شد «فرهنگ» نه به معنی محدود «برنامههای آموزشی» بلکه به معنى وسيع کلمه است که شامل کلیه سازمان های فکری و عقیده ای همه قشرهای اجتماع، و همه دستگاه های تبلیغاتی و ادبیات توده مردم و رسوم و آداب میگردد.
این تحول و دگرگونی در فرهنگ که باید تحت برنامههای وسیعی صورت پذیرد و به گوشه ای از آن در بحث گذشته اشاره شد، به منظور بیرون ریختن افکار و عادات و آداب و سننی است که از طرف غربيها به منظور استعمار ممالک شرق از طرق مختلف وارد این کشورها شده؛ و یا اگر به این منظور نبوده، عملا این اثر را داشته است. و به تعبیر دیگر: برای نجات شرق و ایجاد یک تحول اساسی قبل از هرچیز یک خانه تکانی فکری لازم است تا كثافات و آلودگی هائی که غرب در طی چند قرن با وسائل گوناگون در خانهء افکار ملل شرق جای داده و متاسفانه حجم آن بر اثر نبودن در و دروازه و کنترل صحیح، بسیار زیاد است بیرون ریخته و برای آینده نیز به این وضع غلط پایان داده شود.
راستی معلوم نیست چرا ما گاهی در برابر یک مسئله حساسیت زیاد نشان میدهیم، در حالی که در برابر مسائلی که به درجات از آن با اهمیت تر است هیچگونه حساسیتی نداریم؟! مثلا برای ورود یک نفر بیگانه و خارجی به کشور خود، همه گونه مدارک شناسائی و گذرنامه و ... میخواهیم اما مرزهای ما چنان به روی افکار بیگانه باز است که خوب و بد، مفید و زیانبخش و حتی افکار و نقشه هائی که برای اسارت و بردگی ما طرح شده، بدون هیچگونه قید و بندی وارد محیط ما میشود و ابدا احساس ناراحتی هم نمی کنیم! نمونه ای از این «انقلاب فرهنگی» اخیرا در کشور پهناور چین اجرا گردید که اگرچه خالی از ایرداتی نبود اما از جهاتی موفقیت آمیز بود.
درست است که ما با چینیها از جهات گوناگون، از نظر عقیده و از جهات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و تاریخی اختلاف داریم ولی در یک مسئله مشترک هستیم و آن اینکه میخواهیم استقلال و اصالت خود را حفظ کنیم. آنها هنگامی که دیدند افکار و آداب بیگانه به کشورشان نفوذ کرده، و مانند موریانه پایههای اجتماع آنها را میخورد بپا خواستند و یک باره همهء آنها را به دور ریختند. منظور آنها از انقلاب فرهنگی نیز چیزی جز این نبود؛ گرچه نشریات غربی این جنبش را به صورت دیگری غیر از آن چه ماهیت واقعی آن بود منعکس ساختند و غول بی شاخ و دمی از آن درست کردند که با حقیقت آن بسیار فرق داشت، ولی همان طور که گفتیم هدف آنها از انقلاب فرهنگی همان مبارزه با تمام مظاهر بیگانه پرستی بود. اشتباه نشود هرگز منظور ما این نیست که آن طرز انقلاب فرهنگی چینی برای ما قابل اقتباس است؛ بلکه منظور این است که هر ملتی بخواهد اصالت و استقلال معنوی و مادی خود را زنده نگه دارد بدون توسل به ایجاد یک انقلاب فکری و فرهنگی قادر بر آن نخواهد بود.
اکنون باید دید برای تکمیل این مبارزه فرهنگی چه باید کرد؟ به نظر میرسد یکی از قسمت های حساس این مبارزه، مبارزه با یک سلسله افسانه هاست که همچون زنجیر گرانی بر دست و پای مردم شرق گذارده شده و آنها را از فعالیت های ثمربخش مأیوس ساخته است. این افسانهها عبارتند از:
1. افسانه نژاد برتر!
