مدرسه حدیثی کلامی قم و نقش آن در گسترش علوم اسلامی
حجتالاسلام والمسلمین دکتر سیدحسن طالقانی؛ استادیار پژوهشگاه قرآن و حدیث (hasan.taleghani@yahoo.com).
حجتالاسلام والمسلمین دکتر سیداکبر موسوی تنیانی؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه قرآن و حدیث (Tanyani_110@yahoo.com).
درآمد
مدرسه حدیثی قم یکی از مؤثرترین و فعالترین مراکز حدیثی شیعه بهویژه در سده های سوم و چهارم هجری و حلقه واسطه انتقال میراث حدیثی از کوفه به بغداد بوده است. پیدایش این مدرسه حدیثی با شکلگیری شهر شیعی قم گره خورده است.
شهر قم در اواخر سده نخست هجری و در پی مهاجرت اعراب اشعری از کوفه، با هویتی عربی - شیعی شکل گرفت(1) و به پایگاهی برای شیعه بدل شد. بهزودی با ورود مردانی از آن دیار در زمره راویان اهلبیت(علیهم السلام)، قم به حوزهای حدیثی بدل شد. حضور یازدهنفر از فرزندان عبداللّهبن سعد اشعری (از نخستین مهاجران به قم) در زمره راویان امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) گویای رواج فعالیتهای حدیثی در نیمه اول قرن دوم در قم است. با گذشت چند دهه، تعداد محدثان و راویان احادیث اهلبیت(علیهم السلام) در قم فزونی یافت و مجموعههایی از احادیث، در این حوزه حدیثی فراهم شد، اما تا پایان سده دوم هجری، هنوز قم در برابر مدرسه حدیثی کوفه که در آن زمان مرکز فعالیتهای حدیثی شیعه بود، نمودی نداشت و حجم اندکی از میراث حدیثی در اختیار این حوزه بود. بهتدریج و با گذشت کمتر از نیم قرن، در اوایل سده سوم، با انتقال میراث حدیثی کوفه به قم، این حوزه حدیثی وارد مرحله جدیدی از رشد و بالندگی معرفتی شد. پیش از این زمان نیز میان قم و کوفه ارتباط حدیثی وجود داشت، اما این ارتباط بیشتر به شکل نقل شفاهی و محدود بود. آنچه در این بازه زمانی جدید مینمود و سبب تحوّل شد، انتقال گسترده میراث مکتوب کوفه بود؛ برای نمونه مجموعه آثارِ صد راویِ حدیث، گوشهای از میراث منتقلشده توسط یک راوی در این دوره است.(2)
دلایل انتقال میراث کوفه به قم و کیفیت این انتقال میراث، خود داستانی مستقل دارد و مجالی دیگر میطلبد، اما میتوان گفت تا پایان سده سوم، بخش اعظم میراثِ مکتوب کوفه با تلاش محدثانی از هر دو حوزه حدیثیِ قم و کوفه به قم انتقال یافت. انتقال این حجمِ گسترده از آثار حدیثی به شکل مکتوب و در قالب سنتهای معتبرِ انتقال حدیث، در کنار راویان برجسته و ممتاز، نقطه آغاز تحوّلی در این حوزه حدیثی شد. البته شرایط سیاسی - اجتماعی و یکدستی مذهبی در قم نیز زمینه رشد این مدرسه حدیثی را بهخوبی فراهم آورده بود. شاید بتوان نقطه آغاز و شکلگیری مدرسه قم را در دهههای نخست سده سوم و با انتقال میراث کوفه دانست، اما به سرعت و تا پایان سده سوم، قم بهعنوان بزرگترین مرکز حدیثی شیعه شناخته شد و مدرسهای فکری پدید آمد که جای کوفه را گرفت.
الف) مدرسه قم ادامه جریان فکری کوفه
مدرسه کوفه که از دوران امامت امام باقر(علیه السلام) شکل گرفته بود، بیتردید از تأثیرگذارترین ادوار تاریخ کلام امامیه و پایگاه اصلی شکلگیری اندیشه تشیع است. در همین مدرسه بود که معارف اعتقادی و فقهی اهلبیت(علیهم السلام) تدوین و منتشر شد. در این دوران که معاصر دوران حضور امامان اهلبیت(علیهم السلام)بود، همه اصحاب امامیه با اعتقاد به مرجعیت علمی ائمه(علیهم السلام) و با هدف شناخت حقایق دین در پرتو تعالیم اهلبیت(علیهم السلام)، به نقل روایات و حفظ میراث حدیثی اهتمام داشتند. ازاینرو، عنوان محدّث، عنوانی فراگیر بود و گرایشهای گوناگون فکری را شامل میشد. در این میان، گروهی تنها به نقل روایات و پدیدآوردن جُنگهای حدیثی بسنده کرده، نام «محدِّث» را بر خود نهادند. اما گروه دیگری از بزرگان امامیه در این دوره، گذشته از آنکه در زمره محدثان قرار داشتند، بهعنوان «فقیه» و «متکلم» نیز شناخته میشدند. کلام اگرچه بهعنوان یک دانش، تعریفهای گوناگونی یافته و در دورههای مختلف با معیارهای گوناگونی معرفیشده است، با اینوجود میتوان ویژگیهایی برای متکلم برشمرد. از جمله اینکه متکلم معرفت دینی را در قالب یک نظام معرفتی تلقی میکند. ازاینرو، برخلاف محدّثان، به تناقضات درونِ متن توجه داشته و برای روشنکردن مفاهیم و نشاندادن نظام معرفتیِ درون متنِ مقدّس به تبیین میپردازد. از سوی دیگر، متکلم به پرسشهای بیرونی نیز توجه دارد و در رویارویی با اندیشههای مخالف به نقّادی، مناظره و ردّیهنویسی میپردازد.(3)
با توجه به این ویژگیها، میتوان گفت که در کوفه گذشته از جریان محدّثان و فقیهان دستکم دو جریان مهم کلامی حضور داشت که باوجود شباهتهای فراوان، در پارهای جهات از یکدیگر فاصله داشتند.(4) این دو جریان که با عنوان «جریان کلامی» و «جریان حدیثی - کلامی» بازشناخته میشوند، چنانکه شیوه همه اصحاب امامیه در این عصر بود، در رویکردی مشترک، خود را پایبند و متعهّد به پرسشگری درباره مسائل فکری و اعتقادی از ائمه اهلبیت(علیهم السلام) و نیز نقل آنها برای دیگران میدیدند. شاهد این ادعا آن است که همه افراد این دو گروه، در شمار راویان بزرگ اخبار ائمه بهشمار میآیند. اما تفاوت این دو گروه در آن بود که رویکرد کلامی بهدنبال بازخوانی و تبیین عقلانی معارف رسیده از مدرسه اهلبیت(علیهم السلام) و دفاع از آن در برابر جریانهای فکری رقیب و با ادبیاتی جدید صورت میگرفت. در مقابل، رویکرد حدیثی با اعتقاد به اینکه میراث رسیده از اهلبیت(علیهم السلام) با همان چارچوب و ادبیات، پاسخگوی نیازهای جامعه اسلامی است، بهدنبال فهم دقیق همان معارف و عرضه آن به جامعه مؤمنان بوده، از ورود به عرصه نظریهپردازی و تبیینهای خارج از چارچوب نص، پرهیز میکرد. این جریان که در قالب نقل میراث حدیثی، به تبیین مبانی اعتقادی شیعه میپرداخت، اگرچه برخلاف متکلمان، از چارچوب نص خارج نمیشد و بهدنبال تبیینهای برونمتنی نبود، اما به مضامین اعتقادیِ روایات نگاهی منظومهنگر داشت و همچون متکلمان در پی تبیین این نظام معرفتی بود. ذهن جستوجوگر و تحلیلگر این افراد، کلام امام را نه از روی تعبّد، بلکه بهعنوان راهنمای دریافتی عقلانی و نظاممند مطالبه میکرد.
تلاش جریان مُحدِّثْ متکلمان، اگرچه در قالب نقل میراث حدیثی و در روش، متفاوت با شیوه متکلمان بود، اما بهنظر میرسد در بنمایههای خود با جریان کلامی تفاوت اساسی نداشته و حقیقتاً میتوان این جریان فکری را بخشی از جریان کلامی دانست. این جریان در کوفه، جریان غالب بهشمار میرفت و مصداقهای فراوانی برای آن قابلشمارش است. زرارةبن أعین و محدّثان بزرگی از خاندان او، ابوبصیر، محمّدبن مسلم، ابن ابیعمیر و... نمونههای روشنی از این گرایش فکری هستند.(5)
این دو جریان فکری - کلامی پس از سپریکردن دوران تأسیس و ورود به عصر طلاییِ کلام امامیه در سده دوم، سرانجامی متفاوت یافتند. جریان کلامی که بر بنیادهای نصوص دینی، به نظریهپردازی و تبیینهای فرامتنی میپرداخت و کلامِ عقلی و حوزه دفاعی را پشتیبانی میکرد، در پایان سده دوم هجری دچار وقفه و رکود شد که البته تا اندازه زیادی معلول فشار سیاسی و جوّ خفقان و تقیه حاکم بر آن دوره بود، اما جریان حدیثی - کلامی رسالت خویش را در قالب حفظ و نقل میراث حدیثی تا پایان دوران فعالیّت مدرسه کوفه (نیمه سده سوم) به انجام رسانید. در همینزمان که مدرسه کلامی کوفه با سستی و رکود در نظریهپردازیهای کلامی رو به افول و خاموشی میرفت، در قم با بهرهگیری از میراث کوفه، مدرسهای فکری شکل میگرفت که بهسرعت جانشین کوفه شد. بهاینترتیب مرکزی برای اندیشمندان شیعه و محوری برای اندیشه تشیع پدید آمد.(6)
در فرایند انتقال میراث، بهطور طبیعی اندیشهها و باورهای کلامی نیز انتقال مییابد و حوزه مقصد، براساس روش و ملاکِ موردِ پذیرش خود، مبنایی اتخاذ کرده، بر پایه آن به تولید میراث جدید میپردازد، اما این فرایند، محدود به انتقال باورها نیست، بلکه شیوهها نیز منتقل میشود. پیشتر اشاره شد که در کوفه دستکم دو گرایش اصلی در مباحث کلامی وجود داشت؛ خط حدیثی - کلامی که به تبیین باورهای اعتقادی در چارچوب نص ملتزم بود و خط کلامی که با تبیینهای خارج از متن و تولید نظریههای کلامی با ادبیاتی جدید و متمایز، به دفاع از آموزههای اعتقادی میپرداخت، از آنجاکه گرایش فکری غالب در قم حدیثگرایی با معیارهایی دقیق و سختگیرانه در پذیرش احادیث بود، نظریهپردازیهای کلامیِ متکی بر دادههای عقلی و تبیینهای خارج از متنِ روایات، در قم جایگاهی نداشت و در مجموع، بیشتر مشایخ قم نسبت به جریانهای کلامی خوشبین نبودند. این نگاه منفی نسبت به جریانهای کلامی را پارهای از روایات تقویت میکرد. این دسته از روایات که شامل نقد برخی متکلمان، یا نهی از برخی شیوهها یا مباحث کلامی بود، از سوی مشایخ قم روایت و گاه در مجموعهای برای نقد جریان کلامی گردآوری میشد.(7) رویارویی برخی مشایخ قم با شخصیت و اندیشههای کلامی هشامبن حکم و شاگردانش را، در همین راستا میتوان بررسی کرد.(8) براساس این نگره، اگرچه میراث خط کلامی کوفه به قم منتقل شد، اما تنها بخشی از این میراث که در قالب نقل احادیث و معارف اهلبیت(علیهم السلام) بهجای مانده بود، مورد استقبال قرار گرفت و شیوه ایشان در تبیینهای عقلی و نظریههای کلامی مورد انتقاد قرار گرفته و کمتر منتقل میشد.(9)
در حقیقت، اصلیترین جریان کلامی کوفه که بیشترین تأثیر را در قم داشت، جریان مُحدِّثْ متکلمان یا خط حدیثی -کلامی است که البته بخش قابل ملاحظهای از ظرفیت کلامی کوفه را به خود اختصاص داده و با تنظیم و گردآوری روایات اهلبیت(علیهم السلام) آثار کلامی فراوانی پدید آورده بود. بهنظر میرسد نهتنها میراث این جریان، بلکه روش کلامی ایشان نیز در بستری جدید و با همان شاخصهای معرفتی به قم منتقل شد و از همینروست که شخصیتهای برجستهای در قم به این جریان فکری تعلّق دارند.
