پاسخ اجمالی:
حرص و فزون طلبی از جمله ویژگی هایی است که در آیات متعددی از قرآن مجید، در بیان سرگذشتِ انبیاءِ اقوامِ گذشته و از جنبه های گوناگون، مورد اشاره و هشدار قرار گرفته است. از مجموع آيات قرآن چنين نتيجه مى گيريم كه مسئله حرص و آز و دنياپرستى و دلباختگى و دلدادگى نسبت به مواهب مادّى از ديدگاه قرآن بسيار خطرناك و نكوهيده و مايه انواع شرّ و فساد است و به يقين در مسير خودسازى و تكامل اخلاق، از بزرگترين موانع محسوب مى شود.
پاسخ تفصیلی:
حرص و فزون طلبی از جمله ویژگی هایی است که در آیات متعددی از قرآن مجید، در بیان سرگذشتِ انبیاءِ اقوامِ گذشته و از جنبه های گوناگون، مورد اشاره و هشدار قرار گرفته است؛ برخی از آنها را مرور می کنیم:
آیات ۱۲۰ و ۱۲۱ سوره طه: اين آيات مربوط به داستان آدم و همسرش حوّا و مبارزه با شيطان است. مطابق این آيات، خدا آدم را در بهشت جاى داد و از نزديك شدن به درخت ممنوعه نهى فرمود و از تسليم شدن در برابر وسوسه هاى شيطان برحذر داشت. ولى سرانجام وسوسه هاى شيطان كار خود را كرد و آدم مرتكب تركِ اُولى شد و از درخت ممنوعه خورد و زندگى بهشتى را از دست داد و در ميان انبوه مشكلات اين دنيا گرفتار شد.
این آیات با اشاره به اين نكته می فرمایند: «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى* فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى؛ ولى شيطان او را وسوسه كرد و گفت: اى آدم! آيا مى خواهى تو را به درخت زندگى جاويد و ملكى بى زوال راهنمايى كنم؟ * سرانجام هر دو از آن خوردند [و لباس بهشتي شان فرو ريخت] و عورت شان آشكار گشت و براى پوشاندن خود، از برگ هاى [درختان] بهشتى جامه دوختند! [آرى] آدم پروردگارش را نافرمانى كرد، و از پاداش او محروم شد».
چه انگيزه اى سبب شد كه آدم عليه السّلام به وسوسه هاى شيطان تن در دهد و به وعده هاى او اعتماد كند و فرمان صريح الهى را در باره شجره ممنوعه به فراموشى بسپارد؟! آيا جز اين است كه «حرص» و فزون طلبى، حجابى در برابر چشمان او شد؟!
به اين ترتيب مى بينيم مسئله «حرص» و طمع و عشق به مواهب مادّى، عاملی براى ناراحتى هاى نسل انسان گشت. شاید به همين دليل است که اصول كفر سه چيز شمرده شده است: «تكبّر» كه در ابتدای خلقت سبب انحراف شيطان گشت و «حرص» كه سبب اغواى آدم شد و «حسد» كه سبب قتل هابيل به دست برادرش گشت.
البته می دانیم که نهى آدم عليه السّلام يك نهى تحريمى نبود و مخالفت با آن گناه مطلق محسوب نمى شد، بلكه «ترك اولى» بود و يا به تعبير ديگر نوعى نهى ارشادى بود. همانند نهى طبيب به بيمار هنگام دستور پرهيز از غذاهاى نامناسب. ولى به هر حال از آدم (ع) انتظار ترك اولى نيز نمى رفت. صفت حرص و طمع - هرچند به صورت كم رنگ در وجود آدم (ع) لانه كرده بود - سبب اين خطاى بزرگ شد؛ خطايى كه او و نسلش را در اين جهان به زحمت افكند و اين خود روشن ترين هشدار قرآن درباره حرص و فزون طلبى است.[1]
آیه ۸۵ سوره اعراف: در اين آيه به داستان قوم شعيب عليه السّلام اشاره می شود كه حرص و فزون طلبى آنها را به مخالفت با اين پيامبر بزرگ و انكار تعليمات آسمانى او واداشت: «وَ إِلى مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْميزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ؛ و به سوى مدين، برادرشان شعيب را [فرستاديم]؛ گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد، كه جز او معبودى نداريد! دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده است، بنابراين، حق پيمانه و وزن را ادا كنيد! و از اموال مردم چيزى نكاهيد! و در روى زمين، بعد از آنكه [در پرتو ايمان و دعوت انبياء] اصلاح شده است، فساد نكنيد! اين براى شما بهتر است، اگر با ايمان هستيد».
