قرآن و عالم پس از مرگ
حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی؛ مجله مکتب اسلام، آذر 1352، سال چهاردهم، شماره 12.
قرآن و عالم پس از مرگ
ذراتی که امروز بدن ما را تشکیل میدهد روزی بود که در میان آنها میلیونها کیلومتر فاصله بود و در همه جا پراکنده؛ آیا بعد از مرگ که مجددا ازهم متلاشی میشوند ممکن است بار دیگر به هم بپیوندند؟!
در میان بت پرستان جنب و جوش عجیبی افتاده بود؛ زیرا پایه های کاخ بتان به شدت میلرزید. آئین جدید، آئین توحید، آئین پرستش خدای یگانه، به سرعت در افکار نفوذ میکرد و مخصوصا جوانان را بیش از همه شیفته خود ساخته بود. انجمنها و جلسات کوچک و بزرگ برای مقابله و پیشگیری از نفوذ این آئین در کوچه و بازار و مسجد الحرام و درون خانه های مشرکان تشکیل میشد، و هر کس به فکر این بود که نقطه ضعف تازهای از آئین نوین که لرزه بر ارکان آئین کهن افکنده بود پیدا کند. ناگهان یک نفر از گوشه مجلسی با لحن خشونت باری فریاد زد: «وَ قالَ الَّذينَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلي رَجُلٍ يُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفي خَلْقٍ جَديدٍ * أَفْتَري عَلَي اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعيدِ»؛ (و کافران گفتند: آیا مردی را به شما نشان دهیم که به شما خبر میدهد هنگامی که [مُردید و] سخت از هم متلاشی شدید [بار دیگر] آفرینش تازهای خواهید یافت؟! * آیا او بر خدا دروغ بسته یا به نوعی جنون گرفتار است؟! [چنین نیست] بلکه کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند، در عذاب و گمراهی دوری هستند [و نشانه گمراهی آنها همین انکار شدید است]).(1)
آری آن روز عقیده به عالم پس از مرگ، و رستاخیز مردگان، یک نوع جنون یا تهمت بر خداوند محسوب میشد، و جوشش چشمه حیات از ماده بی جان مطلبی عجیب، باورنکردنی، و جنون آمیز تلقی میگردید. البته این طرز تفکر از آن مردمی که در «ضلال مبين» و «گمراهی آشکار» بودند، و برای محیطی که سالیان دراز نسیم علم و دانش در آن نوزیده بود غیرمنتظره نبود.
اما جالب اینجاست که بدانیم قرآن به چه استدلالهای زیبا، و مثالهای جالب، و منطق سهل و ممتنعی که هم عوام بی سواد از آن بهره میگیرند و هم دانشمندان موشکاف، دست زد؛ و چگونه رستاخیزی عظیم در مسئله رستاخیز بپا کرد. شاید کمتر صفحهای از قرآن باشد که ذکری از عالم پس از مرگ، و مسائل گوناگون مربوط به آن، در آن نباشد، و این خود اهتمام قرآن را نسبت به این مسئله مهم روشن میسازد. بطور کلی آیات رستاخیز را از نظر منطق و استدلال میتوان به هفت دسته تقسیم کرد که هر کدام برای خود راهی به سوی این مساله بزرگ گشوده است؛ راهی روشن، مطمئن، و دلپذیر.
نخستین راه: یادآوری آفرینش نخستین:
«آیا از آفرینش نخست عاجز و ناتوان شدیم که از تجدید آن در رستاخیز عاجز بمانیم».(سوره ق، ۱۵).
مرد عرب بیابانی همین که چشمش به قطعه استخوان پوسیده در وسط بیابان افتاد که معلوم نبود صاحب آن در کدام کشمکش قبيله يا غارتگری کشته شده و یا به مرگ خدائی از دنیا رفته است؛ برقی در مغز جامد او زد! پیش خود فکر کرد «محمد» میگوید: این استخوان پوسیده بار دیگر لباس زندگی در بر میکند و انسانی شاداب و جوان و سرحال و باهوش میشود، چه افسانه عجیبی؟... به بتها سوگند، که با همین دلیل دندان شکن منطق او را درهم میکوبم! استخوان پوسیده را برداشت و با عجله به سوی شهر روانه شد و سراغ پیامبر اسلام را گرفت و به هنگامی که حضرت را یافت فریاد زد: «مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ».(2) چه کسی قادر است این استخوان پوسیده را زنده کند؟ هان؟... چه کسی؟!... در این موقع آیات قرآن همچون قطرات حیات بخش باران بهار بر قلب پیامبر ریزش کرد، و با منطقی صریح و شیرین به او پاسخ داد: «بگو همان کس که در آغاز او را [از ماده بیجان] ایجاد کرد بار دیگر زنده میکند .... آیا آن کسی که آسمانها و زمین را آفرید از آفرینش همانند آنها عاجز است؟!». در آیات دیگری مانند آیه ۱۰۳ سوره «انبیاء» نیز همین منطق در جمله کوتاه تری به چشم میخورد: «كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ»؛ (همانطور که در آغاز آفریدیم باز میگردانیم).