با این بیان، گرچه جریان کلامی کوفه در قم جایگاهی نیافت و گرایش اصلی در این مدرسه بر نقل روایات مبتنی بود، بیشک بزرگترین مدرسه حدیثی شیعه را پدید آورد، اما شواهد نشان میدهد که این مدرسه حدیثی، تنها یک جریان نقل حدیث نیست، بلکه دارای انگارههای فکری - معرفتی بوده و فعالیّت حدیثی ایشان در یک چارچوب نظری و کلامی و تابع یک روششناسی علمی است. نتیجه این دغدغهها و گرایشهای کلامی، نقّادی و پالایش احادیث و تنظیم آثار براساس محورهای کلامی بود که ظهور مدرسه کلامی قم را در پی داشت. نگاهی به کارنامه عملی مدرسه قم نشان میدهد که در بسیاری از موارد، رویارویی مشایخ قم با میراث رسیده به این مدرسه و پذیرفتن یا نپذیرفتن این میراث، نهتنها بر پایه شیوههای مقبول در روایتگری، بلکه همزمان بر پایه ارزش درونمایه اعتقادی این میراث بوده است.
البته، نباید از نظر دور داشت که روش کلامی این مدرسه، نقلی و مبتنی بر نصوص است و همانگونه که ویژگی این جریان در کوفه بود، این دسته از متکلمان در پی تبیینهای بروندستگاهی و رویارویی با اندیشههای رقیب نبودهاند، بلکه برای فهم دستگاه معرفتی درون روایات و ارائه این نظام معرفتی به جامعه مؤمنان تلاش میکردند. البته، از آنجاکه این جریان به پرسشهای بیرونی نیز بیتوجّه نبود، هرگاه زمینه رویارویی بیرونی پیدا میشد، مقیّد به همان دستگاه معرفتی و براساس همان مبانی، پاسخگوی پرسشها نیز بوده است.
از آنجاکه فضای قم یکدست و خالی از اندیشههای مخالف بود، برخوردها و رویارویی با شبهات و پرسشهای بیرونی، اندک جلوه مینمود و بیشتر تلاش کلامی این مدرسه به حوزه تبیین باورهای اعتقادی معطوف بود. از طرفی بهسبب متناندیشبودن ایشان، چون جریان مُحدِّثْ متکلمان، در چارچوب متن مقدس به تبیین باورها میپرداختند. بیشتر آثار تولیدشده در مدرسه قم در قالب آثار حدیثی، به ارائه نظام و تبیین مفاهیم متن میپردازد. با اینهمه، وجود اختلافات درونی میان اصحاب و نیز همجواری با شهر ری که در این زمان محل اندیشههای گوناگون و فرقههای مختلفی چون معتزله، اصحاب حدیث، زیدیه و اسماعیلیان قرمطی بود و محیط آرام قم را آشفته میساخت، زمینه رویارویی بیرونی را نیز برای برخی مشایخ قم پدید آورد و میتوان کلام دفاعی و اثبات عقلانی معارف را نیز در این رویارویی با اندیشههای رقیب دید، که خود شاهدی دیگر بر وجود یک جریان کلامی مهم در قم است.
ب) شخصیتهای مؤثر در انتقال میراث حدیثی به قم
در جریان انتقال حدیث به قم شخصیتهای متعددی نقشآفرینی کردند، اما در این بین، چند شخصیت برجسته سرشاخههای اصلی انتقال میراث حدیثی به قم بودهاند که به معرفی ایشان میپردازیم:
1. ابراهیمبن هاشم(10)
ابواسحاق، ابراهیمبن هاشمبن خلیل قمی، در اصل اهل کوفه بود،(11) ولی در قم سکونت گزید و بههمیندلیل به قمی شهرت یافت. از تاریخ تولد و وفات او اطلاع دقیقی در دست نیست، ولی از آنجاکه وی را از اصحاب امام رضا(علیه السلام) دانستهاند،(12) باید ولادت او را در دهههای پایانی قرن دوم دانست. ابراهیمبن هاشم دوران امامت امام هادی و امام عسکری(علیهما السلام)را نیز درک کرده و از آن بزرگواران با واسطه روایت کرده است.(13) ابراهیم در مدرسه حدیثی کوفه به فراگیری حدیث پرداخت و از مشایخ بسیاری اخذ حدیث نمود. تعداد مشایخ وی را تا 160 شیخ حدیث شمردهاند،(14) که مهمترین آنها عبارتاند از: محمدبن ابیعمیر، حمادبن عیسی، حسینبن یزید النوفلی، حسنبن محبوب، اسماعیلبن مِرار، عبداللّهبن مغیره بجلی، عبدالرحمانبن ابینجران، احمدبن محمدبن ابینصر بزنطی، صفوانبن یحیی، حسنبن علیبن فضال، عمروبن عثمان الخزاز، قاسمبن محمد الاصفهانی و عثمانبن عیسی.(15) ابراهیم از برخی مشایخ بزرگ خود، همچون محمدبن ابیعمیر، همه کتابها و احادیثشان را روایت کرده است.(16)
بهنظر میرسد، ابراهیمبن هاشم پس از کسب مقامات علمی و تکمیل اندوخته حدیثیاش، راهی قم شد. زمان مهاجرت ابراهیمبن هاشم به قم معلوم نیست، ولی میدانیم که این هجرت در زمانی اتفاق افتاد که ابراهیمبن هاشم بهعنوان شیخ حدیث، شناختهشده بود و اندوخته حدیثی قابلملاحظه و کاملی بههمراه داشت. اگرچه ابراهیمبن هاشم خود صاحب کتاب بوده، آثاری برای او نام بردهاند،(17) ولی نقش او بیشتر بهعنوان راوی و انتقالدهنده میراث دیگر مشایخ کوفه شناختهشده است. چنانکه وی همه کتابها و روایات ابن ابیعمیر و یونسبن عبدالرحمان را روایت میکرد. مراجعه به فهرستها و اسناد روایی، جایگاه وی را در انتقال میراث کوفه نشان میدهد.(18) نقش او در انتقال میراث حدیثی کوفه بهگونهای است که درباره او گفته شده، اولین کسی که حدیث کوفه را در قم منتشر نمود، ابراهیمبن هاشم است.(19) این وصف اولاً نشاندهنده جایگاه او در انتقال و نشر حدیث کوفه است و ثانیاً تقدم وی را در انتشار میراث حدیثی کوفه در قم نشان میدهد.
2. احمدبن محمدبن عیسی اشعری(20)
یکی دیگر از کسانی که در انتقال حدیث کوفه به قم نقش بسیار زیادی داشته است، احمدبن محمدبن عیسی است. شیخ ابوجعفر، احمدبن محمدبن عیسیبن عبداللّهبن سعدبن مالک اشعری، از اصحاب امام رضا، امام جواد و امام هادی(علیه السلام) بوده است. وی در قم ریاست و جایگاه اجتماعی والایی داشت.(21)ایشان برای اخذ حدیث به کوفه رفت و از بزرگترین مشایخ کوفه و بغداد روایات و میراث حدیثیشان را جمعآوری کرد. وی تنها از ابن ابیعمیر، کتابهای یکصد تن از اصحاب امام صادق(علیه السلام) را روایت نموده است.(22) از مهمترین مشایخ وی ابنابیعمیر، حسنبن محبوب، حسینبن سعید، حسنبن علیبن فضال، علیبن الحکم، محمدبن سنان، محمدبن اسماعیلبن بزیع، احمدبن ابینصر بزنطی و عثمانبن عیسی را میتوان نام برد.(23)
شاید بتوان ادعا کرد بیشترین میراثی که از کوفه به قم انتقالیافته، از طریق احمدبن محمدبن عیسی روایت شده است. بر پایه گزارش فهرستهای موجود، نام احمدبن محمدبن عیسی، در بیشتر طرق قمیها، ذکرشده است. شیخ طوسی در طریق خود به میراث 135 تن از اصحاب، نام وی را ذکر نموده، و نجاشی نیز در طریق خود به میراث 110 نفر از راویان حدیث، از او یاد کرده است. در مجامع حدیثی نیز روایات احمدبن محمدبن عیسی از مشایخ کوفی بهشکل گستردهای منتقلشده است. تنها در کتاب الکافی 4828 روایت، و در التهذیب 3362 روایت از احمدبن محمدبن عیسی روایت شده است.
دو ویژگی در احمد اشعری جایگاه خاصی به وی بخشیده بود؛ اولین ویژگی، تلاش و همت والای او در اخذ میراث شمار زیادی از مشایخ کوفه است که وی را در برابر اقران خویش ممتاز ساخته است. ویژگی دوم، در موقعیت و جایگاه اجتماعی اوست که وی را در گسترش و نشر این میراث در قم یاری نمود.(24) روایات احمدبن محمدبن عیسی توسط شخصیتهای برجسته حدیثی در قم روایتشده است که از آن جمله است: سعدبن عبداللّه اشعری، محمدبن حسن صفار، عبداللّهبن جعفر حمیری، احمدبن ادریس، محمدبن بطّه قمی، علیبن ابراهیم، محمدبن احمدبن یحییبن عمران، محمدبن یحیی و محمدبن علیبن محبوب.
3. محمدبن خالد برقی
محمدبن خالدبن عبدالرحمنبن محمدبن علی، ابوعبداللّه البرقی، از اصحاب امام کاظم، امام رضا و امام جواد(علیهم السلام) بوده است. نسبت او به برقهرود از مناطق اطراف قم است.(25) نجاشی وی را ادیب و آگاه به اخبار و علوم عرب معرفی میکند و کتابهایی از او، بهویژه در تاریخ عرب نام میبرد(26) که توسط فرزندش، احمد و احمدبن محمدبن عیسی روایت شده است.(27) برقی، غیر از تألیفات خود، با سفر به کوفه بخشی از میراث حدیثی کوفه را به قم منتقل کرد. شاید وی نخستین کسی است که در این حجم، میراث کوفه را به قم آورد.
بنابر گزارش شیخ طوسی در الفهرست، محمدبن خالد نزدیک به پنجاه کتاب را روایت نموده که بیشتر آنها از مشایخ کوفه است. نجاشی نیز نام محمدبن خالد را در 38 طریق یادکرده است. البته باید توجه داشت که مشایخ محمدبن خالد در کوفه، مشایخ بزرگ و نامآور کوفی نیستند؛ اگرچه وی از کسانی چون ابن ابیعمیر و صفوانبن یحیی نیز روایت نموده است، ولی در کنار آنها، نام افراد گوناگونی را میبینیم که یا مجهول یا توسط رجالشناسان تضعیف شدهاند که این خود عامل تضعیف برقی، از سوی ابن غضائری و نجاشی شده است.