مطابق اين آيه انحراف قوم شعيب عليه السّلام نخست شرك و بت پرستى و سپس كم فروشى و ضايع كردن حقوق مردم و در مجموع فساد در زمين بود. آنها به قدرى حريص بر دنيا بودند كه مطابق آنچه در آیه ۸۷ سوره هود می خوانیم با صراحت به پيامبرشان شعيب گفتند: «اى شعيب! آيا نمازت به تو دستور مى دهد كه آنچه را پدران مان مى پرستيدند ترك كنيم يا آنچه را مى خواهيم در اموال مان انجام ندهيم؟!».[2] اين در حالى بود كه كم فروشى و غصب حقوق مردم نه تنها سبب فزونى اموال آنها نمى شد، بلكه همان طور كه قرآن اشاره كرده است، به فساد جامعه آنها منجر مى گشت، اعتماد عمومى از ميان مى رفت و اموال رو به كاستى مى گذاشت. بنابراين حرص و فزون طلبى آنها نتيجه معكوس مى داد.[3]
آیات ۲۳ و ۲۴ سوره ص: در در اين آيات اشاره به داستانى مربوط به زمان داوود عليه السّلام شده است، كه يكى از چهره هاى زشت و نفرت انگيز حرص را منعكس مى كند. خلاصه داستان چنين است كه دو برادر به عنوان شكايت نزد داوود (ع) آمدند يكى از آنها گفت: «إِنَّ هذا أَخي لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِيَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَكْفِلْنيها وَ عَزَّني فِي الْخِطابِ * قالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤالِ نَعْجَتِكَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَيَبْغي بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَليلٌ ما هُمْ وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راكِعاً وَ أَنابَ؛ اين برادر من است و او نود و نه ميش دارد و من يكى بيش ندارم، امّا او اصرار مى كند كه اين يكى را هم به من واگذار، و در سخن بر من غلبه كرده است * [داوود] گفت: مسلّما او با درخواست يك ميش تو براى افزودن آن به ميش هايش بر تو ستم نموده، و بسيارى از شريكان [و دوستان] به يكديگر ستم مى كنند، مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، امّا عدّه آنان كم است، داوود دانست كه ما او را [با اين ماجرا] آزموده ايم، از اين رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه كرد».
در اينكه آزمون داوود عليه السّلام در اين ماجرا چه بوده است، گفتگو است. مشهور در ميان مفسّران اسلامى اين است كه آزمايش داوود (ع) مربوط به قضاوت او بود. چراكه او در قضاوت «عجله» كرد و پيش از آنكه طرف مقابل دعوا سخنان خود را بگويد به داورى برخاست؛ هرچند داورى او به حق بود. خداوند اين ترك اولى را شايسته ندانست و او را مؤاخذه فرمود. او هم از خطاى خود هرچند يك ترك اولى بيش نبود توبه كرد.
به هر حال آنچه مقصود ما در اينجاست، اين است كه هنگامى كه «حرص» بر انسان غلبه كند، حتّى نسبت به برادر ضعيف و ناتوان خود مرتكب ظلم فاحش مى شود كه هر انسان با وجدانى آن را نكوهش مى كند. آرى حرص بر مال دنيا حدّ و مرزى نمى شناسد و انسان را به بدترين ظلم و ستمها وادار مى كند.[4]
آیه ۹۶ سوره بقره: در بخشی از اين آيه، درباره یهودیان می خوانیم: «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَياةٍ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة؛ و آنها را حريص ترين مردم - حتى حريص تر از مشركان - بر زندگى [اين دنيا، و اندوختن ثروت] خواهى يافت؛ [تا آنجا] كه هر يك از آنها آرزو دارد هزار سال عمر به او داده شود».
