خداوند و خلق یک خدای دیگر!

خداوند که قادر مطلق است، آیا می تواند یکی همانند خودش را بیافریند؟

چيزى كه ذاتا محال يا مستلزم محال باشد مورد تعلق قدرت واقع نمى شود و فرض چنین خدای مخلوقی نیز از این قسم محالات است. زیرا این خدای دوم در عین اینکه به اعتبار مخلوق بودن باید «ممکن الوجود»، «محدود و متناهی» و «متأخر» از خدای اول باشد، اما به اعتبار اینکه خداست لازم است «واجب الوجود ، اول و نامتناهی» باشد و چنین فرضی منجر به تناقض است.
ضمن اینکه ممکن نیست که جهان چندین خدا داشته باشد و براهین مختلفی در صدد اثبات این موضوع هستند که خدای جهان یکی است و نمی تواند خدایان متعددی وجود داشته باشند؛ چون خدایی که توسط خدای اول آفریده شده از آنجا که باید مثل خدای آفریدگار اولی باشد، لازم می آید که در کنار خدای آفریدگارش خدایی کند؛ این چندگانگى بر مخلوقات و نظام حاکم بر جهان اثر مى گذارد و نتیجه آن تضارب خدایان و عدم وحدت نظام آفرینش خواهد بود و باعث نابودی نظام هستی می شود.

خداوند و خلق موجودی که از نابودیش عاجز باشد!

آیا ممکن است که خداوند بتواند چیزی خلق نماید که خودش قدرت نابودی آن را نداشته باشد؟!

هنگام بحث های علمی گاهی به مسائلی برمی خوریم که به تعبیر دانشمندان، «صورت مسأله» آنها غلط است. بی جواب ماندن این گونه سؤالات نه از جهل دانشمندان که از جواب نداشتن آن پرسش هاست. این مسأله نیز چینن است. یعنی عقلا محال و ممتنع‏ است و این امتناع نه از اين جهت كه قدرت پديدآورنده ناقص و نارساست، بلكه از این جهت که خود آن ذاتا امكان پذيرش هستى را ندارد.

اگر بگوییم «خدا جسمى را بسازد» منظورمان این است که آن جسم «مخلوق» باشد و طبعا هر مخلوقی «محدود و فناپذیر» است. اما وقتی مى گویيم «نتواند آن را از بین ببرد»، مفهومش اين است كه آن جسم «نامحدود و فناناپذیر باشد». بنابراين صورت سؤال به اين شكل در مى آيد كه آيا خداوند مى تواند جسمى را بسازد كه هم «محدود» باشد و هم در عین حال «نامحدود» باشد؟! اين همان جمع ميان دو نقيض است و اجتماع نقیضین امری محال است. همچنین هرگاه فرض كنيم كه اين موجودی که توسط خدا خلق شده، فناپذير نباشد در اين صورت بايد فرض كنيم كه او «واجب الوجود» است و نتيجه آن اين است كه يک شئ در يک آن هم «ممكن الوجود» و هم «واجب الوجود» باشد. به عبارت ديگر، از این جهت كه «مخلوق» خداوند است بايد «ممكن الوجود» باشد؛ ولى از اين جهت كه فناناپذير است ناچار بايد «واجب الوجود» باشد.

به هر حال قدرت الهی با همه اطلاقش، شامل «محال ذاتی» نمی شود؛ و البته اين به معنای محدوديت قدرت الهی نيست. زيرا خروج «محال ذاتی» از قلمرو قدرت الهی حاصل كاستی و نقصان در قدرت خداوند و فاعليت او نيست؛ بلكه نقص و اشكال در «محال ذاتی» است که قابليّت تحقق ندارد و امری ناشدنی است.

آفریدگار خدا؟

اگر هر چیزی علت و آفریدگاری دارد، علت و آفریدگار خدا چیست؟ اگر موجودی مثل خدا آفریدگار ندارد و می تواند بدون علت باشد، چه اشکالی دارد که طبیعت بدون آفریدگار باشد؟!

اولا: قانون علیت نمی گوید که «هر موجودی علت دارد»، بلکه می گوید: «هر ممکن الوجودی علت دارد»؛ یعنی موجودی که وجود و عدم وجود آن هر دو امکان پذیر است، موجودی که زمانی نبوده و «پدیده» یا «حادث» نامیده می شود، آفریدگار دارد.

ثانیا: اگر قرار باشد که طبیعت بدون علت بوجود آمده باشد، پس پذیرفته ایم که «موجودی بدون علت موجود باشد».