بههرحال این میراث به قم انتقال یافت، ولی ظاهراً توسط او انتشار پیدا نکرد. براساس گزارش نجاشی و طوسی غیر از پنج یا شش نسخه که از طریق احمدبن محمدبن عیسی روایتشده است، تقریباً بقیه روایات محمدبن خالد با واسطه فرزندش احمدبن محمد نقل و انتشاریافته است. این مطلب را روایات منقول در الکافی و دیگر منابع حدیثی نیز تایید میکند. برای مثال از 544 روایت محمدبن خالد در الکافی، 361 روایت از طریق احمدبن محمدبن خالد و 164 روایت از طریق احمدبن محمدبن عیسی نقلشده و تنها 19 روایت از طرق دیگر به کلینی رسیده است.
4. حسینبن سعید اهوازی(28)
حسینبن سعیدبن حمادبن سعیدبن مهران، از اصحاب امام رضا، امام جواد و امام هادی(علیهم السلام) و راوی از آن بزرگواران است. وی در اصل کوفی بود و در مدرسه حدیثی کوفه حدیث آموخت. مشایخ وی عمدتاً کوفی و یا بغدادی هستند. تعداد مشایخ او را بیش از صد شیخ حدیث شمارش کردهاند.(29) مهمترین مشایخ او عبارتند از: فضالةبن ایوب،(30) ابن ابیعمیر، صفوانبن یحیی، حمادبن عیسی، نضربن سوید، قاسمبن محمد جوهری، محمدبن سنان، عثمانبن عیسی.(31)
وی پس از آموختن حدیث در کوفه، به اهواز رفت و بههمینسبب به اهوازی ملقب شد(32) و سرانجام در پایان عمر به قم رفت و در همانجا درگذشت.(33) حسینبن سعید با انتقال به قم، علاوه بر پارهای از میراث مشایخ کوفه، کتابهای سیگانه خود را - که باید آنرا میراث کوفه دانست - در قم منتشر ساخت. حسینبن سعید بیش از آنکه راوی کتابهای مشایخ دیگر باشد، کتابهای خود را روایت میکرد. وی، سی کتاب در ابواب و موضوعات مختلف داشت،(34) که این گستردگی و شمولِآثار وی، زبانزد و مثالزدنی شده بود، بهگونهای که هرکس کتابهای متعدد در ابواب مختلف فقه و غیر آن داشت، گفته میشد کتابهایی مانند کتابهای حسینبن سعید دارد.(35) حسینبن سعید در مدت نهچندان درازی که در قم مهلت یافت، کتابهای خود را برای مشایخ قم روایت کرد و البته مورد پذیرش و عمل اصحاب نیز قرار گرفت؛ چنانکه نجاشی درباره کتابهای حسینبن سعید میگوید: «کتب حسنة معمول علیها».(36) و در طریق به کتابهای او میگوید: «أخبرنا بهذه الکتب غیر واحد من أصحابنا من طرق مختلفة کثیرة». که نشاندهنده انتشار این کتابها در بین اصحاب است. تنها در کتاب الکافی 5866 روایت از حسینبن سعید نقلشده است. بدینترتیب حسینبن سعید بخشی از میراث حدیثی کوفه که شامل کتابهای خودش و پارهای از میراث دیگر مشایخ کوفه بود را، به قم منتقل نمود. این میراث چنانکه از الفهرست نجاشی و طوسی استفاده میشود و البته اسناد الکافی نیز تأیید میکند، بهطور عمده توسط احمدبن محمدبن عیسی و حسینبن حسنبن ابان انتشار یافته است.
5. احمدبن محمدبن خالد برقی(37)
ابوجعفر، احمدبن محمد، فرزند محمدبن خالد برقی که پیشتر ذکرش گذشت، از اصحاب امام جواد و امام هادی(علیهما السلام)بود. تاریخ وفات او را 274 یا 280 گزارش کردهاند.(38) وی نهتنها میراثی که پدرش از کوفه به قم منتقل کرده بود را روایت کرده و در قم انتشار داد، بلکه خود نیز با سفر به کوفه و بغداد، بخشی از میراث کوفه را از مشایخ حدیث شنید و به قم منتقل کرد. احمد برقی در کوفه و قم از مشایخ زیادی حدیث شنید و در طریق روایت بخش زیادی از میراث کوفه و قم واقعشده است. مهمترین مشایخ وی عبارتاند از: محمدبن خالد، احمدبن ابینصر، حسنبن علیبن فضال، حسنبن محبوب، عثمانبن عیسی، اسماعیلبن مهران، ابنابیعمیر، حسینبن سعید، صفوانبن یحیی، ابوسمینه و محمدبن عیسیبن عبید. البته وی نیز مانند پدرش، از افراد ضعیف هم روایت و بر اخبار مرسل اعتماد میکرد. بههمین دلیل مورد طعن و تضعیف برخی مشایخ قرار گرفت. نجاشی و شیخ طوسی وی را با عبارت «ثقة فی نفسه» توثیق کردهاند، ولی در ادامه، نقطه ضعف او را در کثرت روایت از ضعفا و اعتماد بر اخبار مرسل میدانند؛(39) ابن غضائری اشاره کرده که، گرچه قمیها درباره او طعن داشتهاند، ولی طعن، نسبت به خود او نیست، بلکه به کسانی بازمیگردد که برقی از ایشان روایت کرده است.(40) وی خود نیز کتابهای متعددی داشت که مجموعهای از آنها با نام المحاسن شناخته میشد.(41) همه کتابها و روایات احمدبن محمدبن خالد را علیبن حسین سعدآبادی، محمدبن جعفربن بطه و سعدبن عبداللّه اشعری روایت کردهاند.(42) از دیگر کسانی که از احمدبن محمدبن خالد روایت کردهاند، محمدبن حسن صفار، علیبن ابراهیم، علیبن محمدبن عبداللّهبن اذینه،احمدبن عبداللّهبن امیه و احمدبن عبداللّه، را میتوان نام برد. در کتاب الکافی 1773 روایت از احمدبن محمدبن خالد نقل شده است.
6. محمدبن عبدالجبار قمی(43)
از دیگر کسانی که در این دوره، میراث کوفه را به قم منتقل نمودند، محمدبن عبدالجبار قمی از اصحاب امام جواد، امام هادی و امام عسکری(علیهم السلام) است. در مصادر رجالی، او را محمدبن ابیالصهبان یا ابن ابیالصهبان نامیدهاند. شیخ طوسی وی را توثیق نموده است. محمدبن عبدالجبار برای اخذ حدیث به کوفه رفته و بخشی از میراث حدیثی کوفه را به قم انتقال داده است. مهمترین مشایخ وی در کوفه، صفوانبن یحیی، محمدبن اسماعیلبن بزیع و حسنبن علیبن فضال بودهاند. البته اهمیت وی در انتقال حدیث کوفه، بسیار کمتر از احمدبن محمدبن عیسی و ابراهیمبن هاشم است. نجاشی میراث 16 تن از اصحاب را از طریق محمدبن عبدالجبار روایت میکند و شیخ طوسی میراث 5 نفر را با واسطه وی روایت کرده است. شیخ کلینی نیز در کتاب الکافی 607 روایت از محمدبن عبدالجبار روایت کرده است. بهنظر میرسد محمدبن عبدالجبار کتابی نداشته و تنها راوی میراث مشایخ خود بوده است؛ زیرا شیخ طوسی نیز کتابی برای او یاد نکرده و تنها وی را صاحب روایات دانسته است.(44)
روایات او در قم بیشتر توسط احمدبن ادریس، عبداللّهبن جعفرالحمیری، محمدبن الحسن الصفار و محمدبن یحیی العطار روایت شده است.
ج) خطوط فکری در مدرسه قم
اگرچه مهمترین شخصیتهایی که در انتقال میراث کوفه به قم نقش داشتند، با داشتن مشایخ مشترک از یک جریان فکری در کوفه بهره بردهاند، اما از آنجاکه اختلاف در پارهای از باورها یا شیوهها، منشأ پیدایش خطوط فکری متمایزی در یک جریان میشود، محدثان قم نیز در یک نگاه دقیق، به خطوط متمایزی قابل تفکیک هستند.
1. خط فکری احمدبن محمدبن عیسی
در میان افرادی که در انتقال میراث کوفه نقش داشتند، احمدبن محمّدبن عیسی بیشترین حجم میراث را به قم انتقال داد و شاید تأثیرگذارترین شخصیت این طبقه بهشمار میآید. احمدبن محمدبن عیسی، گذشته از نقل میراث مکتوب کوفه، آثار و نوشتههایی نیز داشت که بهنظر میرسد کتاب التوحید، کتاب فضل النبیّ و کتاب الأظلّه از آثار کلامی اوست.(45) از ویژگیهای احمد اشعری تلاش گسترده وی در مبارزه با جریان غلو و جلوگیری از انتشار میراث جریانهای انحرافی در قم است که خود نمونه بارزی از تلاش کلامی احمدبن محمدبن عیسی بهشمار میرود. وی شاگردان زیادی داشت که شبکهای از مُحدِّثْ متکلمان را پدید آوردند و خط فکری او را تا پایان حیات مدرسه قم ادامه دادند. طبقه دوم از مشایخ مدرسه قم بیشترین تأثیر را از احمدبن محمدبن عیسی پذیرفتهاند. در میان این افراد سعدبن عبداللّه، محمدبن الحسن الصفار، محمدبن یحیی العطّار، محمدبن علیبن محبوب و عبداللّهبن جعفر حمیری بیشترین روایت را از احمد اشعری نقل کردهاند و قرابت فکری بیشتری با وی دارند، بهگونهای که میتوان احمدبن محمدبن عیسی را سرآغاز یک خطفکری در قم دانست که در نسل شاگردانش ادامه مییابد.
سعدبن عبداللّه اشعری چهره تأثیرگذار این طبقه که خود از خاندان اشعریان قم بود، بیشترین قرابت را به استادش احمد اشعری داشت. حجم روایات سعد از احمد اشعری و نیز حضور نام وی در طرق فهرستی پس از نام احمد اشعری در بیشتر طریقها، این تأثیرپذیری را نشان میدهد.(46) باتوجه به آثار سعدبن عبداللّه هم در کلام تبیینی و هم در کلام دفاعی، بهروشنی میتوان وی را از جریان محدثْ متکلمان دانست. سعد در نقّادی، مناظره و ردیّهنویسی پرتلاش و البته در رویارویی با خطکلامی نظریهپرداز کوفه سختگیر بود. او در همین راستا کتابی در بیان عیبها و کژیهای هشام و یونس نگاشت(47) و نیز در واکنش به اثری که علیبن ابراهیم درباره یکی از اندیشههای هشام نگاشته بود، ردّیهای با نام الردّ علی علیبن إبراهیم فی معنی هشام و یونس بهتحریر درآورد.(48) این آثار گذشته از رویکرد کلامی سعدبن عبداللّه، نشاندهنده رواج اینگونه مباحث کلامی در فضای فکری قم است. از دیگر نگاشتههای کلامیِ سعد در ردّ جریانهای انحرافی، میتوان به کتاب الضیاء فی الردّ على المحمّدیّة والجعفریّة، کتاب الردّ على الغلاة و کتاب الردّ على المجبّرة اشاره کرد.(49)
در حوزه کلام تبیینی، کتاب بصائر الدرجات، کتاب الإمامة، کتاب فضل النبی(صلی الله علیه واله وسلم) ، کتاب فضل أبیطالب و عبدالمطلب و أبیالنبی، کتاب الإستطاعة، کتاب مناقب الشیعة، کتاب إحتجاج الشیعة على زیدبن ثابت فیالفرائض از آثار اوست.(50) در این میان آثاری چون کتاب الإستطاعة آشکارا از یک مسئله کلامی رایج در حوزههای کلامی بحث میکند و نمیتوان آن را تنها یک نگاشته حدیثی، فارغ از اختلافات کلامی دانست.