* * *
اکنون تاریخچه پیدایش بشر را ورق میزنیم و به عقب برمی گردیم و سری به آغاز آفرینش او میزنیم:
... ناگهان گوی آتشین عظیمی که بعدها نام «زمین» به خود گرفت از کره خورشید به خارج پرتاب شد، و بلافاصله شروع به حرکت به دور خورشید کرد، اما آنقدر شعلهور و سوزان بود که اگر ناظری به آن مینگریست چیزی که احتمال نمیداد این بود که روزی این کره سوزان مرکز باغهای زیبا و گلستانها و آبشارها و مرغان خوشرنگ و انسانها گردد. درست نمیدانیم از آن لحظه تاکنون چقدر میگذرد، اما شاید پنج هزار میلیون سال پیش بوده است؟
هزاران میلیون سال گذشت و زمین داغ و سوزان بود. گازهای ئیدرژن و اکسیژن در جو زمین با هم ترکیب شدند و بخار آب پیدا شد و با گذشت زمان که طبقات بالای جو سرد میشد و به حد کافی از بخار آب اشباع میگردید بارانهای سیلابی وحشتناکی آغاز گشت. اما زمین هنوز آنقدر داغ بود که بارانها را به خود راه نمیداد، و پیش از آنکه به او برسند مجددا بخار شده به بالا پرتاب میشدند، و به این ترتیب سالیان دراز، که شاید میلیونها سال بود، دریاها در وسط زمین و آسمان سرگردان و معلق بودند؛ نه در زمین راه داشتند و نه در جو آسمان. هرگاه به زمین فرستاده میشدند زمین بر اثر گرمی اجازه ورود به آنها نمیداد، و هنگامی که به آسمانها فرستاده میشدند قدرت حل این همه بخار آب را در خود نداشتند، و آنها دائما در رفت و آمد بودند.
اما این رفت و آمد همچون بادبزنی کره زمین را رفته رفته سرد کرد، و از جوش و خروش انداخت! آبها با زمین آشتی کردند، و زمین آنها را به آغوش خود پذیرفت، و در گودالها جای داد، ولی جز صدای رعد و برق و غرش آبشارها و امواج دریاها و غریو طوفانها نغمهای در کره زمین به گوش نمیخورد. نه گلی میخندید، نه شکوفهای میشگفت، نه پروانهای روی گلبرگها حرکت داشت، و نه صدای همهمه بالهای پرندگانی که دسته جمعی پرواز داشتند سکوت این قبرستان را درهم میشکست، نه نعره جانوری به گوش میرسید و نه صدای بلبلی ... همه جا خاموش بود، همه جا سکوت بود!
ناگهان انقلاب عجیب و تحول بی سابقهای روی داد و نخستین موجودات زنده در دریاها پیدا شدند. تدریجا گیاهان در همه جا گستردند؛ و بدنبال آن نخستین جنبندگان ذره بینی و سپس حیوانات گوناگون صحنه دریاها و خشکیها را جولانگاه خود قرار دادند. اما هنوز هیچکس نمیداند چه عاملی سبب شد که از ماده بیجان، موجودی جاندار بوجود آمد، همین قدر میدانیم عوامل مرموزی دست به دست هم دادند و این ابداع خیره کننده صورت گرفت، اما جزئیات آن هنوز از اسراری است که دانشمندان بشر به آن راه نیافته اند.
* * *
بنابراین به روشنی میبینیم اجزای این بدن کنونی ما، قبلا هر کدام در گوشهای از این زمین پهناور و بیجان پراکنده بوده است، و شاید میان ذرات آن میلیونها کیلومتر فاصله وجود داشته است. اما نه آن پراکندگی و نه این فاصله ها مانع از این نشد که روزی گرد هم آیند و دست به دست هم بدهند و بدن ما را بسازند. آیا جای تعجب است که این کار بار دیگر تکرار گردد؟ ذرات خاک شده و پراکنده بدن ما گرد هم آیند و لباس حیات بپوشند و آفرینش نخستین مکرر گردد؟ اگر آن عرب جامد و بیسواد این سخن را محال و نشانه جنون میدانست ما امروز در پرتو پیشرفت علم و دانش آن را کاملا عملی و انجام شده میدانیم و این همان است که فلاسفه هم در عبارت کوتاه و پر معنی شان میگویند: «حكم الامثال فيما يجوز و فيما لا يجوز واحد».
پیشنهاد برای مطالعه: «رستاخیز» را بارها با چشم خود دیدهایم
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.