ثالثا: طبیعت نمی تواند بدون علت باشد؛ چون پدیده و حادث است و ازلی و قدیم نیست. پس وجودش ذاتی نیست و از دیگری گرفته است، پس معلول است، پس وجودش محتمل و ممکن است، پس نمی تواند «واجب الوجود» یا «موجود بی علت» باشد.

خدای بدون خالق!

خدا چگونه به وجود آمده است؟ گفته می شود: او ازلی است و از اوّل بوده، بدون اینکه خالقی داشته باشد؛ این مسأله چگونه قابل تصوّر است؟

هر موجود «ممکنی» نيازمند به«علّت» است، و حال آنكه خداوند «واجب الوجود» است؛ نه «ممكن الوجود». آنچه كه نيازمند به علّت است «ممکن الوجود» می باشد كه «علّت» مى آيد و طرف وجودش را بر عدمش رجحان می دهد. بنابراین، خداوندِ واجب الوجود، شامل این قاعده نمی گردد. دقّت کنید! هنگامى که ما به اطاق خود نگاه مى کنیم و مى بینیم که روشن است، روشنى آن از خود اطاق نیست؛ بلکه روشنی آن از روشنی ذرّات نور است. امّا روشنى ذرّات نور از خود آن و از درون ذاتش است. هستی خداوند نیز از خودش و از درون ذاتش مى باشد.

اثبات وجود خدا برای یک کافر

چگونه وجود خدا را برای يک كافر اثبات كنيم؟

می توان با توجه دادن او به ندای فطرت و نظم حاکم بر جهان و دعوت کردن او به تأمل در پدیده های مرگ و حیات، در کنار ادله عقلی صرف، با او بحث و گفتگو کرد.
امور فطرى همواره در طول تاريخ ثابت است و نوعى خداباوری در نهاد و فطرت هر فردی وجود دارد.
همچنین نظم در هر مجموعه ای، حکایت از شعور، طرح و هدف می کند و انسان هر کجا نظم و قوانین ثابتی دید، مبداء آن را جست و جو کرد.
هر انسانی اعتراف مى كند كه حیاتش از خودش نیست و همه مى ميرند؛ اينجا نيز جاى تفكر و انديشه است؛ اگر هستى آنها از خودشان بود، بايد جاودانه می بودند!
طبق برهان عقلی «امکان و وجوب» نیز جهان و موجوداتش همه از ممکنات اند که برای وجودشان نیازمند موجود و علّتی می باشند که وجودش ذاتی است و نیازمند به علتی نیست.

منافات حدیث «كَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ»، با عینیّت ذات و صفات!

امام علی(ع) در بیان توحید می فرماید: «كَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ»؛ كمال اخلاص این است که صفاتِ خدا را از (خود) خدا نفی کنید! جدا کنید! آیا این با اعتقاد به «عینیت ذات و صفات الهی» منافات ندارد؟!

آنچه در اینجا به عنوان «کمال اخلاص» بیان شده، نفی صفات «ممکنات» از خداوند است. زیرا توصیف خداوند با آن صفات موجب قرین سازی او با چیزی دیگر و قائل شدن به دوگانگی و تصوّر اجزاء برای ذات خداوند است؛ امری که با «واجب الوجود» بودن خداوند منافات دارد و باطل است. بلکه صفات و ذات خداوند تفکیک پذیر نیستند و ما معتقد به «عینیّت ذات و صفات» الهی می باشیم.

عدم تعلّق قدرت خداوند، به امور محال!

آیا قدرت خدا بر امور محال تعلق می گیرد؟
جای گفتگو نیست که خدا بر همه چیز قادر و تواناست و جمله «ان الله علی کل شی قدیر»؛ (خداوند بر همه چیز قادر و تواناست) نقش خاطر هر فرد خداپرست می باشد. با این حال، موضوعاتی به نظر می رسد که خرد باور نمی کند که خداوند بر آفریدن آنها قادر و توانا باشد، در این صورت چگونه ما به قدرت گسترده وی اعتراف کنیم و او را بر خلقت همه چیز قادر و توانا بدانیم؟
اینک چند نمونه:
1- آیا خدا مى تواند موجودى مانند خود بسازد؟ اگر بتواند در این صورت وجود شریک براى خداوند محال نخواهد بود و اگر نتواند، در این فرض بر همه چیز قادر نخواهد بود.
2- آیا خداوند مى تواند جهان عظیم هستى را مثلا در تخم مرغى (به طورى که نه جهان کوچک گردد و نه مساحت تخم مرغ بزرگ شود) جاى دهد؟ اگر بگویید نمى تواند، چگونه او را بر همه چیز قادر مى دانید و اگر بگویید مى تواند، عقل و خرد سالم هرگز باور نمى کند که این جهان هستى با تمام کهکشان ها و سحابى ها در یک موجود بسیار کوچکى جاى گیرند.
3- آیا خدا مى تواند موجودى را خلق کند که نتواند آن را نابود سازد و یا حرکت دهد؟ هر دو صورت مانند قبلى ها خالى از محذور و اشکال نیست، زیرا هرگاه بگوییم نمى تواند، پس چگونه او را بر همه چیز قادر مى دانیم و هرگاه بگوییم مى تواند، باز عموم قدرت او را انکار کرده ایم؛ زیرا هرگاه خدا قادر بر آفریدن جسمى باشد که نتواند آن را نابود سازد و یا حرکت دهد، چگونه او بر همه چیز قادر است در صورتى که نمى تواند جسمى را که آفریده، حرکت دهد و یا نابود سازد؟