شخصیت دیگری که در کنار سعدبن عبداللّه قرابت فکری بسیار به احمد اشعری داشته و البته شخصیتی برجسته در جریان محدثْ متکلمان بهشمار میرود، ابوالعباس عبداللّهبن جعفر حمیری است. اگرچه روایات برجای مانده از حِمْیری در مقایسه با اَقرانش چندان زیاد نیست، اما همین مقدار، قرابت فکری وی به احمد اشعری را نشان میدهد. همچنین حضور وی در طرق نقل میراث مکتوب که در کتب فهرستی منعکس شده، نشاندهنده نقش فعال وی در انتقال میراث است. حمیری آثار مهمی در حوزه کلام پدید آورد که مهمترین موضوعات کلامی آن عصر را پوشش میدهد؛ نمونهای از این آثار چنیناند: کتاب الإمامة، کتاب الدلائل، کتاب العظمة و التوحید، کتاب الغیبة والحیرة، کتاب التوحید والبداء والإرادة والإستطاعة والمعرفة، کتاب ما بین هشامبن الحکم و هشامبن سالم و (کتاب) القیاس، (کتاب) الأرواح، (کتاب) الجنة والنار و (کتاب) الحدیثین المختلفین.(51) برخی آثار مانند کتاب الغیبة والحیرة، ناظر به پرسشهای بیرونی و مسائل مطرحشده در جامعه شیعی آن روز است که با پدیدآمدن پارهای از شبهات، حیات جامعه شیعی را تهدید میکرد و این کتاب در تلاش برای تبیین صحیح مسئله و دفع شبهات نگاشته شد. همچنین پرداختن به اختلافات هِشامَیْن نشاندهنده نوع دغدغههای کلامی مشایخ قم و از جمله حمیری است. عناوین دیگر آثار حمیری نیز این نکته را تأیید میکند که کسانی چون حمیری اگرچه بهعنوان یک محدث در راستای نقل و حفظ میراث حدیثی تلاش میکنند، اما این رویکرد مانعی بر سر دغدغههای کلامی ایشان نیست و همچنان در تمامی مسائل مورد اهتمام متکلمان در حوزه عقائد، فکر و تلاش علمی خویش را مصروف داشته و البته به اختلافات و اندیشههای متکلمان نیز نظر داشتهاند.
ابو جعفر محمدبن الحسنبن فرّوخ الصّفار از اصحاب امام هادی و امام عسکری(علیهما السلام)و نویسنده کتاب بصائرالدرجات نیز از مشایخ بزرگ قم در نسل دوم این مدرسه است. وی که شاگرد احمدبن محمدبن عیسی، ابراهیمبن هاشم و احمد برقی بود، خود نیز در انتقال پارهای از میراث کوفیان نقش داشت و البته بیشترین روایت را از طریق احمد اشعری نقل کرده است. گرچه ممکن است در مسائل اعتقادی اندک اختلافی میان وی و احمد اشعری احساس شود، اما حتی در کتاب بصائرالدرجات، روایات احمد اشعری بیشترین سهم را به خود اختصاص میدهد و این نشاندهنده قرابت فکری صفار و احمدبن محمدبن عیسی است. در میان آثار بهجا مانده از وی کتاب بصائرالدرجات معرّف یکی از دیدگاههای معرفتی مدرسه قم و البته از اصلیترین منابع در حوزه امامشناسی است. چینش روایات و منطق درونی این اثر ارائهدهنده طرحی کلی برای روش اخذ معارف دینی است. گذشته از بصائرالدرجات، کتاب الردّ علی الغلاة، المناقب و کتاب المثالب نیز از آثار کلامی اوست.(52)
شخصیت برجسته دیگر این طبقه محمدبن یحیی العطار است. وی را نیز «کثیر الروایة» معرفی کردهاند و بیشترین روایت را از احمدبن محمدبن عیسی نقلکرده است. وی از محمدبن یحییبن عمران و محمدبن الحسینبن ابیالخطاب نیز روایات زیادی را نقل میکرد و نیز در طرق نقل میراث مکتوب با واسطه حمیری و صفار، میراث متعددی را نقل کرده است و البته تنها راوی کتاب بصائرالدرجات صفار نیز محمدبن یحیی العطار است. عدم نقل وی از ابراهیمبن هاشم و احمد برقی که در ادامه این نوشتار به خط فکری ایشان اشاره خواهد شد، میتواند معنادار باشد و تقابل خط فکری احمدبن محمدبن عیسی با خطوط مقابل را تأیید کند. از وی جز کتاب مقتلالحسین و کتاب النوادر اثر دیگری گزارش نشده است، اما روایات وی در منابع حدیثی بهویژه کتاب الکافی نمود ویژهای دارد و ابواب مختلف فقهی و اعتقادی را دربر میگیرد.
پس از این طبقه مشهورترین شخصیتهای مدرسه قم، یعنی ابنولید، ابنبابویه و کلینی قرار دارند. در این میان ابنولید و ابنبابویه را میتوان در خط فکری احمدبن محمدبن عیسی دانست.
محمدبن الحسنبن احمدبن الولید، گرچه در اصل قمی نبود، اما در این دوره شیخ القمیین، خلف صالح و نماینده فکری خط سعدبن عبداللّه و احمدبن محمدبن عیسی است. وی بیشترین روایت را از سعدبن عبداللّه، صفار، احمدبن ادریس، محمدبن یحیی العطار و حسینبن حسنبن ابان دارد. در مقابل، از علیبن ابراهیم که در ادامه به خط فکری او اشاره میشود، هیچ روایتی نقل نکرده است. هرچند ابنولید در طبقه شاگردان علیبن ابراهیم بوده و در طرق فهرستی نیز به وی طریق دارد، اما حتی در مواردی که ابنولید روایتی از ابراهیمبن هاشم نقل میکند بهواسطه سعدبن عبداللّه یا دیگر مشایخ خود روایت میکند، نه از طریق علیبن ابراهیم، که این عمل میتواند نشاندهنده نوعی تقابل و اختلاف و تعلق به دو خط فکری متمایز باشد. از آثار او تفسیر قرآن و کتاب جامع است که گویا در ابواب مختلف فقه بوده است.(53) دیدگاههای کلامی ابنولید نزدیک به احمد اشعری گزارششده و بهنظر میرسد همانند وی در پذیرش اخبار محتاط و سختگیر بوده است. گزینش و استثناء روایات در آثار رسیده به او، نمونهای از این احتیاط است.
آرا و اندیشههای ابنولید را در شاگردش شیخ صدوق میتوان ردگیری کرد. صدوق در بیشتر اندیشههایش تابع استادش ابنولید بود؛ این مطلب را گذشته از برخی اشارات شیخ صدوق، حجم گسترده روایات ابنولید در آثار صدوق تأیید میکند، اما عدم ورود ابنولید به حوزه کلام دفاعی و تولید آثار در این حوزه را، باید معلول حضور ابنولید در قم دانست، صدوق به دلیل مهاجرت به ری، وارد درگیریها و رویاروییهای بیرونی شده، نیازمند ورود به عرصه کلام دفاعی بود، اما ابنولید در قم با چنین فضایی روبهرو نبود. بااینحال، موضعگیری وی در برابر جریان غلو، مشهور و زبانزد است و نقّادی وی نسبت به این جریان، خود نوعی تلاش کلامی و از شاخصهای این جریان بهشمار میآید.
شخصیت دیگری که معاصر و تا اندازهای همفکر ابنولید و در این دوره فعّال و تأثیرگذار بوده، علیبن بابویه پدر شیخ صدوق است. ابوالحسن علیبن حسینبن موسیبن بابویه (متوفای 329ق) از فقیهان و محدّثان بزرگ شیعه و محل رجوع مردم قم و اطراف آن در احکام بود.(54) بهنظر میرسد وی نیز ایرانی بوده و از قبایل عرب یا خاندان اصیل اشعری در قم نیست. ابنبابویه بیشترین بهره را از سعدبن عبداللّه اشعری برده است. پس از سعد، عبداللّهبن جعفر حمیری، علیبن ابراهیم، احمدبن ادریس و محمدبن یحیی العطار از مهمترین مشایخ حدیثی وی بهشمار میروند. چنانکه از روایات بهجا مانده از وی پیداست، در این میان بیشترین سهم را سعدبن عبداللّه اشعری دارد و گرایش فکری او را نیز نزدیک به ابنولید و دیگر شاگردان سعدبن عبداللّه میتوان یافت. اما توجه وی به روایات علیبن ابراهیم و خط فکری ابراهیمبن هاشم وی را تا حدی را از ابنولید متمایز میسازد. علیبن بابویه مردی پرتألیف بود و بنابر گزارشی 200 اثر برجای گذاشته است.(55) از جمله آثار وی در حوزه مباحث کلامی، کتاب التوحید و کتاب الإمامةوالتبصرة من الحیرة است. در این بین کتاب الإمامةوالتبصرة من الحیرة نشاندهنده توجه وی به پرسشها و نیازهای اعتقادی زمانه است. از آثار وی غیر از کتاب الإمامةوالتبصرة اثر دیگری در دست نیست، اما حجم زیادی از روایات وی بهویژه در آثار فرزندش شیخ صدوق منعکس است. شواهدی از نقش وی در نقل میراث مکتوب، در کتابهای فهرستی وجود ندارد، اما از طرق شیخ صدوق در مشیخه میتوان حدس زد که علیبن بابویه حجم زیادی از میراث مکتوب کوفه و قم را روایت میکرده است. ابنبابویه مناظرات و رویاروییهایی با برخی از افراد فاسد الاعتقاد نیز داشته است که از آن جمله میتوان به برخورد وی با حلّاج(56) و مناظره با محمّدبن مقاتل رازی(57) اشاره کرد.
این خط فکری پس از ابنولید و ابنبابویه در شیخ صدوق ادامه یافت، وگرچه صدوق تحتتأثیر دیگر خطوط فکری، تا اندازهای از این خط فاصله گرفت، اما در مجموع، اندیشه وی را در خط فکری احمدبن محمدبن عیسی میتوان ارزیابی کرد. پیشتر به رویکرد و تلاشهای کلامی صدوق اشاره شد و در اینجا تنها بر این نکته تأکید میکنیم که بررسی اندیشه و رویکرد شخصیتهای نامبرده از احمدبن محمدبن عیسی در نقطه شروع مدرسه قم تا شیخ صدوق که در پایان حیات مدرسه قم قرار دارد، یک خطفکری پیوسته را نشان میدهد که به جریان محدثْ متکلمان تعلق دارند و گرچه به شیوه نقلی و حدیثی عمل میکنند، اما ویژگیهای متکلم را دارا بوده، تلاش کلامی در خور توجهی ارائه دادهاند.