آنها انسان هایی بسیار حریص بودند؛ حريص در اندوختن اموال و ثروت ها؛ حريص در قبضه كردن دنيا و حريص در انحصارطلبى. عجب اينكه آنها از مشركان كه پايبند به هيچ دين و آيين آسمانى نبودند، حريص تر بودند. این در حالى است كه تعليمات آيين آسمانى مى بايست آنها را از اين كار بازمى داشت. ولى آنها آنقدر حريص بودند كه بر افراد بى دين نيز پيشى مى گرفتند. آرزوی شان برای هزار سال عمر کردن یا براى گردآورى ثروت بيشتر بود، يا به خاطر ترس از مجازات الهى. چون ستم های فراوانی برای جمع آورى ثروت هاى حرام مرتکب شده و خون های بی گناه زیادی نیز در این راه ریخته بودند. قابل توجّه اينكه امروز نيز همان خوى زشت حرص شديد در آنان ديده مى شود، بلكه شديدتر و گسترده تر از گذشته!
به گفته بعضى از مفسّران اين آيه تنها سخن از يهود نمى گويد، بلكه هشدارى است به همه افراد كه در عاقبت حرص و دنيا پرستى بيانديشند؛ مبادا در همان گرداب هايى كه قوم يهود افتادند گرفتار شوند.
در آيات قرآن و روايات اسلامى آمده است كه يهود، بسيارى از پيامبران را كشتند، تنها به دليل اينكه آنها را مخالف منافع نامشروع شان مى ديدند و نيز بسيارى از آيات الهى را به همين جهت تحريف كردند و اينها همه از پيامدهاى «حرص» آنها بود.[5]
آیات ۱۹-۲۱ سوره معارج: در اين آیات به حرص انسان به طور کلی اشاره شده است: «إِنَّ الْانسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً؛ به يقين انسان حريص و كم طاقت آفريده شده است * هنگامى كه بدى به او رسد بي تابى مى كند * و هنگامى كه خوبى به او رسد مانع ديگران مى شود [و بخل مى ورزد]».
مفسّران و علمای لغت براى «هلوع» معانى فراوانی ذکر کرده اند كه بسيارى از آنها نزديك به هم يا لازم و ملزوم يكديگرند. از جمله در لسان العرب چهار معنا براى این واژه آمده است که یکی از آنها حرص است.[6] در مجمع البيان نيز یکی از معانی آن «شدید الحرص» است.[7]
به هر حال آيات فوق در مقام مذمّت است و افراد حريص و بخيل و جزوع را نكوهش مى كند. مى توان گفت «حرص» است كه سرچشمه «بخل» مى شود. چراكه حريص مى خواهد همه چيز را براى خود حفظ كند. همچنين حرص است كه گاه سبب جزع و بى تابى مى شود. چراكه حريص هر گاه بعضى امكانات خود را از دست دهد، پريشان حال و مشوّش مى شود و بى تابى مى كند.[8]
مرحوم «علّامه طباطبايى» در «الميزان» می نویسد: «حرص - و هلوع بودن - كه ذاتى انسان است و از شاخه هاى حبّ ذات مى باشد، در اصل از رذايل نكوهيده نيست. چراكه حبّ ذات كه اين صفات از آن برمى خيزد وسيله منحصر به فردى است كه انسان را به سوى سعادت و تكامل دعوت مى كند. اين صفات هنگامى مذموم و نكوهيده است كه انسان با تدبير صحيح آنها را در آنچه شايسته است، به كار نگيرد و در واقع مانند ساير صفات نفسانى است كه اگر در حدّ اعتدال باشد فضيلت است و اگر به جانب افراط و تفريط منحرف شود، نكوهيده و رذيلت است».[9].[10]
آیه ۱۱ سوره جمعه: در اين آیه سخن از ماجرايى در عصر پيامبر اسلام صلّى الله عليه و آله است. در يكى از سالها كه مردم مدينه گرفتار خشكسالى و گرسنگى و افزايش قيمت اجناس بودند، كاروانى از شام وارد مدينه شد كه با خود موادّ غذايى حمل مى كرد. ورود اين كاروان درست همزمان با روز جمعه و خطبه هاى پيغمبر اكرم (ص) در نماز جمعه بود. در آن زمان معمول بود كه براى اعلام ورود كاروان طبل مى زدند و آلات موسيقى ديگر را مى نواختند. اين امر سبب شد كه مردم به سرعت خود را به بازار برسانند. گروهى از تازه مسلمانان كه در مسجد براى نماز اجتماع كرده بودند، خطبه پيامبر (ص) را رها كرده و براى تأمين نياز خود به سوى بازار شتافتند. در حالى كه اين كار ضرورتى نداشت و بعد از نماز نيز مى توانستند به بازار روند و از کالاهای كاروان بهره بگيرند. تنها دوازده مرد و يك زن در مسجد باقى ماندند.