فرضیّه های محالی مثل اینکه خداوند جهان را در تخم مرغ قرار دهد، یا موجودی مثل خودش خلق کند و...، هستى بخشیدن به امور ممتنع و محال ذاتى مى باشد؛ زیرا لازم است جهان در عین بزرگی، کوچک باشد یا مخلوق خداوند که ممکن الوجود است، واجب الوجود باشد، که اموری متناقض و محال است! لذا این امور قابلیت ایجاد را ندارند و ربطی به قادر بودن خداوند ندارد و درخواست کننده این امور درحقیقت جاهل است.

بقاء موجودات و نیاز به خدا

آیا جهان در بقای خود نیازمند به خداست؟ بعضی از خوانندگان عزیز می گویند امروز ایرادی در میان مادیها مطرح است که ما پاسخ کامل آن را نمی دانیم لطفا در این باره توضیح کافی دهید و آن این که: ممکن است ما قبول کنیم که نظام آفرینش این جهان در پیدایش خود نیازمند به مبدئی که دارای علم و قدرت است بوده، ولی بقا و ادامه وجود این نظام نیازی به آن مبدأ ندارد، زیرا هنگامی که سازنده این جهان آن را با نظام خاص علت و معلول بطور حساب شده ای آفرید این وضع به خودی خود ادامه می یابد، هرچند سازنده اصلی آن وجود نداشته باشد؛ همانطور که ممکن است یک ساعت، سالها کار کند و سازنده اصلی آن وجود نداشته باشد، یا یک موشک فضا پیما سالها در فضا به پیشروی خود ادامه دهد و اخباری به ما مخابره کند در حالی که سازندگان آن از میان رفته باشند.

طبق آخرین تحقیقات فلاسفه، زمان بُعد چهارم اشیاست و وجود هر چیز در هر زمان، غیر از وجودش در زمان دیگر است؛ لذا همان طور که یک موجود اجزایى دارد و هر جزء آن بدون علّت موجود نمى شود، از نظر زمان نیز امتداد و عمرى دارد که هر لحظه آن نیازمند به علّت است. همانطور که روشنایی لامپ لحظه به لحظه وابسته به برقراری برق می باشد. هستی موجودات نیز همیشه نیازمند به یک مبدأ ازلى در حدوث و بقا می باشد.

بيان ساده و فلسفي برهان «وجوب و امکان»

منظور از برهان «وجوب و امکان» چيست؟

ما خود را سراسر نياز مى بينيم، با مشاهده اين نياز با يك الهام درونى به اين نتيجه مى رسیم كه در اين جهان منبعى از غنا و بى نيازى وجود دارد كه همگان دست نياز به سوى او دراز مى كنند، و او همان كسى است كه خدايش مى ناميم. امّا در تعبيرات فلسفى و بحث هاى متكلّمين: وجود را بر دو قسم، تقسيم مى كنند؛ ممكن و واجب. واجب الوجود، وجودى است كه هستى اش از ذات خويش است، و مطلقاً نيازى در ذات پاك او نيست، در حالى كه ممكن در ذات خود چيزى ندارد، و نيازمند است.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سامانه پاسخگویی برخط(آنلاین) به سوالات شرعی و اعتقادی مقلدان حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
تارنمای پاسخگویی به احکام شرعی و مسائل فقهی
انتشارات امام علی علیه السلام
موسسه دارالإعلام لمدرسة اهل البیت (علیهم السلام)
خبرگزاری دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

قال الصّادق عليه السّلام :

مَنْ قالَ فينا بَيْتَ شِعْرٍ بَنَى اللّهُ لَهُ بَيْتاً فىِ الْجَنَّةِ.

هرکس در راه ما و براى ما يک بيت شعر بسرايد، خداوند براى او خانه اى در بهشت ، بنا مى کند.

وسائل الشيعه ، ج 10، ص 467