2. خط فکری ابراهیمبن هاشم
در کنار این خط فکری که شاید مهمترین و تأثیرگذارترین خطفکری در قم بود و در هر نسل، شاگردان و هواداران زیادی داشت، خطوط فکری دیگری را نیز میتوان شناسایی کرد که در پارهای جهات با خط فکری احمدبن محمدبن عیسی اختلاف دیدگاه داشتند. یکی از این خطوط فکری که در کنار خط احمد اشعری و البته نه بدان گستردگی، در قم فعّال بود و اختلافاتی با خط احمد اشعری داشت، خط فکری ابراهیمبن هاشم است. ابواسحاق ابراهیمبن هاشم اهل کوفه بود و در آنجا رشد کرد(58) و بعدها به دلیل سکونت در قم و نقش بسیار مهمی که در انتقال حدیث به این شهر ایفا کرد به قمی شهرت یافت.
گرچه نشانههای آشکاری از اینکه ابراهیمبن هاشم از تبار متکلمان کوفه بوده است، در دست نیست، اما بیتردید مهمترین واسطه انتقال اندیشههای مدرسه کلامی هشامبن حکم به قم بوده است. بخش زیادی از روایات و مناظرههای هشام از طریق ابراهیمبن هاشم به قم راه یافت. از این گذشته وی را شاگرد یونسبن عبدالرحمان، متکلم بزرگ کوفی که خود نیز شاگرد هشام بوده است، معرفی کردهاند(59) و ابراهیم واسطه انتقال میراث و اندیشه یونس به قم است.
پس از ابراهیمبن هاشم، فرزندش علیبن ابراهیم شخصیت برجسته دیگری از طبقه دوم محدثان قم و همطبقه با سعدبن عبداللّه و صفار بهشمار میآید، که بهنظر میرسد متعلق به خط فکری ابراهیمبن هاشم است. اگرچه علیبن ابراهیم از دیگر مشایخ بزرگ قم، نظیر احمدبن محمدبن عیسی، احمدبن محمدبن خالد برقی و محمدبن عیسیبن عبید نیز روایات بسیاری را نقل میکرد، اما میتوان وی را وارث میراث پدر دانست که همه میراث بهجایمانده از ابراهیمبن هاشم را روایت کرده است. علیبن ابراهیم از طریق پدرش و محمدبن عیسیبن عبید، میراث یونسبن عبدالرحمان و هشامبن حکم را روایت میکرد و خود نیز گرایشی به اندیشههای مدرسه هشام داشت. وی در این راستا کتابی با نام رسالة فی معنی هشام و یونس نوشت.(60) نیک میدانیم که نظریه معنای هشام، یکی از مهمترین نظریههای هشام برای حل مسائل الهیاتی بود(61) که در کوفه مورد انتقاد هم قرار گرفت و بهنظر میرسد علیبن ابراهیم به دفاع از این نظریه پرداخته است. البته این کتاب از سوی سعدبن عبداللّه نقد شد.(62) این کتاب علیبن ابرهیم و نقد آن از سوی سعد اشعری گذشته از گرایش کلامی علیبن ابراهیم به خطفکری هشام، نشاندهنده مطرحبودن اینگونه مسائل کلامی در میان مشایخ قم است. از دیگر آثار کلامی علیبن ابراهیم، کتاب التوحید والشرک، کتاب الأنبیاء و کتاب فضائل أمیرالمؤمنین(علیه السلام) را میتوان یاد کرد. البته، تفسیر وی نیز آکنده از روایات اعتقادی، بهویژه در باب مسائل مربوط به امامت است. در مجموع، توجه علیبن ابراهیم به میراث فکری هشامبن حکم و یونسبن عبدالرحمن و نقل مناظرات و میراث ایشان، وی را در خط کلامی متمایزی از خط احمد اشعری قرار میدهد. عدم نقل ابنولید از او که پیشتر بدان اشاره شد و تقابل سعدبن عبداللّه با وی این تمایز فکری را تأیید میکند.
پس از علیبن ابراهیم، ابوجعفر محمّدبن یعقوب کلینی را میتوان میراثدار این خط فکری دانست. گرچه کلینی همچون دیگر مشایخ قم به جریان مُحدِّثْ متکلمان تعلق دارد، اما گرایش فکری او به خط احمدبن محمدبن عیسی که اصلیترین خط فکری قم بود، اندک است. بررسی اسناد الکافی نشان میدهد که کلینی برخلاف ابنولید و ابنبابویه از علیبن ابراهیم و خط فکری ابراهیمبن هاشم بیشترین تأثیر را پذیرفته است و در مقابل، بهرهاش از میراث سعدبن عبداللّه اشعری بسیار اندک و ناچیز بوده است. اسناد الکافی حاکی از آن است که نزدیک به یکسوم روایات الکافی از طریق علیبن ابراهیم روایتشده است. گرچه کلینی در این اثر فاخر خود، از دیگر خطوط فکری در قم و ری نیز بهره برده، اما بررسی اسناد و مضامین نقلشده در الکافی قرابت فکری وی به علیبن ابراهیم و از طریق او به جریان متکلمان کوفه را نشان میدهد.
3. خط فکری برقی
گذشته از خط فکری احمدبن محمدبن عیسی اشعری و ابراهیمبن هاشم، شاید محمدبن خالد برقی و فرزندش احمد را نیز بتوان سرآغاز خط فکری دیگری در قم دانست که بیشتر در شیوه روایتگری و ارتباط با خطوط فکری دیگر، از خط احمدبن محمدبن عیسی متمایز میشد. ویژگی مشترک این پدر و پسر، نقل از ضعفا و مجاهیل و اعتماد بر اخبار مُرسل بود.(63) ارتباط حدیثی با پارهای از راویان متهم به غلو نیز شاید در همین راستا باشد. با اینوجود، باورهای این خط فکری در برخی موضوعات کلامی، فاصله زیادی با خط احمد اشعری نداشت و در طبقات بعد، راویان مشترک بین این دو خط فراوان بودند.
محمدبن خالد برقی از واسطههای انتقال میراث کوفه به قم بود. نجاشی وی را ادیب و آگاه به اخبار و علوم عرب معرفی کرده و کتابهایی از او، بهویژه در تاریخ عرب نام میبرد که توسط فرزندش احمد و احمدبن محمدبن عیسی روایت شده است.(64) در این میان کتابی درباره علم خداوند از آثار کلامی اوست.(65) برقی افزون بر نگاشتههایش با سفر به کوفه نیز بخشی از میراث حدیثی کوفه را به قم منتقل کرد. شاید او نخستین کسی است که در این حجم، میراث کوفه را به قم آورد. بنابر گزارش طوسی در الفهرست، محمدبن خالد نزدیک به پنجاه کتاب را روایت کرده، که بیشتر آنها از مشایخ کوفه است. نجاشی نیز نام محمدبن خالد را در 38 طریق یاد کرده است. این روایات که بیشتر با واسطه فرزندش احمد برقی و احمدبن محمدبن عیسی روایت شده، حجم قابلتوجهی مربوط به مباحث کلامی و از جریان مُحدِّثْ متکلمان است.
چنانکه پیشتر گذشت فرزند وی ابوجعفر احمدبن محمدبن خالد برقی نیز در انتقال حدیث به قم نقش داشت و مانند پدرش از افراد ضعیف نیز روایت کرده و بر اخبار مرسل اعتماد مینمود و بههمیندلیل مورد طعن و تضعیف برخی مشایخ قرار گرفت.(66) احمد برقی خود نیز چندین کتاب داشت که مجموعهای از آنها با نام المحاسن شناخته میشد. در بخشهای بهجا مانده از این کتاب توجه به عقل و نیز پارهای از بحثهای کلامی با همان شیوه مُحدِّثْ متکلمان را میتوان دید.
پس از احمد برقی، علیبن الحسین سعدآبادی میراثبر این خطفکری است. گویا او تنها میراث احمدبن محمدبن خالد را روایت میکرده است ونام او هم در طرق فهرستی و هم در اسناد روایات پس از نام احمدبن محمدبن خالد یادشده است. روایات کلامی وی در آثار صدوق و کلینی منتشر است.
محمدبن ابیالقاسم، عبیداللّهبن عمران الجنابی معروف به «ماجیلویه» از دیگر راویان این طبقه است. وی داماد و شاگرد احمد برقی و البته مهمترین حلقه اتصال و نقل میراث ابوسمینه است.(67) آثار وی نیز درموضوعات پراکنده گزارششده است.
گذشته از این افراد که واسطه انتقال میراث حدیثی کوفه به قم هستند، شخصیتهای دیگری نیز در این بازه زمانی در قم فعالیت کلامی داشتهاند که با اطلاعات موجود و اندک ما نمیتوان ایشان را به یکی از خطوط فکری ذکرشده انتساب داد. با این وجود، گرایش ایشان به جریان حدیثی کلامی روشن و غیرقابل انکار است و هدف ما از اثبات یک مدرسه حدیثی کلامی در قم را تأمین میکند. از جمله این افراد احمدبن ابیزاهر اشعری قمی است. وی از شخصیتهای برجسته و شناختهشده در قم و معاصر با حلقههای انتقال میراث کوفه مثل احمدبن محمّدبن عیسی بود. اگرچه رجالیان درباره اتقان روایات وی تردیدهایی روا داشتهاند،(68) اما برخی محدّثان بزرگ قم مثل احمدبن ادریس و محمّدبن یحیی العطّار از وی اخذ حدیث کردهاند تا درجهای که عطّار را از اصحاب خاص احمدبن ابیزاهر معرفی کردهاند. احمدبن ابیزاهر چنانکه از عناوین آثارش پیداست، دغدغههای کلامی داشته و در زمینه مهمترین عناوین کلامی محل بحث و اختلاف، کتاب نوشته است؛ از جمله آثار وی میتوان به کتاب البداء، کتاب صفةالرسل والأنبیاء والصالحین، کتاب الجبر والتفویض و کتاب ما یفعل الناس حین یفقدون الإمام اشاره کرد.(69) اما روایات بهجا مانده از وی بیشتر در حوزه امامشناسی است که در کتاب بصائرالدرجات صفار و پارهای نیز در کتاب الکافی از طریق محمدبن یحیی العطار نقلشده است. ارتباط گسترده عطار با وی میتواند تا اندازهای گرایشهای فکری وی را نشان دهد. محمدبن (ابی)اسحاق قمی نیز راوی دیگری است که از اصحاب امام جواد(علیه السلام) معرفیشده و کتابهایی در کلام داشته است که احمدبن محمدبن خالد از او روایت میکرد.(70)
د) ویژگی های مدرسه حدیثی قم
1. پالایش احادیث
یکی از ویژگیهای مشایخ قم در جریان انتقال حدیث، پالایش و پیرایش میراث حدیثی از انحرافات و کاستیها بود. وجود جریانهای مختلف فکری و انحرافات اعتقادی متعدد در کوفه سبب شد خواسته یا ناخواسته میراث ناب امامیه با مجعولات و انحرافات دیگر جریانها درآمیزد و گاه در آثار شخصیتهای مورداعتماد نیز وارد شود. مدرسه قم با حساسیت و سختگیری در پذیرش و انتقال احادیث در مسیر پاسداشت میراث اهلبیت(علیهم السلام) گام بلند و استواری در کارنامه خویش ثبت کرده است.