یکی از این افسانههای دروغین که در گذشته هم اشاره مختصری به آن شده افسانهء برتری نژادهای غربی و تفوق آنها در هوش و استعداد و ذكاوت بر ملل شرق است که ساخته و پرداخته نویسندگان خیال باف غرب میباشد. تنها «هیتلر» نبود که با پیش کشیدن افسانه «نژاد برتر» جهانی را به خاک و خون کشید، بلکه تاریخ به ما میگوید مدتها پیش از ظهور «فاشیسم» و «نازیسم» نویسندگان آمریکائی و انگلیسی مدتها در این باره قلم فرسائی میکردند. اگر یک روز هیلتر میگفت: «خون سیاه پوستان آلودگی و تعفن خاصی دارد و آمیخته شدن آن با خون سفید پوستان اروپا، باعث دورگه کردن قاره اروپا و آلوده نمودن نژاد سفید با خون انسانهای پست میگرد»!، امروز نیز همین منطق در قاره آمریکا به خصوص ایالات متحده تقریبا به صورت یک منطق عمومی مورد قبول بسیاری از توده های مردم آنجاست؛ تا آنجا که برای ترور کردن رهبر معتدل سیاه پوستان که منطق او همیشه مبارزه با هرنوع خشونت در به دست آوردن حقوق سیاه پوستان بوده است جائزه تعیین میکنند! بسیاری از جهان گردان و دانشجویان شرقی که به اروپا وارد میشوند خیلی زود به لقب «شتر چران موسیاه»! که یکی از القاب مرحمتی اروپائیان به ماست آشنا میگردند.
موضوع «حق توحش»!
هنوز لیست حقوق کارشناسانی که به پاره ای از کشورهای شرقی مسافرت میکنند ستون مخصوصی دارد که طبق آن برای کار کردن در این گونه کشورها علاوه بر حق بدی آب و هوا، و خارج از کشور، و ... مبلغی هم به عنوان حق توحش میگیرند. این یک واقعیت است؛ اغراق و مبالغه نیست. در حالی که این طرز تفکر غلط نه با سوابق تاریخی نژادهای شرقی میسازد -چه اینکه آن روز که شرقيها مشعل دار علم و تمدن جهان بودند هنوز غربیها به صورت نیمه وحشی زندگی میکردند؛ و آن روز که انواع مصنوعات شرق به ارویا میرفت اروپا از خود صنعتی نداشت- و نه با مدارک زنده ای که امروز در دسترس ماست تطبیق میکند؛ زیرا تجربه نشان میدهد که اگر مثلا دانشجویان شرقی با دانشجویان غربی در شرائط مساوی به تحصیل اشتغال ورزند دانشجویان شرقی خیلی زود میتوانند نبوغ و استعداد خود را آشکار ساخته، مقام شایسته خویش را احراز کنند.
این عقب ماندگی کنونی معلول نامساوی بودن شرائط است؛ که آن هم مسلما ریشه استعماری دارد. ما میبینیم بسیاری از ممالک شرقی پس از رهائی از چنگال استعمار خیلی زود مدارج ترقی را پیمودهاند و تا سرحد یکی از قدرت های بزرگ جهان پیش رفته، حتی در مدت کوتاه و غیر قابل تصوری یک قدرت بزرگ اتمی تشکیل دادهاند! ما میبینیم مهندسان و کارشناسان شرقی به سرعت جای مهندسان و کارشناسان خارجی را میگیرند در حالی که یک روز چنان تبلیغ میکردند که شرقيها حتى استعداد انجام کارهای یک کارگر ساده اروپائی را ندارند!
این افسانه «برتری استعداد نژاد غربی» تنها در حقیقت برای درهم کوبیدن شخصیت شرقيها و نومید ساختن آنها از هرگونه پیشرفت و ترقی، و در نتیجه هموار ساختن جاده «استعمار»، اختراع شده و هیچ گونه پایه علمی و تاریخی و منطقی ندارد. در انقلاب فرهنگی باید این طرز فکر را به شدت کوبید و با ارائه مدارک تاریخی گذشته و آمارهای زنده مربوط به عصر حاضر دروغ بودن این افسانه را برای همه روشن ساخت و اثبات نمود که نژادهای شرقی به شهادت «تاریخ گذشته» و «تاريخ معاصر» استعداد همه گونه فعالیت علمی و صنعتی داشته و دارند و به خوبی میتوانند همه نیازمندی های علمی و صنعتی خود را بدون دخالت و قیمومت دیگران تأمین کنند، همانطور که قبل از دوران سلطه استعمار میکرده اند.
کشورهای شرقی -آن طور که بیگانگان میگویند- تنها استعداد کشاورزی و دامداری ندارند، بلکه با داشتن همه گونه مواهب طبیعی و ذخائر انسانی، استعداد صنعتی شدن و بی نیاز شدن از صنایع دیگران را کاملا دارند. آنها برای رسیدن به این هدف هم مغزهای توانا در اختیار دارند و هم منابع فراوان طبیعی؛ تنها یک شرط دارد و آن اینکه این دایههای دلسوزتر از مادر! دست از سر آنها بردارند و آنها را به حال خود واگذارند تا به پیشرفت خود ادامه دهند.
دنبالهء این بحث را در شماره آینده مطالعه فرمائید... افسانه «عدم رشد سیاسی» شرق!
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.