بعد از آن پراکندگی، این آیه نازل شد: «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقينَ؛ هنگامى كه آنها تجارت يا سرگرمى و لهوى را ببينند پراكنده مى شوند و به سوى آن مى روند و تو را ايستاده به حال خود رها مى كنند؛ بگو آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترين روزى دهندگان است».
در آیه فوق حريصانى كه نماز جمعه را براى به دست آوردن مال دنيا رها كرده بودند، سخت مذمّت شدند. از لحن آيه استفاده مى شود كه گروهى از حريصان به قصد اينكه اجناس را بخرند و گران تر بفروشند و ثروتى بياندوزند و گروهى براى مشاهده صحنه هاى هوس آلود، به سوى كاروان كشيده شدند و به بازار هجوم بردند و خود را از سعادت نماز در محضر بزرگترين پيامبر الهى صلّى الله عليه و آله محروم ساختند.[11]
آیات اول تا سوم سوره همزه: در اين آیات سخن از عيب جويان استهزاكننده اى است كه به خاطر مال و ثروت، مغرور شده اند و به خود اجازه مى دهند مؤمنان راستينِ تهيدست را به سخريّه كشند: «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ * الَّذي جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَهُ * يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ؛ واى بر هر عيب جوى مسخره كننده اى * همان كس كه مال فراوانى جمع آورى و شماره كرده [بى آنكه مشروع و نامشروع آن را حساب كند] * او گمان مى كند كه اموالش او را جاودانه مى سازد».
جمله «عَدَّده» كه ناظر به شمارش كردن اموال از سوى اين دنياپرستان است، اشاره به حرص و ولع شديد آنهاست كه هر قدر بر اموال شان افزوده مى شود باز طالب بيشترند. به همين دليل پيوسته آنها را شمارش مى كنند.
جمله «الَّذِى جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ» در واقع به منزله علّت براى «هَمز» و «لَمز»، يعنی عيب جويى و مسخره گری آنهاست. يعنى ثروت سرشار دنيا آنها را چنان مست و مغرور ساخته كه افرادِ تهيدستِ با ايمان را به باد سخريّه و استهزاء مى گيرند و گمان مى كنند نه تنها اين ثروت ها جاودانى است، بلكه به آنها نيز آب و رنگ جاودانگى مى دهد. در حالى كه چنین نیست.
بررسى حال دنياپرستان عجايب و شگفتى هايى به ما نشان مى دهد كه عقل آدمى را مات و مبهوت مى كند. بعضى از آنان را سراغ داريم با اينكه در علوم ظاهرى و مادّى پيش رفته بودند، هدفى جز جمع آورى ثروت نداشتند. هنگامى كه از آنها سؤال مى شد شما که نه دنبال تشکیل خانواده و نه دنبال بهره گیری از ملذّات این اموال هستید، پس با اين ثروت چه مى خواهيد بكنيد؟! در پاسخ مى گفتند: ما از اين دلخوش هستيم كه يك «صفر» بر ارقام اموال ما افزدوده شود.[12]
از مجموع آيات فوق و تفسيرى كه بر آن ذكر شد، چنين نتيجه مى گيريم كه مسئله حرص و آز و دنياپرستى و دلباختگى و دلدادگى نسبت به مواهب مادّى از ديدگاه قرآن بسيار خطرناك و نكوهيده و مايه انواع شرّ و فساد است و به يقين در مسير خودسازى و تكامل اخلاق، از بزرگترين موانع محسوب مى شود.[13]
منبع: اخلاق در قرآن
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.