2. اهتمام به جمعآوری و تدوین حدیث
محدثان قم در کنار نقل میراث حدیثی تولیدشده در کوفه به قم، تمام همت خویش را صرف تدوین مجموعههای بزرگ و گرانسنگ حدیثی کردند. تأملی در فهرست کتب و آثار حدیثی قمیها، بهخوبی این حقیقت را نشان میدهد که مشایخ قم در کار تدوین مجموعههای حدیثی مبتنی بر منابع قابلاعتماد، تلاش گستردهای داشتهاند و شخصیتهای پر تألیفی چون سعدبن عبداللّه اشعری، علیبن بابویه، شیخ صدوق و دیگرانی که فهرست آثار برخی ایشان تا سیصد عنوان نیز ذکر شده است در این پایگاه حدیثی حضور پررنگی داشتند.
3. تدوین نظامهای جامع اعتقادی
برای نخستینبار در مدرسه قم، احادیث اعتقادی در یک نظام جامع و هماهنگ گردآوری و تبویب شد و مدرسه قم در ساختارسازی برای دانش کلام نیز سهمی به خود اختصاص داد. کتاب المحاسن اثر احمدبن محمدبن خالد برقی، بصائرالدرجات صفار، الکافی کلینی، الإعتقادات و الهدایة شیخ صدوق نمونههایی از این ساختارهای کلامی است.
هـ) تعامل مدرسه حدیثی قم با سایر مراکز حدیثی
1. بصره
یکی از مراکز مهمی که با مدرسه حدیثی قم تعامل داشت، مرکز حدیثی بصره بود. در سده سوم هجری مشایخ قم، میکوشیدند معارف حدیثی و میراث روایی اهلبیت(علیهم السلام) را از نواحی مختلف امامینشین خصوصاً عراق به شهر قم منتقل نمایند. در این میان، حدیث بصریان نیز موردتوجه محدثان قمی قرار گرفت و روایات قابلتوجهی را از مشایخ بصره به قم انتقال دادند. از محدثان قمی که با اصحاب حدیثگرای بصره ارتباط داشتند، میتوان از محمدبنخالد برقی و احمدبنمحمدبن عیسی اشعری و محمدبن احمدبن یحیی قمی نام برد.(71) در سده چهارم هجری نیز شخصیتهایی چون ابوعبداللّه حسینبن محمدبن سوره قمی و ابوعبداللّه حسینبن علیبن بابویه قمی سفرهایی به بصره داشته و ابننوح سیرافی محدث ممتاز بصری با آنان دیدار کرده است.(72)
2. خراسان و ماوراءالنهر
وجود حجم قابلملاحظهای از میراث روایی امامیه در پهنه خراسان و ماوراءالنهر، توجه قمیان حدیثشناس را به آن دیار نیز معطوف كرد. ایشان با وجود در اختیارداشتن حجم گسترده احادیث امامیه، منتقلشده از كوفه، خود را از احادیث موجود در خراسان بینیاز نمیدیدند؛ ازاینرو، تبادلات حدیثی بین محدثان این دو منطقه برقرار گردید. از جمله كسانی كه قمیها به نقل روایت از او اهتمام ورزیدند، حمدانبن سلیمان نیشابوری است. با نگاهی به منقولات باقیمانده از حمدان نیشابوری، میتوان دریافت كه محدثان قمی بیش از خراسانیها به روایات وی تمایل نشان دادند و افرادی چون: محمدبن یحیی العطار، احمدبن ادریس اشعری و محمدبن احمدبن یحیی بیش از دیگران، روایات وی را در قم انتشار دادند.(73) عمركی بوفكی نیشابوری، از دیگر محدثان مشهور امامیه، تعداد قابلتوجهی از آثار روایی را از مشایخ كوفه اخذ كرده و در خراسان رواج داد. روایات وی بیش از خراسانیها موردتوجه حدیثگرایان قمی، نظیر احمدبن ادریس اشعری قرار گرفت؛(74)علیبن حسین دقاق نیشابوری نیز یكی دیگر از محدثان آن ناحیه است كه عالمان قمی، مانند سعدبن عبداللّه اشعری و محمدبن یحیی العطار از او حدیث آموختهاند.(75)
از سویی، محدثان قمی نیز برای عرضه میراث روایی موجود در قم، رهسپار خراسان و ماوراءالنهر گردیده و حتی برخی از آنها در آن دیار مقیم شدند. یكی از این افراد، علیبن محمدبن فیروزان قمی، مقیم كش است. وی كه با تعبیر كثیرالروایه شناخته میشود،(76) روایات فراوانی از مشایخ قم، بهویژه از احمدبن عیسی اشعری و محمدبن احمدبن یحیی اشعری در خراسان و ماوراءالنهر منتشر کرد. شمار قابلملاحظهای از این احادیث در تمجید زراره و همفكران او و حتی در مدح مشایخ قمی بوده است.(77) عیاشی و كشی با وجود تفاوت دیدگاه، به روایات ابنفیروزان، بهویژه احادیثی از طریق محمدبن موسی همدانی و ابراهیمبن هاشم در مدح هشام، توجه شایانی نشان دادند.(78) البته اخبار وی از مشایخ قم در مذمت یونسبن عبدالرحمن، واكنش كشی - مدافع جریان یونس - را برانگیخته و او را به توجیه سندی و دلالی این منقولات وادار كرده است.(79) بعضی از شاگردان سعدبن عبداللّه، نیز سفرهایی به خراسان و ماوراءالنهر داشتند. یكی از آنها محمدبن قولویه قمی است كه حدیث قمیان را به آن منطقه منتقل كرد. قریب صددرصد این روایات كه كشی نقل كرده، از طریق سعد اشعری بوده است.(80) حسینبن حسنبن بندار قمی، شاگرد دیگر سعد اشعری نیز با سفر به ماوراءالنهر، روایات قمیها را در آنجا نشر داد.(81) یكی از كتابهای حدیثی محمدبن حسنبن بندار قمی نیز از طریقی نامعلوم به ماوراءالنهر راه پیدا كرده بود كه كشی از آن استفاده كرده است.(82) ابوعلی احمدبن علی قمی معروف به شقران نیز در كش سكنا گزیده بود.(83) وی شماری از روایات مشایخ قم را در ماوراءالنهر منتشر كرد كه كشی بخشی از آن را در كتابش انعكاس داده است.(84) ابومحمد جعفربن احمد، یكی از فقهای قمیتبار نیز به منطقه ایلاق ماوراءالنهر رفته و در آنجا ساکن شد. احادیث اندكی از او در مصادر امامی منعكس شده است.(85) محمدبن حسن قمی كه به یكی از خاندانهای دانشپرور قمی منسوب بود، در بخارا اقامت داشت؛ همو كه صدوق كتاب كمالالدین را به درخواست وی نگاشت.(86) از روایات وی چیزی گزارش نشده است.
از سوی دیگر، بعضی از خراسانیها به قم آمده و نزد مشایخ قم علمآموزی كردند.(87) یكی از این افراد ابراهیمبن محمدبن عباس ختلی است. او روایات قابلتوجهی را از سعدبن عبداللّه اشعری و احمدبن ادریس اشعری آموخت و به ماوراءالنهر انتقال داد.(88) تكاپوی جریان حدیثگرا در خراسان و ماوراءالنهر در نیمه دوم قرن چهارم رفتهرفته به محاق رفت. در این دوره كه تقریباً همه جریانهای امامی در آن دیار رو به افول بودند، جریان حدیثگرا نیز رونق پیشین خویش را از دست داد كه البته نقش دولتهای شیعهستیز آن نواحی همچون غزنویان را نباید در تضعیف امامیه از نظر دور نگاه داشت.
به هر روی، در این دوره شیخ صدوق، محدث شهیر امامیه، با سفرهای متعدد و طولانی به بسیاری از مناطق خراسان و ماوراءالنهر، با شیعیان آن دیار ارتباط برقرار كرد. او ضمن فراگیری احادیث اهلبیت(علیهم السلام) از مشایخ خراسان و ماوراءالنهر،(89) با برگزاری جلسات املای حدیث و نگارش آثاری در رفع دغدغههای دینی امامیان این نواحی برآمد. همچنین وی كوشید میراث روایی امامیه در خراسان و ماوراءالنهر را گردآوردی کند؛ ازاینرو، شمار قابل ملاحظهای از احادیث امامی موجود در آن منطقه، از خطر نابودی و فراموشی نجات پیدا كرد. گفتنی است، مظفربن جعفر سمرقندی كه میراث روایی عیاشی را در اختیار داشت.(90) در انتقال آن به شیخ صدوق بسیار نقشآفرین بوده است.(91)
و) امتداد مدرسه حدیثی قم در بغداد
در دوران حضور و در آغاز شکل گیری مدرسه قم، محدثان قمی بخش قابلتوجهی از میراث امامی را از حوزه حدیثی بغداد فراگرفته و به قم منتقل كردند، اما پس از مدتی در پی پالایش و تنظیم این روایات، با توجه به شرایط مناسب سیاسی و اجتماعی در بغداد و همزمان با قدرتگیری امیران و وزیران شیعی در دربار عباسی، برای عرضه مجدد آن راهی بغداد شدند. بهنظر میرسد كه از دهههای اولیه سده چهارم هجری با هجرت محدثان قمی به بغداد، فعالیتهای حدیثی ایشان در آن شهر آغاز شده(92) و تا سالهای 352ق و 355ق با سفر شیخ صدوق به بغداد، به نقطه اوج و نهایی خویش رسید. شاید احمدبن ادریس قمی (306ق) نخستین فرد از محدثان قم باشد كه در بغداد به نقل حدیث قمیان اهتمام ورزیده است.(93) گمان میرود فرزندش حسینبن احمد نیز در بغداد نقل حدیث میكرده است.(94) علیبن بابویه (د 329ق) یكی دیگر از عرضهكنندگان حدیث قم در بغداد بهشمار میرود. او در سفرش به بغداد در سال 328ق اجازه تمام آثارش را به ابوالحسن كلواذانی یكی از علمای امامیمذهب آن شهر داد.(95) كسانی چون ابن ابیالیاس كوفی، مقیم بغداد و تلعكبری نیز از او حدیث گرفتهاند.(96) كلینی نیز با عرضه كتاب ارزشمند الكافی نقش مهمی در نشر حدیث قم در بغداد داشته است. همچنین سلامةبن محمد ارزنی (339ق) از شاگردان علیبن بابویه، ابنولید و ابنبطه قمی، در اواخر دهه دوم قرن چهارم، در بغداد رحل اقامت افكند.(97) او علاوه بر تحدیث و تعلیم حدیث در بغداد،(98) نزد محدثان بزرگی چون ابنابیالثلج بغدادی حدیث آموخت.(99) ظاهراً ابنولید قمی (343ق) محدث ممتاز و تاثیرگذار قمی نیز سفری به بغداد داشته كه تلعكبری با وی دیدار كرده است.(100) البته دو تن از شاگردان او به نامهای جعفربن مؤمن قمی و ابنابیجید قمی بسیاری از منقولات وی را در بغداد نشر دادهاند.(101) افزون بر این، احمدبن محمد فرزند ابنولید قمی نیز در بغداد فعالیتهای علمی و حدیثی را دنبال میكرده كه شیخ مفید از طریق وی به روایات قمیها(102) و برخی آثار اصحاب نخستین دست پیدا كرده است.(103) ابنبطه قمی كه از سوی بعضی از قمیان به ضعف و اختلاط در اسناد متهم شده بود نیز به بغداد مهاجرت نمود و در محله نوبختیه ساكن گردید.(104) احتمال میرود وی بهدلیل اتهام یادشده قم را بهسوی بغداد ترك كرده است.
به هر روی، این موج مهاجرت قمیان به بغداد پس از نسل اول مهاجرین نظیر احمدبن ادریس، ابنبابویه و كلینی، با ورود شاگردان آنها به بغداد همچنان تداوم یافت. در اواخر نیمه اول سده چهارم هجری، محمدبن احمدبن داود (د 363ق) فقیه نامور و محدث برجسته قمی وارد بغداد گردید و تا زمان مرگش در آنجا سكنی گزید.(105) پدر و دایی وی از محدثان برجسته و از مصاحبان علیبن بابویه قمی بهشمار میرفتند.(106) خودش نیز در قم، جایگاه بالای علمی داشته است تا جایی كه نجاشی با تعبیر «شیخ هذه الطائفه و عالمها، و شیخ القمیین فی وقته و فقیههم» از او یاد كرده است.(107) ابنداود در پارهای از مسائل فقهی با برخی از فقهای قمی درگیری داشته است،(108) ولی دلیل مهاجرت وی را نمیدانیم. به هر روی ابن داود علاوه بر حدیثآموزی در محضر عالمان بغدادی نظیر ابنهمام اسكافی(109) در انتقال حدیث قم به بغدادیان نیز اهتمام ورزید. كسانی چون شیخ مفید، ابننوح سیرافی و ابنغضایری به نقل آثار او توجه نشان دادهاند.(110) احمدبن محمد فرزند ابنداود قمی نیز در بغداد به نقل روایات پدر اشتغال داشته است.(111)
محمدبن جعفربن قولویه قمی (368ق) یكی از مهمترین منتشركنندگان حدیث و فقه قمیها در بغداد بهشمار میرود. روایات و تالیفات وی موردتوجه عالمان بغدادی قرار داشته است و نجاشی بیشتر كتابهای ابنقولویه را بر شیخ مفید و ابنغضایری، از شاگردان ابنقولویه، قرائت كرد.(112) حسنبن حمزه طبری (358ق) عالم سرشناس امامیه و از شاگردان علیبن ابراهیم و احمدبن ادریس(113) نیز در انتقال حدیث قمیان به حوزه بغداد نقشآفرین بوده است. وی به سال 354ق یا 356ق وارد بغداد شد(114) و بسیاری از عالمان بغدادی نظیر مفید و ابنغضایری روایات و آثار امامیه را از او آموختند.(115) با ورود شیخ صدوق به بغداد در سالهای 352ق و 355ق ارتباط و تعامل حدیثی بین بغداد و قم تداوم و گسترش پیدا كرد. صدوق نیز مانند اسلاف قمیاش در انتشار میراث حدیثی قمیان در بغداد تلاش كرد. وی افزون بر نشر و املای حدیث در بغداد(116) آثاری را در پاسخ به دغدغههای دینی شیعیان آن شهر نگاشت.(117) بعضی از كتابهای او نیز در بغداد تدریس میشده است.(118) حسینبن علیبن بابویه برادر پرحدیث(119) شیخ صدوق نیز ظاهراً به بغداد رفته و افرادی چون ابنغضایری و سید مرتضی از او اخذ روایت كردهاند.(120) گفتنی است كه علمای پسینی بغداد مانند شیخ مفید از طریق حدیثگرایان قمی حتی به میراث حدیثی مشایخ گذشته بغداد دستیافته بودند.(121)
در سایه تعاملات حدیثی قم و بغداد، كانون حدیثی بغداد بهتدریج از تفكر حدیثی قمیان متأثر شد، تا جاییكه دانش پژوهان بغدادی به فراگیری و آموزش كتابهای روایی قمیها اهتمام میورزیدند(122) یا حتی با استناد به منقولات مشایخ قمی، درباره دیدگاههای كلامی اصحاب نخستین اظهارنظر میكردند.(123) دانش رجال بغدادیان نیز پس از ارتباط با قمیان متأثر از دیدگاه رجالشناسی قم شد؛ زیرا مشایخ مهاجر قمی ضمن انتشار حدیث در بغداد، شیوه نقد حدیث و طریقه ارزیابی و معیارهای سنجشِ راویان را نیز به حدیثآموزان بغدادی میآموختند. ازاینرو نسل پسینی دانشوران بغدادی تحتتاثیر مبانی رجالشناسی قمیان بهخصوص شاگردان و طیففكری ابنولید قمی قرار گرفته بودند. از شاخصترین این افراد میتوان به حسینبن عبیداللّه غضایری و فرزندش احمدبن حسین اشاره كرد. هرچند از حسینبن عبیداللّه(124) اظهارنظر صریحی درباره رجال احادیث در دست نیست، ولی میدانیم او تحتتاثیر فراوان ابنداود قمی محدث رجالشناس مقیم بغداد، قرار داشته است تا جاییكه در وصف وی گفته: «لم یرَ أحداً أحفظ منه و لا أفقه و لا أعرف بالحدیث».(125)گفتنی است او وصی ابنداود نیز بوده است.(126) ابنغضایری كتابهای ابنداود از جمله دو كتاب الممدوحین و المذمومین و الحدیثین المختلفین در موضوع حدیثشناسی و رجالشناسی را در اختیار داشته است.(127) گمان میرود وی كتاب الرد علی الغلاة و المفوضة(128) را با تاثیرپذیری از مشایخ غلوستیز قمیاش نگاشته است. فرزند او احمدبن حسین نیز با نگارش كتاب الضعفاء فیالرجال(129) بیش از پیش به روش رجالشناسی قمیان توجه نشان داد. او علاوه بر فراگیری دانش حدیث نزد پدر، شاگرد برجسته مشایخ قم، در نزد برخی از حدیثگرایان قمی مانند حسنبن محمدبن بندار نیز تلمذ كرده بود.(130) ازاینرو وی بسیاری از راویان امامیه را بهسبب اتهاماتی چون غلو و یا نقل از ضعفاء و مجاهیل، سلب اعتبار نمود. ظاهراً ابننوح سیرافی، شاگرد قمیهای مقیم بغداد، نیز در جرح و تعدیل راویان امامی، متأثر از دیدگاه قمیها بوده، تا جایی كه وی اغلب استثنائات ابنولید در رجال نوادرالحكمة را پذیرفته و او را در این سنجش مصیب دانسته است.(131) بهنظر میرسد نجاشی نیز از تاثیرگذاری قمیها دور نمانده و او نیز همانند ابنغضایری از منهج رجالشناسان قمی پیروی میكرده است.(132) كسانی چون شیخ مفید، حسین بنعبیداللّه غضایری و ابننوح سیرافی حلقه ارتباطی نجاشی با مشایخ قمی را تشكیل میدادند. بهویژه وی كتاب رجالی المصابیح فی ذكر من روی عن الأئمه(علیهم السلام) لكلّ إمام استاد خویش ابن سیرافی را در اختیار داشته(133) و همچنین با احمدبن حسینبن عبیداللّه غضایری همنشین و مرتبط بوده است.(134) افزون بر این وی با ابنابیجید قمی، شاگرد و نشردهنده منقولات ابنولید در بغداد(135) نیز ارتباط داشته و در فهرست خویش فراوان به اقوال وی توجه نشانداده است.(136) نكته در خور توجه اینكه بغدادیان تنها در جهتگیری كلی و در مبانی رجالشناسی به قمیان تمایل نشان میدادند، ولی بهصورت مصداقی و موردی در ارزیابی بعضی از روایان میان رجالشناسان این دو مركز اختلافاتی یافت میشود.(137)
ز) گستره دانشها در مدرسه قم
گرچه وجهه اصلی در قم رویکرد حدیثی بوده و بیتردید یکی از بزرگترین مدارس حدیثی شیعه در قم شکلگرفته است، اما درون این مدرسه حدیثی میتوان دانشها و گرایشهای مختلف علمی را رصد کرد و میزان اهتمام مشایخ قم به دانشهای مختلف را نشان داد. فهرست آثار و تألیفات محدثان قم در چندزمینه قابلتوجه است. تفسیر و علوم قرآن، فقه، کلام، تاریخ و سیره، اخلاق و آداب، رجال و تراجم، فنون حدیث، شعر و ادب و جغرافیا و طب. حسنبن محمد قمی در کتاب تاریخ قم یک فصل را به ذکر اسامی بعضی از صاحبان علوم و فنون در قم اختصاص داده است. این باب از کتاب تاریخ قم بهدست ما نرسیده است، اما در نسخه ترجمه شده موجود، فهرست همه ابواب ذکر شده و باب هفدهم مطابق این فهرست به ذکر نام فیلسوف، مهندس، منجم، نسّاخ و ورّاقان قم اختصاص یافته است.(138)
عناوین آثار گزارششده در کتابهای فهرست نیز گستره فعالیت علمی قمیها را در علوم مختلف نشان میدهد. تاریخ، جغرافیا، ستارهشناسی، طب، شعر و ادب، اخلاق، علم رجال، فهرست، تراجم، انساب، حدیث، تفسیر و علوم قرآن، فقه و دانش کلام حوزههای مختلفی هستند که اندیشمندان مدرسه قم در این حوزهها دست به تولید آثار علمی زدهاند.(139) البته در این میان حدیث، فقه و کلام بیشترین حجم را به خود اختصاص دادهاند. از آنجاکه رویکرد اصلی در قم حدیثی بوده است، مدرسه قم بهعنوان یکی از مهمترین حوزههای نقل و انتشار حدیث و در رتبه بعد فقه شیعه شناخته شده است. اما در این میان کمتر به کلام شناخته میشود و براساس وجهه غالبش به حدیث و حتی مخالفت با کلام مشهور است. از همینروست که در مطالعه تاریخ کلام امامیه، شخصیتها و میراث این مدرسه فکری و نقش آن در اندیشه کلامی امامیه مورد غفلت قرار گرفته و میگیرد. در تحقیقات پراکنده و مختصری که درباره این حوزه فکری انجام شده و حتی در آثاری که قم را بهعنوان یک «مکتب» مورد مطالعه قرار دادهاند نیز به جنبه کلامی مدرسه فکری قم توجه نشده و قم را تنها بهعنوان یک حوزه حدیثی مورد مطالعه قرار دادهاند. نادیدهگرفتن قم در تاریخ اندیشههای کلامی گاه از حد غفلت فراتر رفته، مدرسه قم را مدرسهای غیرکلامی و حتی مخالف با کلام معرفی کردهاند، اما بهنظر میرسد در قم شاهد یک جریان مستمر کلامی - البته بهشیوهای متفاوت با شیوه متکلمان عقلگرا هستیم که با دارابودن ویژگیهای یک جریان کلامی، توانسته است در تاریخ کلام امامیه نقش ایفا کند و به جریانی تأثیرگذار و دنبالهدار در تاریخ فکر امامیه تبدیل شود.
ح) کلینی و صدوق الگوی تفکر حدیثی - کلامی در قم
مدرسه کلامی قم با ویژگی جریان مُحدِّثْ متکلمان، جریانی پیوسته از آغاز شکلگیری این مدرسه است که در پایان به کلینی و شیخ صدوق ختم میشود و میتوان کلینی و صدوق را برآیند این مدرسه کلامی دانست. با توجه به اهمیت این دو شخصیت و نیز دسترسی بیشتر به آثار و اندیشههای ایشان، شاخصههای تکلم و تلاش کلامی را در آثار کلینی و صدوق بررسی میکنیم.
ابوجعفر محمدبن یعقوب کلینی محدثی بزرگ در دوران شکوفایی مدرسه قم است که میتوان ادعا کرد که به تمامی میراث حدیثی رسیده به قم و ری با طرق معتبر دسترسی داشته است. کلینی در کُلین از توابع ری متولد شد و تحصیل علم و اخذ احادیث اهلبیت(علیهم السلام) را در ری آغاز کرد و البته از فضای اجتماعی و فرهنگی ری نیز متأثر شد. با اینهمه، بهره اصلی او از روایات شیعه در قم و از مشایخ بزرگ قم بود؛ این واقعیت را اسناد کتاب الکافی بهخوبی نشان میدهد. بنابراین، وی را باید محصول مدرسه قم دانست. شخصیت حدیثی و اعتبار روایتگری کلینی برای همگان پذیرفتهشده است، اما نباید از نظر دور داشت که کلینی همزمان متکلمی بزرگ از تبار مُحدِّثْ متکلمان است که در عین تعهد به نص و در همان چارچوب روایات، به تبیین و حتی دفاع از معارف دین میپردازد.
کلینی برهمیناساس، زمانی که با انحراف اهل زمانهاش و نیز درخواست تألیف کتابی جامع برای اخذ علم دین، روبهرو میشود، بر پایه همان نظام معرفتیِ متّخَذ از روایات، به تنظیم اثری بدیع چون الکافی دست میزند.(140) بررسی کتاب الکافی نشان میدهد این کتاب نهتنها یک مجموعه حدیثی که روایات را گردآوری کرده است، بلکه چینش و تبویب این روایات از یک نظام فکری حکایت میکند که در پس این مجموعه نمایان است. کلینی در مقدمه همین کتاب جایگاه والای عقل را یادآور میشود و آن را به محوری تشبیه کرده که مدار تکلیف، حق و باطل و ثواب و عقاب است.(141) وی با مقدّمنمودن «کتاب العقل» و ذکر 36 روایت درباره اهمیت و جایگاه عقل در نظام معرفت دینی، بر این باور تأکید میکند که نقل روایات بهمعنای تعبّد و پذیرش عاری از فهم و تعقّل نیست، بلکه مضامین روایات بهعنوان میراثی عقلی و در یک نظام معقول ارائه میشوند. چینش منطقی، سازوار و دستگاهمند روایات در کتابها، ابواب و حتی میان روایاتِ درون هر باب، این نظاممندی را بهخوبی نشان میدهد.
گذشته از چینش منظومهوار روایات، تبیینهای کلینی در ذیل پارهای از روایات، نمونه دیگری از فعالیت کلامی اوست و البته این تبیینها چنانکه شیوه مُحدِّثْ متکلمان است، در غالب موارد در چارچوب و ادبیات روایات ارائه میشود. با این وجود، در مواردی برای تبیین معارف نهفته در احادیث، با جریان کلامی نیز همدلی نشان میدهد و این همدلی گاه تا نقل بیانات هشامبن حکم در کنار روایات پیش میرود.(142)
پیشتر اشاره شد که مُحدِّثْ متکلمان اگرچه در شرایط عادی متناندیش بوده، معتقدند نباید از ادبیات متن فراتر رفت، اما بههنگام پیدایش زمینه رویاروییهای بیرونی در مقام دفاع و ردّ برآمده و از نظام معرفتی خویش دفاع میکنند. گسترش و نفوذ مخرّب قرمطیان در ری، این زمینه را برای کلینی پدید آورد و او کتاب الرّد علی القرامطه را در پاسخگویی و رد دیدگاههای ایشان نگاشت. (143) این ویژگیها را در عملکرد صدوق نیز به روشنی میبینیم، ولی از آنجاکه صدوق در ری و دربار بُوِیهیان حضور یافت و نیز سفرهای متعددی بهویژه به حوزه شرق اسلامی داشت، با گروههای مختلفی از متکلمان و معارضان روبهرو بود، ازاینرو ورود وی را به عرصههای کلامی و رویاروییهای بیرونی، حتی در قالب مناظره بیشتر شاهدیم.
در مراجعه به فهرست آثار شیخ صدوق، به بیش از سی عنوان کتاب در اثبات، تبیین و دفاع از آموزههای کلامی برمیخوریم.(144) برخی از این آثار مانند کتاب التوحید، هم با انگیزه دفاع از اعتقادات شیعه بهنگارش درآمدهاند و هم بهشیوهای استدلالی و با استفاده از دلایل عقلی به توضیح و تبیین احادیث پرداختهاند. بیانهای صدوق در لابهلای روایات و بهرهگیری از استدلالهای عقلی و حتی استدلالهای مشهور کلامی، این ویژگی را بهخوبی نمایش میدهد. کتاب کمالالدین و تمامالنعمة نیز در موضوع امامت و مهدویت از دیگر آثار موجود صدوق با همین ویژگی است. صدوق در این کتاب ابتدا با دلایل عقلی، ضرورت و لزوم امام را اثبات میکند و سپس به اثبات امامت امام دوازدهم3 و اقامه دلیل بر طول عمر ایشان میپردازد. رسالةالإعتقادات و کتاب الهدایة شیخ صدوق نیز مجموعههایی نظاممند از معارف شیعیاند که براساس آموزههای روایی تنظیمشده و حتی در بسیاری از موارد از الفاظ روایات بهره گرفتهاند و در عینحال، یک دستگاه معرفتی ارائه کردهاند. این رسالهها از نخستین تلاشهای امامیه برای تدوین یک فهرست جامع و رسمی از باورهای امامیه بهشمار میآیند.
از بارزترین فعالیتهای کلامی یک متکلم، گفتوگو با مخالفان در باب موضوعات کلامی برای اثبات دیدگاه حق و ردّ نظریههای مخالف است. در این راستا شیخ صدوق نیز نهتنها با مناظره و احتجاج مخالف نبود، بلکه آنرا مطابق با سیره عملی اهلبیت(علیهم السلام) میدانست. البته، او احتجاج و مناظره را برای همه افراد جایز نمیشمرد و به اعتقاد وی تنها متخصصان در دانش کلام مجاز به مناظره و احتجاج با خصم بودند؛ آنهم مشروط به اینکه با کلمات و یا با معانی کلام اهلبیت(علیهم السلام) احتجاج کنند.(145) وی نهتنها در جایجای آثار خود مناظرههای امامان و برخی از متکلمان دوران حضور با گروههای مختلف را نقل میکند، بلکه خود نیز مناظرات متعدّدی با صاحبان آراء مخالف انجام داده است. شرح برخی مناظرهها که با حضور رکنالدوله دیلمی برگزار شده در کتاب کمالالدین و تمامالنعمة آمده است.(146) نجاشی نیز در فهرست آثار صدوق، از پنج کتاب که شرح مناظره صدوق با مخالفان در محضر رکنالدوله است، یاد کرده است.(147) برخی شاگردان شیخ صدوق نیز پارهای از مناظرات وی را جمعآوری و تنظیم کردهاند که از آن جمله شیخ جعفر دوریستی است که نسخهای از مناظرات شیخ را فراهم آورده بود و قاضی نوراللّه در کتاب مجالسالمؤمنین از آن نسخه نقل کرده است.(148)
بهرهگیری از استدلالها و تبیینهای متکلمان که در کلینی به آن اشاره شد، در آثار صدوق نیز نمونههای بسیار دارد. وی گاهی بخش مفصلی از کتاب یکی از متکلمان را با ذکر نام نویسنده و نام کتاب در آثار خود درج کرده و گاه بدون ذکر نام، استدلالهایی از برخی متکلمان نقل و از آنها استفاده کرده است(149) و در برخی موارد نیز از پاسخهای متکلمان به پرسشها و شبهات مخالفان بهره گرفته است. این نقل قولها و درج بخشهایی از کتابها و اندیشههای جریان کلام عقلی، گواه دیگری بر رویکرد کلامی شیخ صدوق است.
ط) افول مدرسۀ کلامی قم
در نیمه دوم سده چهارم و با قوتگرفتن کلام عقلی در بغداد و انتقال میراث فکری امامیه به این حوزه فکری، بهتدریج مدرسه قم رشد و رونق خود را از دست داد. این مسئله بهویژه به دلیل تقابلی که مدرسه بغداد بهلحاظ روش با مدرسه قم پیدا کرد، شدت یافت. گسترش کلام عقلی در بغداد، هجوم اعتراضات حوزه بغداد به مدرسه فکری قم و از طرفی گسترش رویاروییهای بیرونی در دولت آلبویه که بیشتر نیازمند گفتوگوهای برونمتنی و عقلی بود، زمینه افول مدرسه قم را فراهم ساخت و پس از شیخ صدوق که نقطه اوجی در این مدرسه فکری است، شاهد یک جریان مستمر کلامی در قم نیستیم و میتوان وفات شیخ صدوق را پایان حیات مدرسه قم دانست.
ولی آنچه مدرسه قم را دارای اهمیتی مضاعف میکند، این است که این مدرسه توانست یک جریان تاریخی پدید آورد که در دورههای مختلف تاریخ اندیشه امامیه، هوادارانی داشته باشد. جریان مُحدِّثْ متکلمان گرچه در کوفه ریشه داشت، اما در قم به یک نظام معرفتی تبدیل شده، طرح و روشی برای اخذ معارف دینی ارائه داد و براساس آن جوامع حدیثی اعتقادی را پدید آورد. این شیوه با افول مدرسه قم از میان نرفت و در مدارس دیگر طرفدارانی یافت.
مدارس فکری ری، حلّه و در نهایت، مدرسه اصفهان شاهد شخصیتهای بزرگی چون قطب راوندی، ابنطاووس، شهید ثانی، علّامه مجلسی و... است که به شیوه مدرسه قم پایبند بوده و امتداد تاریخی این مدرسه بهشمار میآیند. در نقطه مقابل، پیدایش جریانهای مخالف با مدرسه قم نیز میتواند حاکی از اهمیت این مدرسه در تاریخ اندیشه امامیه باشد. اینکه در بغداد و نیز مدارس دیگر شیعه، نسبت به مشایخ قم و شیوه ایشان در مباحث کلامی موضعگیریهای جدّی شده و آثاری را پدیدآورده است، خود نشاندهنده اهمیت این حوزه فکری است.
نتیجهگیری
با انتقال میراث جریان فکری مُحدِّثْ متکلمان کوفه در نیمه قرن سوم به قم و پذیرش آن از سوی مشایخ این حوزه حدیثی، جریان مُحدِّثْ متکلمان به اصلیترین جریان فکری قم تبدیل شد. گرچه رویکرد عمومی در قم رویکرد حدیثی بود و مشایخ این مدرسه از ورود به عرصه نظریهپردازی و تبیینهای خارج از چارچوب نص پرهیز میکردند، اما اندیشمندان این مدرسه برای روشنکردن مفاهیم و آموزههای اعتقادی و نشاندادن نظام معرفتی درون متن مقدس به تبیینگری پرداختند. همچنين در رویارویی با اندیشههای مخالف پا به عرصه نقادی و ردّیهنویسی نیز گذاشتند. بدینترتیب مدرسه قم برگ مهمی در تاریخ کلام امامیه را رقم زد و در عین اختلافات درونی و خطوط فکری متمایز، با دارا بودن شاخصهای کلامی و با روش مشخص به تولید میراثی ارزشمند در حوزه کلام تبیینی نائل آمد. مدرسه حدیثی کلامی قم در تعامل با ديگر حوزههای حدیثی شیعه و با تدوین و تولید جوامع حدیثی و نظامهای جامع کلامی به مدرسهای تأثیرگذار و پراهمیت در تاریخ اندیشه کلامی امامیه بدل شد.(150)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.